شروین وکیلی گفت: دستگاه جامعه شناختی اشرف، یک دستگاه مارکسیستی التقاطی است بدین معنی که وام گیریهای او از وبر در درون این سرمشق نظری ناموفق است و با هم تطبیق نیافته و اگر بخواهیم بخش تاریخی آن را نگاه کنیم، خطاهای تاریخی چشمگیری در آن وجود دارد و حجم منابع تاریخی آن برای ارائه حکم ناکافی است.
از مهمترین آثار او میتوان به کتاب «موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران: دوره قاجاریه» اشاره کرد که طی این سالها بارها از سوی اهل نظر مورد بررسی قرار گرفته است. در پنجمین مرحله از همایشهای جامعهشناسان ایرانی و جامعه ایرانی که به بررسی و نقد آثار و افکار و کوششهای اجتماعی و علمی احمد اشرف اختصاص دارد، با سخنرانی شروین وکیلی با موضوع «سرمشق نظری احمد اشرف: نگاهی انتقادی»، محمدرضا ذوالفقاری با موضوع «احمد اشرف و گفتمان عقبماندگی ایران» و رحیم محمدی آرا و افکار احمد اشرف و به ویژه «موانع تاریخی رشد سرمایهداری در ایران: دوره قاجاریه» بررسی شد.
رحیم محمدی در این نشست گزارشی از برخی نشستهایی که درباره احمد اشرف برگزار شده ارائه کرد و گفت: اشرف از جمله آغازکنندگانی است که سعی کرد تاریخ و جامعهشناسی را در ایران نزدیک کند و در حالی که او سعی میکرد به تقارب جامعهشناسی و تاریخ فکر کند، در ایران جامعهشناسی فرانسوی و مارکسیستی به معنای ایدئولوژیک غالب بود و او اگرچه چپ بود اما چپ دانشگاهی بود و بیشتر به سلسله مراتب اجتماعی، قشربندی و طبقات میاندیشید و کتاب «موانع رشد سرمایه داری در ایران» نیز بیشتر ایدههایش ملهم از مارکس بود.
وی ادامه داد: نوشتن تاریخ اجتماعی نه تاریخ سیاسی و حتی تاریخ، پیچیده است. جامعهشناسی تاریخی دو پیش نیاز دارد؛ یکی معرفتی و دیگری تاریخی؛ باید گامهایی در یک پارادایم برداشته شود تا یک اتفاق علمی رخ دهد. پس برای من این سوال بود که فهم اشرف از تاریخ چیست و آن را چگونه میفهمد؟ پرسش دیگر من این بود که آیا احمد اشرف توانست دادههای تاریخی ایران را تحلیل جامعه شناختی کند. ما به هر حال تاریخ نگاری داشتیم و ایرانیان قومی بودند که تاریخ نویسی را میشناختند هر چند در دورههایی تاریخ نویسی به دلیل فقدانهای نظری به زوال رفته و تنها قصه گویی شده است. اما در دورههایی هم تاریخ نویسی بسیار مهمی داریم. با این وجود سوال این است که آیا فهم از تاریخ شبیه فردوسی، دینوری، مسعودی و بیهقی، باعث میشود جامعهشناسی تاریخی از آن در بیاید یا خیر؟ بنابراین فهم از تاریخ و تحلیل دادههای تاریخی به روش جامعهشناختی بنیادهای فکری و نظری خاصی میطلبد.
به گفته محمدی، ما از قدیم در ایران فهم از تاریخ داشتیم اما وادی به مقاصد جدید معرفتی نشد، پس کسی که امروز درباره تاریخ ایران میاندیشد باید رویکرد نظری ویژهای پیدا کرده باشد تا از تاریخ استفادهای کند که مورخان پیشین از آن نکردهاند. پس این جایگاه نظری و معرفتی جایی است که جامعهشناسی امروزی میایستد و از آن اجتماع را تحلیل میکند. در ایران تاریخ دین و سیاسی نوشته شده اما تاریخ نویسی جدید به مدد دانشهایی جدید مانند فلسفه و جامعه شناسی است که موضوع تاریخ را دگرگون میکند.
سرمشق نظری اشرف، مارکسیستی است
شروین وکیلی در این نشست با بیان اینکه اشرف در زمانه خود کاری انجام داده که ارزشمند است و جامعهشناسی تاریخی در ایران را آغاز کرده اما نقد یک روش بی رحمانه، سخت گیرانه، منظم و عقلانی است گفت: تلاش من این است که آثار ایشان را نقد کنم. معیارهای من در حوزه جامعه شناسی تاریخی برای نقد این است که حجم دادههای تاریخی که در آن دستگاه نظری به کار گرفته شده چقدر است؟ چه قدر کسی که درباره جامعه شناسی تاریخی سخن میگوید تاریخ را خوب خوانده است؟
وی در این باره توضیح داد: ماکس وبر از جمله جامعه شناسان تاریخی است که حجم قابل توجهی از دادههای تاریخی را به خدمت گرفته است در حالی که مارکس اینگونه نیست. بنابراین، بخشی از موضوع حجم دادهها و دانستههای تاریخی است که در پس یک نظریه قرار دارد و دیگری شمول است و اینکه چه میزان از این منابع جامع و شامل است. از سوی دیگر این سوال مطرح میشود که چه چارچوب نظری برای این کار لحاظ شده و چقدر موضوعات به درستی مفهوم سازی شده است؟ سرمشق نظری، جامعه شناس چه بوده است و چقدر آن مفاهیم با داده های تاریخی در پیوند قرار می گیرند؟
وکیلی با اشاره به برخی از آثار احمد اشرف توضیحاتی را درباره او ارائه کرد و افزود: اشرف در سال 1971میلادی دکترای خود را از دانشگاه نیویورک گرفته است و تز دکترایش «امپریالیسم، طبقه و مدرن سازی از بالا به پایین» است، این پایان نامه بسیار خواندنی است با این وجود سرمشق نظری رسالهاش بسیار جای نقد دارد. سرمشق نظری او در این رساله مارکسیستی است و از کلید واژهها تا منطقی که در آثار خود به کار گرفته همه رنگ و بوی مارکسیستی دارد و مارکسیسم ارتدوکس میانه قرن بیستمی هم هست نه آن مارکسیسم جدید. بعدها این پایانامه به کتاب موانع رشد سرمایه داری در ایران تبدیل شده است.
به گفته این مدرس جامعهشناسی تاریخی، تقریبا تمام ارجاعات اشرف تا انتهای دهه شصت میلادی است یعنی تا زمانیکه دکترای خود را دریافت کرده و متاسفانه ارجاعات او روز آمد نیست و کتابی که در سال 93 از او منتشر شده نیز هر چند گردآوری مطالب قدیمی است اما نیازمند یک ویرایش و روزآمد کردن است. جدیدترین منابع اشرف هم مربوط به دهه شصت است و اگر قصد ما جامعه شناسی علمی است از این لحاظ این دادهها خیلی قدیمی است.
وکیلی با بیان اینکه سرمشق نظری اشرف، مارکسیستی است اما نه مارکسیستی محض عنوان کرد: مشخص است که او در درون این سرمشق نظری، نقدهایی داشته و شیوه نقد هایش از نظرات وبری برگرفته شده است. با این وجود ترکیب درستی بین مفاهیمی که از وبر گرفته شده با بافتی که مارکسیستی است رخ نداده است. حال پرسش که مطرح میشود این است که این سرمشق نظری به ایران مربوط میشود؟ متاسفانه پاسخ این سوال خیر است چون بخش عمده جملاتی که درباره ایران بیان شده است، مشخصا نادرست است.
وکیلی با اشاره به برخی از نقل قولهای اشرف در این آثار گفت: او میگوید، نقش مهمی در تصویر جامعه شناسی تاریخی امروز ما دارد و در این باره به سه سرمشق در مورد هویت ایرانی اشاره میکند؛ نخست سرمشق ملت پرستانه یعنی ناسیونالیسم رمانتیکی که هویت ملی را به دوران پیشا تاریخی بر میگرداند و معتقد است که آخوند زاده و میرزا آقا خان کرمانی در صدر مشروطه موسسان این دیدگاه بودهاند و تعصب بر مبنای وطن، به جای تعصب بر مبنای دین است. دوم دیدگاه تاریخی و پست مدرن که معتقد است که ما اساسا ملیت نداریم و ملیت یک برساخت اجتماعی و ادامه یکی از خوانشهایی است که از مارکس بر میآید. اشرف در این باره نگاه انتقادی دارد.
این پژوهشگر تاریخ با بیان این که اشرف هویت ایرانی را یک برساخته جدید میداند که در گذشته وجود نداشته است توضیح داد: از نگاه او، این هویت ایرانی از دوره ساسانی شکل میگیرد. از همین جا البته میتوان نشان داد که او اشتباه میکند، چون ما از ابتدای دوره هخامنشیان گفتمان سیاسی دولت ملی و سازماندهی نهادی برای تثبیت قدرت را داریم. وقتی اشرف معتقد است که از دوران ساسانیان شروع شده باید نشان دهد که قبل از آن نبوده و اینکه در دوره ساسانیان بوده کافی نیست و نشان نمیدهد که قبل از آن نبوده است.
وی با تاکید بر اینکه کلید واژههای اشرف ایدئولوژیک است و اعتبار علمی ندارد یادآور شد: دستگاه جامعه شناختی اشرف، یک دستگاه مارکسیستی التقاطی است بدین معنی که وام گیریهای او از وبر در درون این سرمشق نظری ناموفق است و با هم تطبیق نیافته و اگر بخواهیم بخش تاریخی آن را نگاه کنیم، خطاهای تاریخی چشمگیری در آن وجود دارد و حجم منابع تاریخی آن برای ارائه حکم ناکافی است.
احمد اشرف، کجای پروژه عقب ماندگی در ایران قرار گرفته است؟
محمدرضا ذوالفقاری نیز در این نشست با طرح این سوال که احمد اشرف، کجای پروژه عقب ماندگی در ایران قرار گرفته است؟ به نزدیکی آرای اشرف و کاتوزیان اشاره کرد و گفت: اشرف به شکل گیری سرمایه داری در ایران نظر دارد کتاب موانع رشد سرمایهداری در ایران با اینکه اثر بسیار خوبی است اما متوجه نمیشویم که چرا کتاب از دوره قاجار شروع شده است.
وی با بیان اینکه اشرف در این کتاب نقش تجار و اصناف را در رسیدن به دموکراسی برجسته میداند افزود: او معتقد است که آنها مدد رسان تحول جوامع غرب هستند، بدین شکل که آنها تحول از جامعه سنتی کشاورزی به جامعه صنعتی پیشرفته و توسعه تجارت و حمل و نقل و بانکداری آوردند، و از سوی دیگر روابط دیرپای فئودالی را تغییر دادند، و یک نوع مردم سالاری و دموکراسی بورژوازی را به وجود آوردند. در غرب این آریستوکراسی است که دموکراسی را ایجاد میکند و از سوی دیگر در دموکراسی باید به حدی از رفاه اقتصادی برسیم که آریستو کراسی این کار را کرده است. این موضوعی است که اشرف به آن نمیپردازد. یکی از مشکلات ما در جامعه ایران این بود که ما ندانستیم که ما خیلی سال نیست که جامعه ایران با سواد شده و طبقه متوسط دارد. به هر حال در این کتاب اشرف معتقد است که تجار در جامعه ایران جای خاصی داشتند و با کسبه و پیشه وران متفاوت بودند.
به گفته این محقق، او همچنین سه جایگاه معرفی میکند و در این باره هم ارجاعی نمیدهد؛ علما، دستگاه دیوانی و تجار؛ تجار اصنافی نداشتند اما به یک وسیله به دستگاه دیوانی وصل میشدند و آن ملک التجار بوده است. او رابط بین تجار و با راس هرم بودند. اما به زعم اشرف، وضعیت اصناف قدری محدودتر است چون استقلال کامل نداشتند.
وی در پایان گفت: کتاب و فصول آن پراکندگی دارد و منجسم نیست و گویی به یکباره به شهروندی و شهر نشینی میپردازد و مشخص نیست چرا شهرنشینی مهم است؟ اشرف در این کتاب با مفاهیم امروزی در تاریخ میگردد و این مفاهیم در دروه قاجار دست کم در ایران وجود نداشته است. این هم یکی دیگر از نقدهایی است که به او وارد است.
ذوالفقاری در پایان با بیان اینکه او اصلی ترین عامل و مانع در شکل گیری سرمایه داری در ایران را نا امنی میداند که به دو شکل ظهور پیدا میکند گفت: نخست اینکه این نا امنی از طرف کل جامعه است اینکه مشخص نبوده که حکومت تا چه زمانی پایدار است؟ دوم ناامنی که ناشی از خود رفتار خودکامه است، هر دو اینها باعث شدند که این جامعه نا امن تولید صنعتی نداشته باشد، انباشت ثروت نداشته و پول جمع نشود.
نظر شما