بنایی که یاد و خاطره ویکتور هوگو در هزار توی آن جریان دارد و صدای ناقوسش انسان را با خود به 188 سال قبل (زمانی که برای نخستین بار کتاب «گوژپشت نتردام» منتشر شد) میبرد و گویی با هر نوایش کازیمودو را صدا میزند؛ گوژپشتی که با آن ظاهر دهشتناک از اسمرالدای پاک و زیبا دلبری میکند و تلاش میکند او را از چنگال کلود فرولو (کسی که حق زیادی بر گردنش دارد) برهاند.
در این میان، موضوعی که هنگام ورود به شاهکار معماری گوتیک و مظهر ملی فرانسه، ذهنم را به خود مشغول کرده بود، کلمه «ANATKH» بود که کلود فرولو بر دیواره یکی از برجهای تاریک کلیسا حک کرده بود، همان کلمهای که انگیزهای برای ویکتور هوگو و سرآغازی برای نوشتن رمان «گوژپشت نتردام» شد.
در حقیقت کلیسای نتردام پاریس با شیشههای رنگی با عکس مسیح که نور را همانند منشوری سحرآمیز به فضا میتاباند، گلهایی که بر ستونها خودنمایی میکنند، مجسمههای سنگی و معماری خارقالعاده و باشکوهاش شخصیت اصلی این رمان است و هوگو با حس دراماتیک بالایی که دارد به این فضا جان و زندگی میبخشد و گیراترین و تاثیرگذارترین صحنهها را در کتابش میآفریند و صحنه سقوط کلود فرولو به دست کازیمودو از برجهای نتردام را بهقدری زیبا به تصویر میکشد که قلب هرخوانندهای را ناخوداگاه به تپش درمیآورد و همین دلایل است که این اثر را در ذهنها و کلیسای نتردام را در دلها زنده نگه میدارد و سبب میشود با آتش گرفتن کلیسای نتردام قلب بسیاری از دوستداران تاریخ، فرهنگ و هنر، آتش بگیرد.
نظر شما