دیوید فوئنکینوس، نویسنده فرانسوی در مصاحبه اخیرش از ارتباط و تعامل با خوانندگان آثارش و رمان اخیرش صحبت کرده است.
قرار است در جشن امضای رمان «دوخواهر» شرکت کنید. میانهتان با این جور مراسمها و دیدار با مردم و خوانندگان در جلسات و کافههای ادبی چگونه است؛ با توجه به اینکه نویسندگی اغلب یک تجربه شخصی و فردی است؟
معرکه است که بتوانی بین این دو لحظه زندگی در تردد باشی و هر دو را تجربه کنی و مهم است که بتوانی با مردم و خوانندگانت در تعامل و ارتباط باشی. خوشحالم که میتوانم از این طریق از اولین بازخوردها و احساسها در ارتباط با رمان جدیدم باخبر شوم. به طور کلی تبادل ایده و دیدگاه که از طریق شرکت در جلسات ادبی کتابفروشیها و کافههای ادبی میسر میشود مفید و ارزنده است. داشتن احساسی مشترک درباره یک متن با فرد دیگر و دیدار با نویسندهها هیجانانگیز و همیشه جالب است.
آیا تا به حال شده که مکاتبه با یکی از خوانندگان به آثار داستانیتان راه یابد و به خود قصه تبدیل شود؟ همانند اریک رانهایت در رمان «عشق و جنگلها»؟
15 سال میشود که کتاب مینویسم و منتشر میکنم و با برخی از خوانندگان ارتباط نزدیک و دوستانهای برقرار کردهام و خوشحال میشوم که آنها را در جشن کتابم ببینم و با تعداد بسیاری از آنها از طریق ایمیل و فیسبوک در ارتباط هستم. اما هیچکدام به قصه تبدیل نشدهاند. به طور کلی من به واقعیت نمیچسبم. شانس کمی وجود دارد که واقعیت به داستانم راه یابد. شخصیت محرمانه و رازمندی دارم.
«دوخواهر» شانزدهمین رمان شما محسوب میشود ممکن است برای خوانندگان مسیری را که در نویسندگی در پیش گرفتید از لحاظ اسلوب و به نوشتار دقیق و موجزی رسیدید و نگاهتان را به زندگی حرفهای خود بیان کنید؟
همیشه به دنبال پیشرفت بودهام. نمیخواستم خود را که در یک نوع خاص روایت محدود کنم. بعد از موفقیت رمان «ظرافت» میتوانستم همین سبک و سیاق را ادامه دهم. اما رمان «شارلوت» را نوشتم که درباره سرنوشت تراژیک نقاشی بود که مرا مسحور خود میکرد. سپس دوباره توانستم به کمدی بازگردم با کتاب «انری پیک مرموز» که یک تریلوژی روانشناسانه است. در واقع من چیزی هستم که قصدش را دارم و احساسش میکنم. نگاهی به حرفه؟ فکر میکنم که انتشار شارلوت و جایزه گنکور دبیرستانیها مهمترین اتفاقها در زندگیام بودند.
دوست دارید برخی از رمانهایتان را بازنویسی کنید؟
نه حقیقتا. به طور کلی کتابهایی که در آغاز فعالیتم به عنوان نویسنده نوشتم دوست ندارم و ابدا احساس نزدیکی به آنها نمیکنم. اما تمایلی برای نوشتن دوبارهشان را هم ندارم.
از برخی از رمانهایتان اقتباس سینمایی شده که رمان «ظرافت» که با همکاری برادرتان آن را ساختید یکی از آنهاست. آیا فکر میکنید رمان «دو خواهر» هم وجه سینمایی و قابلیت تبدیل به فیلم را دارد؟
خب تا به حال چندین پیشنهاد داشتهام و خیلیها گفتهاند که رمانی سینمایی است. البته با افزایش بالقوه رفتار نگرانکننده ماتیلد و گرهگشایی نهایی آن. اما خودم قصد ساختش را ندارم و اصلن به بازیگران احتمالیاش هم فکر نمیکنم.
رمان «دو خواهر» گویی که شما را ترغیب میکند تا به کتاب «تربیت احساسات» فلوبر بازگردید. آیا شما نیز همانند ماتیلد رمانهایی دارید که عمیقا معرف زندگی خودتان باشند؟
تعدادشان بیشمارند. پایاننامه من در دانشگاه درباره فلوبر بوده و ایده زنی را که استاد زبان فرانسه است و میتواند به طور کامل روانشناسی شخصیتهای رمان را درک کند اما درباره زندگی خودش ناآگاه و ناتوان است دوست داشتم.
نظر شما