آنچه بازگو شد بخشی از زندگینامه منوچهر ستوده است که در کتاب «یادداشتهای دکتر منوچهر ستوده» آمده است. این استاد دانشگاه تهران عشق و علاقه بسیاری به ایران داشت و این دلبستگی را میتوان در چکامهای مشاهده کرد که ششم اسفندماه ۱۳۲۱ در بندر انزلی سرود: «خون است دلم برای ایران / جان و تن من فدای ایران» آن هنگامی بود که ایران زیر حملات متفقین قرار داشت و درد و رنج ناشی از اشغال میهن، ایراندوستی چون منوچهر ستوده را سخت آزرده میکرد.
عشق و علاقه منوچهر ستوده به ایران را در روزهای انقلاب نیز میتوان دید و با گشتی در خاطراتش یادداشتهایی را درباره روزهای انقلاب ایران مشاهده کرد.
منوچهر ستوده، استاد دانشگاه تهران در یادداشتهای روزانه خود مینویسد: «حسبالمعول به دانشگاه تهران رفتم. بسیار شلوغ بود. دو دسته نسبتا طولانی در حرکت بودند. شعارشان: مرگ بر بختیار/ نوکر جیرهخوار. میکشیم ما همه انتظار تو / میکنیم جملگی جان نثار تو. بر لبم این سرود بر خمینی درود/ مرگ بر بختیار نوکر جیره.
در خیابان هم گروههایی در حرکت بودند و شعار بالا را با شدت میخواندند. مسئله تحصن اهل عمامه در مسجد دانشگاه عنوان بود و عصر هم معلوم شد تحصن اختیار کردهاند. در میدان 24 اسفند (میدان بی مجسمه) کشت و کشتار خونین بعدازظهر قابل ذکر است که منظره جمعه سیاه میدان ژاله تکرار شد. از ساختمان ژاندارمری به مردم تیراندازی کردند. در نقاط دیگر شهر هم تظاهرات بود.
در میدان شهیاد که اخیرا به نام میدان آزادی خوانده شده است عدهای جمع شدهاند... سر و صدای ایشان بلند است. معلوم شد نه آنها در این میدان بلکه در مسیر تعیین شده برای امام خمینی تا بهشت زهرا خلق گرد آمده بودند. از صبح ساعت هشت تا عصر ساعت پنج صدای شلیک تفنگ بود و چنانچه رادیو لندن خبر داد بیست و پنج نفر کشته شده بودند که پنج تن از ایشان نزدیک دانشگاه بود. در حالیکه مردم میخواستند جسدهای بر زمین افتاده را بردارند به ایشان شلیک کرده بودند.
رادیو و تلویزیون راجع به حکومت نظامی و قوانین آن تذکری داد که خود را برای کشتن مجاز بداند و روز جمعه دوباره شروع به کشتن کرد. بگذریم شاهپور بختیار و تیمسار رحیمی که فرماندار نظامی و رئیس شهربانی است آزمایش کنند و دو سه صفحه به تاریخ سیاه و ننگین این ایام بیفزایند. از مردی مثل شاهپور بختیار که ستم کشیده و زندان دیده است بعید به نظر میرسد که اقدام به چنین اعمال شرمآوری بکند. ظاهرا آخرین روز افسران ارشد است که انشاءالله در همین یکی دو روز ریشه آن خشک خواهد شد. آمین یا ربالعالمین.»
وی به روزهای اربعین بهمن 1357 نیز اشاره میکند و مینویسد: «از روزهای قبل از اربعین حسینی قرار بود که روز اربعین و روز بیست و هشتم صفر که رحلت رسول اکرم(ص) و شهادت حضرت امام حسن(ع) است تظاهراتی باشد. از این رو مردم قبلا در فکر آمادگی برای امروز بودهاند اما دیروز رادیوی دولتی گفت که چون عدهای تقاضا کردهاند از این جهت فردا حکومت نظامی نخواهد بود، دست پیش را گرفت که پس نیفتد. با اقدس (همسرم) از خانه خارج شدیم، از خیابان یوسفآباد به چهار راه کالج و دنباله خیابان شاهرضا به طرف میدان آزادی (شهیاد) به راه افتادیم. نیمی از راه میدان بیست و چهارم اسفند تا میدان شهیاد را رفتیم ولی از این مسیر نتوانستیم برگردیم. به خیابانهای جنوبیتر که شرقی غربی بودند وارد شدیم و خود را به خیابان شاه رساندیم و نزدیک ظهر به منزل رسیدیم.
سر خیابان صبا بر پیادهروی شرقی خلقی جمع بودند. خود را از میان صفوف گذراندم و به جلو رسیدم. معلوم شد قتلگاه است خون زیادی بر زمین ریخته بود و گلهای میخک سرخ اطراف آن گذاشته بودند.
عکس خمینی را هم بالای آن قرار داده بودند. به راه خود ادامه دادیم. دوبار در پیادهرو جنوبی خیابان شاهرضا در امتداد سی چهل متر لکههای خون فراوان و گاهی لختهای بود که دور آنها را آجر و سنگ گذاشته و گل میخک روی آن قرار داده و کسی وسط پیادهرو ایستاده و با حرکت دست مردم را به دو طرف این قتلگاه هدایت میکرد تا خونها پایمال نشود. کاغذهای به خون آغشته و دیوار نصب کرده زیاد بود. بالاخره به جلو دانشگاه و مجسمه پایین کشیده بیست و چهار اسفند رفتیم. از طرف خیابان سی متری دستهای که انتهای آن معلوم نبود میآمد.
از این رو دستههای خیابان شاهرضا را به راست خیابان هدایت کردند تا جا برای کسانی که از خیابان سی متری میآیند باشد. شعارها زیاد متوجه بختیار بود. از شاه و کارتر هم دست برنداشتهاند. شعارهایی که طرفداری از خمینی را نشان میداد زیاد بود و مطلقا مخالفین در این صفوف دیده نمیشدند. کسی چهار پوکه فشنگ پیدا کرده بود و سر دست نگاه داشته و خلاف حرکت جمعیت میدوید. دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری و میکروفونهای ضبط صوت به کار بود. در تظاهرکنندگان گروههای زن و مرد جدا بود. بیشتر زنان سیاه پوش و مقنعه به سر بودند. عرض خیابان آیزنهاور پر از مردم بوده به طوری که غیر مقدور بود حتی از کنار دیوار خلاف جمعیت حرکت کنیم. تعداد کشته شدگان بر دیوارها هشتاد و نه نفر و بر پلاکارتهایی که دست مردم بود صد و پنجاه و سه نفر خوانده میشد.
«بر کنج جنوبی غربی خیابان پهلوی و شاهرضا این اعلان به خط خوش خوانده شد:
- منصور ورحانی؛ وزیر زندانی
گلوریا روحانی؛ خواننده محبوب هویدا
انوشیروان روحانی؛ آهنگساز مردمی
فواد روحانی؛ عامل شرکت نفت انگلیس
تقی روحانی؛ جغد استعمار
سپهبد روحانی؛ رئیس بازرسی نخستوزیری
وکلی روحانی؛ نماینده مجلس رسواخیزی
سرتیپ روحانی؛ دژخیم ساواک
مرحوم میرزا فشنگ خان روحانی؛ جهنم مکان»
جمعه بیستم بهمن ماه هزار و سیصد و پنجاه و هفت: صبح دکتر مهدی بازرگان درباره برنامه و هدف خود در میدان فوتبال دانشگاه سخنرانی داشت. شب شنبه همافران آموزشگاه در فرحآباد بعد از دیدن فیلم آیتالله خمینی به شعار دادن پرداخته و در نتیجه دو گروه شدند و به جان هم افتادند. سربازان گارد به کمک ایشان یعنی طرفداران شاه آمده از جنگ مغلوبه شده و مردم هم در دل شب به خیابانها ریختهاند و به طرفداری همافران پرداختهاند. تا صبح صدای تیر و تفنگ و نارنجک بود که از شرق تهران به گوش میرسید.
شنبه بیست و یکم بهمن ماه هزار و سیصد و پنجاه و هفت: صبح سر چهارراه اسلامبول واویلا بود. چپ و راست آمبولانس میآمد و جسد و زخمی میآورد. مردم ملافه بار کرده بودند و به بیمارستانها میرساندند. ماشینها پر از پنبه بود که به طرف بیمارستانها سرازیر میشد. مردم خود سر چهارراه را اداره میکردند و از پلیس نشانی نبود. عصر هم به همین وضع گذشت. در خرید روزنامه کیهان ششصد و چهل تومان از جیب مخلص زدند و بالاخره روزنامه پارهای به دست بنده رسید و دوباره همین شماره را سر چهارراه اسلامبول خریدم. تا میدان ژاله را سنگربندی کردهاند و مردم به سربازان و همافران طرفدار [امام] خمینی کمک میرسانند. مسلسل سازی هم به دست قیام کنندگان افتاد.
یکشنبه بیست و دوم بهمن ماه هزار و سیصد و پنجاه و هفت: دیشب تا صبح صدای گلوله بود و مسلسلها به کار بودند و بنا بود به دستور فرمانداری نظامی تا ظهر در خانه باشیم و بیرون نیائیم و حکومت نظامی اعلان کرده بودند. دیروز هم ساعت دو و نیم خبر دادند که از ساعت چهار و نیم حکومت نظامی است ولی آیتالله خمینی آن را لغو کرد. امروز هم از صبح که بیرون رفتم خیابان آمد و رفت داشت و مردم مشغول خریدن نان بودند و ماشینها در خیابان نادری عبور میکرد. بعد از صرف صبحانه با مازیار و ماکان به راه افتادیم، از خیابان پهلوی که بسیار شلوغ بود به خیابان شاهرضا آمدیم. دیدیم مردم وسط خیابان آمد و رفت دارند و تا میدان مجسمه آدم ایستاده است.
از طرف چهارراه کالج موتورسوار میآمد و اسلحههای چپاولی را سر دست بلند میکردند و به طرف دانشگاه میرفتند. مردم هم ایستاده و کف میزدند و هورا میکشیدند و شعار میدادند. تا حدود دانشگاه رفتیم، خبر رسید کلانتری شش سقوط کرد. دیشب هم خبر آوردند کلانتری نه تسخیر شده، پادگان عشرت آباد را هم گرفتند و فرستندة رادیو هم اشغال شد. از مردم کمک میخواستند که برای گرفتن تلویزیون به کمک بشتابند. مردم از خیابان کاخ بالا میرفتند تا کلانتری این خیابان را هم بگیرند. قرارگاه پلیس مقابل دبیرستان البرز به دست مردم افتاده بود و از طبقات بالا پرونده و کاغذهائی بود که به زمین میریختند. دو وانت از لوازم قرارگاه پر کردند و به راه افتادند کجا میبرند و کی بودند نفهمیدیم. مردم پروندهها و اوراق را برداشتند با خود میبردند تا به دیگران نشان دهند. این اوراق تا داخل کوچه نوبهار رسیده بود. فعلاً یک بعدازظهر است و از اطراف یعنی باشگاه افسران و وزارت جنگ و طرف بانک ملی مرکز صدای تیر مرتب میآید. معلوم نیست این تیرها به دست چه کسانی رها میشود. تاکنون برد با قیامکنندگان است. ظاهرا صدای تیر و تفنگ ایشان است.
معلوم شد شهربانی و اداره کارپردازی آرتش یعنی ساختمان قدیمی مقابل سر در باغ ملی سابق و باشگاه افسران و وزارت جنگ سابق که معلوم نبود این اواخر چه کاری در آنجا انجام میشد و کاخ گلستان و وزارت صنایع و معادن و وزارت اطلاعات و جهانگردی و بناهای مقابر آن که محله تاریخی آرتش هم در آنجا بود به دست مردم افتاده است و عصر یعنی بعد از صرف ناهار به دیدن هر یک از آنها رفتیم. آن چه مال و منال در شهربانی و اداره اطلاعات بود و ادارة راهنمائی یعنی قرارگاه شماره یک پلیس در میدان سپه بود همه را برده بودند. از کارپردازی اسلحه به دست آورده بودند و غیر از میز و صندلی آنچه یافته بودند بیرون کشیده بودند. ساختمان قرارگاه شماره یک را هم به آتش کشیده بودند. پروندههای شهربانی مرکز داخل حیاط ریخته شده بود و ما از روی کاغذ عبور میکردیم. از در جنوبی که خواستیم بیرون بروند ما را بازدید بدنی کردند که چیزی بیرون نبریم. نزدیک همین در خروجی مقداری اثاث روی هم انباشته بودند تا به کمیته انقلاب در خیابان ایران ببرند ولی مالی نبود که به کار آید. اطاقها را یکییکی خالی کرده بودند و شیشهها را مرتب میشکستند. چند نفری با چماق جلو وزارت اطلاعات ایستاده بودند و پاس میدادند و مردم را از دخول مانع میشدند.
حین برگشت از خیابان بوذرجمهری به خیابان ناصرخسرو از پشت، خلقی شروع به دویدن کردند، ما هم سه نفری دویدیم تا سر کوچه تکیه دولت ولی معلوم شد خبری نیست و ارتشی باقی نمانده تا ما را دنبال کنند. باغ شاه هم سقوط کرد و شبانه زندان اوین هم سقوط کرد. هویدا و نصیری قصد فرار داشتهاند که مردم ایشان را گرفتهاند. سپهبد رحیمی دستگیر شده و به جرم قتل محاکمه خواهد شد. قرهباغی عقل کرده و همبستگی خود را اعلام کرده و گفته است بیطرف خواهد ماند و وارد سیاست نخواهد شد. گارد جاویدان شبانه به قصر فیروزه حمله میکردند تا خانوادههای افسران هوایی را مورد تهاجم قرار دهند. رادیو خواست تا مردم مسلح به آنجا بروند و جلوگیری کنند. دبیرستان نظام، پادگان جمشیدیه و هفت هشت کلانتری تسلیم شدهاند. سفارت اسرائیل نیز به دست مردم افتاد.
منبع: (ستوده، منوچهر- رهآورد ستوده: یادداشتهای دکتر منوچهر ستوده، به کوشش مصطفی نوری-تهران-کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی-1390)
نظرات