پروفسور هاینزگرهارد یوستنهوفن گفت: اکنون این سوال مطرح میشود که دستاوردهای اندیشه میانفرهنگی تا چه اندازه میتوانند در مفاهمه دروندینی و بروندینی مؤثر واقع شوند.
او درباره فرایند بحث خود افزود: از سوی دیگر من در این سخنرانی بحث از معنای حقیقت در الهیات مسیحی و تفاوت آن با حقیقت فلسفی را مد نظر قرار میدهم و دو مثال از تاریخ اروپا درباب اینکه چگونه از حقیقت سوءاستفاده شده و ابزاری شده است بیان میکنم.
این پژوهشگر با اشاره به اینکه حقیقت نقش محوری در اخلاق سیاسی و اجتماعی مسیحیت دارد و مسیح خود را حقیقت میدانست ادامه داد: باور به خدا از طریق اجتماعی مسیحی بهواسطه کلیسا به وجود آمد از سوی دیگر فلسفه ابزاری ضروری در گفتمان عقلانی است تا در جستجوی دینی برای بهدست آوردن فهم کاملتری از انکشاف خدا در حقیقت مانع از سوءتفاهم شود.
به گفته یوستنهوفن، در الهیات نقطه شروع برای جستجوی حقیقت انکشاف خدا است. ولی در فلسفه نقطه شروع قابلیت تفکر در بشر است؛ با تأمل است که انسان میتواند اینجا و اکنون را استعلا بخشیده و به ورای آن بنگرد.
او گفت: تلاش الهیاتی برای فهم کامل معنای حقیقت چنانکه توسط خدا آشکار شده وابسته به فلسفه است؛ انسان به کمک عقلانیت، منطق و علیت راز حقیقت آشکارشده توسط خدا را میفهمد.
این پژوهشگرفلسفه با طرح این سوال که آیا میتوانیم حقیقتمندانه مکالمه کنیم توضیح داد: این سوال در دوره جدید مطرح شده است و بر همین اساس سوالات دیگری مطرح میشود مبنی بر اینکه آیا ما واقعیت را میبینیم یا آنچه درک میکنیم واقعیتی برساخته است؟ آیا میتوانیم درباب واقعیت آنگونه هست مکالمه کنیم؟ آیا زبان ما بینشهای ما را به واقعیت درمیآورد تا بتوانیم مکالمه خود را حقیقی بنامیم؟
او افزود: اِبرهارد شوکنهوف میگوید: در مکالمه بهقدر کافی بینشهای خود را اظهار میکنیم که میتوانیم آن را حقیقت بنمایم. (بسندگی موضوع و درک). او همچنین در مخالفت با ادعایی که بیان میکند سخنان ما مصنوعی، ذهنی و ساخته ما هستند، میگوید میتوان از خلال بینشهایمان حقیقتمندان مکالمه کنیم.
یوستنهوفن با بیان اینکه نزاع بین اقتدار دینی و سیاسی برای نفوذ و برتری موضوعی مهم در تاریخ اروپا است گفت: برای این موضوع 3 الی 4 دوره تفکیک در نظر گرفته میشود: اواخر قرن 4 و جایگزینی آیین ملحدانه رومی با دین مسیحی توسط تئودئوس؛ تقسیم امپراتوری به روم لاتین غربی و روم یونانی شرقی و ظهور دو کلیسای ارتودوکس و کاتولیک؛ در قرن ششم، تمایز ژلازیوس بین قدرت روحانی و دنیوی و در نهایت دورهای که عرصه روحانی و دنیوی درهمتیندهند و تلاش برای جدایی هر یک در جریان است.
او با اشاره به تشدید خشونتآمیز تنش دینی و سیاسی؛ جنگهای سیساله (48-1618) گفت: در این جنگ ها درصد جمعیت کشته شدند و 100 سال طول کشید تا آلمان بتواند بهلحاظ اقتصادی بازیابی شود. البته ریشههای جنگ در اصلاح دینی صد سال قبل قرار داشت، زمانی که جستجوی دین برای حقیقت توسط گرایشات سیاسی مورد سوءاستفاده قرار گرفت.
به گفته یوستنهوفن، در اوایل دهه 1960 میلادی پاپ ژان بیستوسوم درون جنبش جهانی و گفتوگوی دینی را پیش برد و «اعلامیه رابطه کلیسا با ادیان غیرمسیحی» صادر شد. تا پیش از آن آموزههای کلیسای مسیحی تنها حقیقت بودند و کلیسا باور داشت که او حافظ تنها حقیقتی که خداوند از طریق مسیح آشکار ساخته است. همچنین نسبت ایمان مسیحی با بودیسم، هندوییسم و اسلام مشخص شد.
این پژوهشگر درباره رابطه مسیحیت با اسلام گفت: در این باره بهتر است؛ در عوض تأکید بر تفاوتها بر زمینهای مشترک جستجوی حقیقت توجه جدی میشود. همچنین تمرکز روی ارزشهای مشترک مثل خدا، عدالت اجتماعی، صلح و آزادی باشد.
یوستنهوفن در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به انکشاف حقیقت و حقیقتمندی در زندگی عمومی و ذکر نمونه از رژیم نازی (45-1933) و دولت سوسیالیسم آلمان شرقی (89-1945) عنوان کرد: این دو دولت با عنایت به ارزشها خیلی شبیه بودند. هر دو شدیداً ملحد بودند و دینداران را قدیمی و جستجوی قدیمی را اشتباه میدانستند. همچنین در عوض جستجوی استعلایی حقیقت آنها ایدئولوژیهای سکولار را نشاندند و ادعا میکردند همه پرسشهای زندگی بشر قابل پاسخ است.
به گفته او، برخلاف پیام ادیان که آزادی است، ایدئولوژیهای دولتی همچون نظامهای توتالیتاریستی عمل میکنند. بنابراین افق این دو دولت بسیار محدود است و مجموعهای اظهارت است که دیگر تفسیرها را حذف میکند.
این پژوهشگر یادآور شد: تلاش برای رسیدن به حقیقت در منازعات سیاسی برای رسیدن به امری نیست، بلکه بهمنظور لحاظ کردن بیشترین منافع است.
محمدرضا حسینی بهشتی نیز در بخش دیگری از این مراسم عنوان کرد: حضور واقعی و نقشآفرین ادیان در همزیستی انسان معاصر، برخلاف انتظارات و پیشگوییهای سده پیش، بار دیگر با وضوحی تمام در رخدادهای دهههای اخیر چهره نشان داده است؛ هم بهشکل واگرایی و رویارویی و هم - متأسفانه نادرتر - بهشکل کوششهایی برای همگرایی و تعامل میان پیروان ادیان.
او افزود: همگرایی ادیان در دوران معاصر، جستجوی آنها برای معنای زندگی است؛ هرچند ممکن است در معنایابیها همچنان دچار واگرایی باشند. ضرورت همزیستی در جهان واحد، بلکه تداخل میان جوامع دینی، پیروان ادیان را ناگزیر به پذیرش اصل وجود یکدیگر و نیز تلاشهای غیر دینی برای معناجویی برای زندگی میسازد و از اینجهت، زمینه یک همگرایی را فراهم میکنند.
به گفته این مدرس فلسفه، بهعلاوه، پیوند سنتهای فکری و عملی دینی با فرهنگها نیز زمینه تأمل جدیدی در باب این تلاش در سطح دروندینی و بروندینی را فراهم ساخته که حرکتهایی در جهت تقریب مذاهب و نیز گفتوگوهای میاندینی را در پی داشته است. از سوی دیگر، در طی دهههای اخیر، تصور اندیشه میانفرهنگی و تفکر فلسفی میانفرهنگی افقهای مهمی را در عرصه مواجهه میان فرهنگها گشوده است و در سطحی دیگر، به تأمل درباره امکان و وقوع این مواجهه میپردازند.
او در پایان گفت: اکنون این سوال مطرح میشود که دستاوردهای اندیشه میانفرهنگی تا چه اندازه میتوانند در مفاهمه دروندینی و بروندینی مؤثر واقع شوند و آیا افق اندیشه میاندینی نمیتواند راههایی برای برونرفت از مشکلات و موانع در مواجهه میاندینی پیش پای جوامع دینی بگشایند؟
نظر شما