حاج مهدیقلیخان هدایت معروف به مخبرالسلطنه در کتاب مشهور مشحون از دادههای تاریخیاش، «خاطرات و خطرات» تکهای از زندگی اشرف پهلوی را ثبت میکند.
این روایت، تصویری است موجز اما رسا و زنده که به قلم یکی از نزدیکان به دربار پهلوی درباره اشرف و خواهرش مکتوب شده است؛ حاج مهدیقلیخان هدایت معروف به مخبرالسلطنه که در کتاب مشهور مشحون از دادههای تاریخیاش، «خاطرات و خطرات»، این تکه از زندگی اشرف پهلوی را ثبت میکند، در واقع هدفش تنها روایت همین تکه کوچک بوده است اما همین خاطره کوتاه در درازمدت و از روزنه نگاه جستجوگر تاریخ، در وهله اول، با همه ایجاز خود، تصویر روشن و کاملی از مشی فکری و سیاسی شاهدخت اشرف پهلوی به دست میدهد و در وهله بعد، این مجلس سوت و کور عروسی با آن مقدمات فرمایشی و نمادینش، میتواند چشماندازی تعبیر و تفسیر شود از دستگاه حاکمه ایران در تاریخ معاصر، دستگاه حاکمهای که چینش آدمها در آن نه بر اساس خواست و یا شایسته سالاری که بر اساس اولویتهای دیگر و از جمله منافع و مصالح سیاسی و سخیفتر از آن پسند و رضایت و صلاحدید خودخواهانه شاهدختان و دیگر متنفذین دور از دانش و جایگاه سیاسی، صورت میگرفته است و روشن خواهد بود وقتی مهرهای خارج از این مناسبات وارد بدنه قدرت شود، چه آشفتگیها و مقاومتهایی در میان حاکمان میآفریند.
تصویر غرورانگیزی که از ملکه مادر و شاهدختها روایت میشود، در کنار چهرههای عبوس و مغموم دامادهایی که تعلق خاطری به مجلسی که در آن استادهاند، احساس نمیکنند، میتواند روزهای پر بیم و هراس سالهای دهه بیست و سی و را به یاد بیاورد که شاه جوان بعد از خروج پدرش از کشور، به تنهایی نمیتوانست برای بحرانهای سیاسی پیشرونده اطرافش، تدبیری بیندشید، استیصالی که خود را در کودتای بیست و هشت مرداد به روشنترین وجه، به نمایش گذاشت.
مخبرالسلطنه که چندین شاه و حرمسرا و فوجی از شاهزادهها و شاهدختها را در کتابش روایت میکند، روشنترین تصویر را از اشرف پهلوی به دست میدهد؛ ویژگیهایی که احتمالا در زیست و اندیشه و جهاننگری هر شاهزادهای قابل ردیابی است و ظاهرا در وجود و سیما و زندگی اشرف پهلوی به اوج خود رسیده بوده است. این داده را دادههای تاریخی دیگر به روشنی تایید میکند و از جمله مهمترین آنها دستوری است که نخست وزیر محبوب تاریخ پهلویها، دکتر محمد مصدق در دهم مرداد هزار و سیصد و سی و یک مبنی بر خروج اشرف پهلوی از ایران صادر کرده است؛ دکتر مصدق سالها بود میکوشید بر قدرت افسارگسیخته خاندان پهلوی لگام زند و معتقد بود هیچ عاملی بیش از مداخله و اعمال نفوذ اصحاب نام و متنفذان در معاملات دولتی و انتصابات و اموری نظیر اینها مردم را عصبی و آماده عصیان نمیکند.
دادههای تاریخی گواه آن است که گستره مداخلات اشرف پهلوی در امور سیاسی، پهناورتر از مداخلات ساده روزمره بوده است تا بدانجا که محمد مصدق در خاطرات خود که در کتابی تحت عنوان خاطرات و تاملات محمد مصدق چاپ شده است، به صراحت به این گستردگی اشاره میکند و به عنوان نمونه مجلس دوره شانزدهم را مثال میزند که نمایندگان اقلیت مخالف با نطقهای مشحون از هتاکی و ناسزاگویی خود به دولت وقت، بر مسیر اقدامات مثبت دولت برای بهبود زندگی و امور سیاسی مملکت، سنگاندازی میکردند و در توضیح چرایی چنین واکنشهای تندی، آن را به دخالتهای آشکار و پنهان اشرف پهلوی ارجاع داده و مینویسد:
«همه میدانند که در دوره شانزدهم اقلیت مخالف دولت در مجلس با علیاحضرت ملکه مادر و والاحضرت اشرف دائما در مراوده بوده و ارتباط کامل داشتند و به جای اینکه اوقات دولت صرف اصلاحات امور سیاسی بشود صرف مبارزه با اقلیت میگردید.»
اشرف پهلوی هم البته متقابلا در خاطراتش به روشنی دیدگاه منتقدانهاش را نسبت به محمد مصدق ابراز میدارد، دیدگاهی که بیش از آنکه ناظر بر واقعیت باشد، از حب و بغضی حکایت میکند که به منازعه میان او و نخست وزیر محبوب دامن میزد، رویکردی که به نظر میرسد موضع دربار را در قبال تودههای مردمی مینمایاند که در قیام سیتیر همدلی و مهر و امید خود را نسبت به شخصیت کاریزماتیک و وجه حماسی چهره دکتر محمد مصدق ابراز کرده بودند و حکومت از آن پس مصدق را رقیب مقام معنوی شاهنشاهی هم میپنداشت، تا آنجا که اشرف پهلوی، برادر خود را در ظل محبوبیت حماسی مصدق منزوی و تنها میداند:
«سالهایی که زمام امور ایران در دست مصدق بود سالهای فوقالعاده دشواری برای برادرم بود. تبعید من او را درست در ایامی تنها و منزوی گذاشت که نخستوزیر، دست او را از حکومت کوتاه کرده بود. و این مدتها پیش از آن بود که مصدق کوشید نقشه نهاییاش را -که همان کنار گذاشتن شاه از تاج و تخت بود -پیاده کند. تنها مایه تسلی و دلداریش در آن هنگام همراهی و مصاحبت و وفاداری زن جدیدش بود که چند ماه پیش از آنکه ایران را به قصد پاریس ترک کنم و پیش از آنکه قدرتش با جدیدترین تهدیدها از زمان شاه شدنش مواجه شود با او ازدواج کرده بود.»
اشرف در ادامه ضمن اشاره به روزهای سخت اقامتش در پاریس، به تندی به نقد مردم و نمایندگانی می پردازد که تصور میکردند با به قدرت رسیدن مصدق و تصویب لایحه ملی شدن نفت، اوضاع اقتصادی و سیاسی کشور بسامان خواهد شد، او به روشنی این مردم و نمایندگان هیجان زده و امیدوار و شادمان را هذیانگو و خیالباف توصیف میکند: «یک روز پس از ادای سوگند برای تصدی نخستوزیری، مصدق لایحه ملی شدن نفت را در میان شور و هیجان فراگیری که تا مرز هذیان رسیده بود از تصویب مجلس گذراند، انگار مردم خیال میکردند که تمامی ثروتی که به طرف شرکت نفت خارجی سرازیر می شد ناگهان به سوی ایران بر میگردد.{...} با این همه آنچه پس از نهضت ملیکردن اتفاق افتاد موجی از رفاه و خوشبختی فوری نبود بلکه نمایشی بود از همبستگی و وحدت شرکتهای بزرگ نفتی(هفتخواهران) که ایران را به زانو درآورد.»
اشرف در ادامه با همین ادله است که همچنان بر محبوبیت مصدق - که او را دشمن خود و برادرش میپنداشت - میتازد: «مصدق ولو به یمن چند حرکت نمایشگونه که ذهن مردم را از مشکلات شدید اقتصادی پیش رو منحرف میکرد، همچنان محبوب مردم باقی ماند»
او این حرکات نمایشگونه را از جمله اقدام مصدق در تیر سال هزار و سیصد و سی و یک میداند که به مجلس رفت و گفت اگر شش ماه اختیارت تامه داشته باشد میتواند مسایل مردم را حل کند، اتفاقی که دستگاه حاکمه هرگز اجازه نداد بیفتد و تصریح این موضوع در خاطرات اشرف پهلوی به روشنی موضع سراسیمه حکومت را در برابر احتمال محبوبیت بیش از پیش مصدق پس از موفقیت در برنامه بهبود اوضاع اقتصادی مردم می رساند. و به نظر می رسد برای فهم این رویکرد که در قالب موضع اشرف - به عنوان نماد حاکمیت شاهنشاهی - در قبال محبوبیت و موفقیت مصدق بروز یافتهاست، فقط کافی است صفحات صد و شصت و هفت تا دویست و چهار کتاب خاطراتش را مرور کنیم، کتابی که تحت عنوان «چهرههایی در یک آینه» منتشر شده است.
نظر شما