در نشست «از کارمانیا تا کرمان؛ پشتوانه گذشته، چشمانداز آینده» مطرح شد:
مهمترین نقش باستانیپاریزی ارائه یک تصویر روشن از مردم کرمان است
حسین مرعشی گفت: قبر خواجو در تپههای اللهاکبر شیراز، متروک افتاده بود. نامه نوشتم خطاب به حضرت امام(ره) و استفتا کردم که قبر 600-700 ساله چه حکمی دارد. رونوشت زدم به آقای دانشآشتیانی، استاندار فارس و گفتم مقدمات انتقال قبر خواجو را از شیراز به کرمان آماده کنید. آنها گفتند، نمیشود و ما گفتیم یک شاهزاده شکست خوردهتان آمده کرمان، ما پای او جنگیدهایم و هفت من چشم دادهایم، حالا یک شاعر ما آنجا فوت کرده و یک سنگ قبر برایش نساختهاید؟ ما میخواهیم او را به کرمان بیاوریم. خلاصه آنکه آمدند، سیمان آوردند و آن قبر را احیا کردند و روز آخر برگزرای کنگره خواجو را در شیراز گذاشتیم.
حمید باستانی پاریزی: کتاب های باستانی چندبعدی است
در ابتدای این مراسم «حمید باستانی پاریزی»، فرزند مرحوم باستانی پاریزی دقایقی کوتاه برای حاضران سخنرانی کرد. او با اشاره به مجموعه کتابهای باستانی پاریزی گفت: مجموعه این کتابها، حتی کتابهای محض تاریخی و سرگذشت، صرفا متن نیست بلکه حاشیه در آن چند برابر است. این حاشیهها ممکن است از سویی خستهکننده به نظر برسد، اما تصویری چندبُعدی به ذهن آدمی میدهد. مقالات هرکدام محور مشخصی دارند، روی یک مارپیچ حرکت میکنند و خواننده را وادار میکند که با مآخذ متعددی روبهرو شده و به دیدگاه خود یکی را انتخاب کند.
احمدرضا احمدی: در آرزوی دیدن دوباره کرمان
پس از سخنان باستانی پاریزی، پیام صوتی «احمدرضا احمدی»، شاعر، برای حاضران پخش شد. این شاعر که به دلایل جسمانی نتوانست در مراسم شرکت کند، در پیام خود گفت: «سوال کرده بودید که از کرمان چه خاطرهای دارم. من از کرمان آسمان پر ستاره را به یاد دارم. در کودکی شبهایی که پشت بام میخوابیدم، پدرم کهکشان را به من نشان میداد «دُبّ اصغر و دُبّ اکبر» را و به من میگفت این راه مکه است. چیز دیگری که به یاد دارم، این است که، در انتهای خانه یکی از اقوام، یک کارگاه قالیبافی بود، در کرمان اون موقع رسم بود که یک نفر نقش را میخواند و بافندگان میبافتند، که نمیدانم هنوز هم این رسم هست یا نه.»
احمدی درباره باستانی پاریزی نیز گفت: «خاندان ما را دوست داشت. آدمی نبود که با زبان و قلمش کسی را آزار دهد. بسیار زیبا مینوشت. یک بار به شوخی، بهش گفتم شما چون قناتها را در کرمان دیدهاید، بیشتر نوشتههایتان پاورقی زیاد دارد و این پاورقیها من را یاد قناتهای کرمان میندازد. جالب اینجا بود که باستانی از یک پاورقی به پاورقی دیگر میرفت، که آخرش تبدیل به یک پله میشد.»
احمدی در نهایت متن خود را این چنین پایان برد: «دلم میخواد برم کرمان، اما همانطور که اطلاع دارید از طیاره میترسیدم یعنی از هواپیما؛ و قطار هم که دوازده ساعت تو راه است. البته تقریبا هیچ کس از فامیل ما در کرمان نماندهاند؛ یا مردهاند، یا به تهران کوچ کردهاند، یا به خارج از کشور. باز هم به یاد باستانی عزیز کلامم رو تمام میکنم.»
سیدجواد میرهاشمی: کرمان با «باستانی»ها زنده است
در ادامه این مراسم «سیدجواد میرهاشمی»، کارگردان و سازنده مستند «از پاریز تا پاریس» سخنان خود را این چنین آغاز کرد: برآن نیستم بگویم و بنویسم و تفسیر کنم: «کرمان پیش از باستانی و پس از باستانی» چون استاد نیز تاریخ را به پس و پیش تقسیم نمیکرد. اصلا حیف است باستانی را محدود و محصور به کرمان کنیم. برای او حدودوثُغور نکشیم، چرا که خود باور داشت مرزبان تاریخ است.
میرهاشمی سپس صحبتهای خود را با ذکر خاطرهای از مراحل ساخت مستندپرتره باستانیپاریزی ادامه داد: یکی از عوامل فیلم وقتی شنیده بود برای ساخت فیلم راهی پاریز هستیم؛ خوشحال و خندان گذرنامهاش را آورد و تحویل داد، به خیال آنکه به پاریس فرانسه خواهیم رفت. چون تا آن زمان نامی از پاریز و باستانیپاریزی نشنیده بود. یا مدیر دولتی که تصور میکرد محمدابراهیم باستانیپاریزی متولد پاریس است و پدرش متولد دیار کریمان (کرمان).
میرهاشمی در بخشی دیگر از سخن خود گفت: اگر چه ما رودکی، فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و... را ندیدهایم؛ اما از خیابانهایشان گذر کردهایم و غبطه خوردهایم، که چرا هم عصر ایشان نبودهایم؛ اما باستانی یک نویدی میدهد و در مقاله «تمدن نمیمیرد (نوح هزار طوفان)» مینویسد: «یک روز خواهد آمد که آیندگان به شما غبطه خواهند خورد که شما اینگونه استادانی داشتهاید.»
این از نیکبختیمان است که معاصر باستانیِنوحِ هزارطوفاندیده هستیم. این آخر بیانصافی است که بگویم کرمان را باستانی زنده کرده است، درستتر آن است بنویسم کرمان با باستانیها زنده است؛ چرا که خود گفته است: «تمدن نمیمیرد.» کرمان زنده است به ارگ بم، قالی کرمان، باغ شازده، باغ فتحآباد، بازار و حمام و کاروانسرای وکیل و چه و چه و چه ... همۀ اینها در تار و پود آثار باستانیپاریزی تنیده شده است.
نعمت احمدی: باستانی در دانشگاه های ما حضوری صد درصدی دارد
سپس، «نعمت احمدی»، وکیل دادگستری به سخنرانی پرداخت و گفت: مرا همه به عنوان وکیل دادگستری میشناسند، اما من معلم تاریخ هستم و این را از دکتر باستانی پاریزی دارم. از سال 1351 تا اسفند 1392 به کرات نزد ایشان میرفتم، به توصیه ایشان، من تاریخ خواندم و به توصیه ایشان عضو هیات علمی دانشگاه شدم. باستانی اگر با کسی تاب پیدا میکرد، آن قلم نمکینش باعث میشد که دیگر ندانی چه کار بکنی! چون قلم مثل موم در دستانش بود. هم اکنون او در میان استادان و دانشجویان حضوری صددرصدی دارد. من این را به عنوان معلم تاریخ میگویم. چه دانشجوی دکتری، چه فوقلیسانس و چه لیسانس، امکان ندارد که تحقیقی را انجام دهند و یکی از منابع مربوط به آثار ایشان نباشد.
محمدعلی فردوسی: نیاز به مطبوعات رسالت محور در کرمان
در ادامه «محمدعلی فردوسی» از فعالان مطبوعاتی کرمان و مدیرمسئول نشریه «فردوس کویر»، از زاویه مطبوعاتی به شهر کرمان و همچنین فعالیتهای باستانیپاریزی پرداخت و گفت: شادروان باستانیپاریزی در 12 سالگی، یعنی حدود سال 1318 وارد عرصه روزنامه نگاری شد و در سال 1336تا 1337 نیز ماهنامه «نامه هفتواد » را در هشت صفحه منتشر میکرد. باستانیپاریزی همواره به عنوان یک روزنامهنگار «رسالتمحور» فعالیت کرد. محور صحبت من نیز نقش مطبوعات محلی «رسالت محور» در توسعه پایدار شهری است، مطبوعاتی که مقابل نقش «رپورتاژمحور» قرار دارند.
فردوسی به نقش مطبوعاتی باستانی در رسیدن راه آهن به کرمان پرداخت و خاطرهای را از زبان باستانی این چنین نقل کرد: «يكروز در يكي از روزنامهها خواندم كه از قول وزير راه وقت، نوشته بود، راهآهن به اصفهان رسيده و خيال دارند آن را به جنوب هم ادامه دهند. ما با شيراز مبادله نشريه داشتيم و در یکی از مقالات نشریه گلستان شيراز نوشته شده بود: بعد از اصفهان نوبت احداث خط آهن در فارس است. از شما چه پنهان من هم در جوابش با ذكر آمار و ارقام و بيان مشكلات و محروميتهای كرمان، در مقالهای نوشتم كه بعد از اصفهان، نوبت كرمان است و اين جدل ادامه پيدا كرد. جالب اينجاست كه عبدالرحمن فرامرزی، سردبير روزنامه كيهان هم در سرمقالهاش - به دفاع از شيرازیها برخاست و خط آهن را پس از اصفهان حق شيرازیها دانست، چرا كه به اعتقاد او، فارس استان فرهنگی و افتخار كشور بود و بندر بوشهر هم قطب اقتصادی محسوب میشد و از اين حرفها. دوباره من در مقالهای در ماهنامه هفتواد، جواب دندانشكنی به فرامرزی دادم، كه بعدها به من گفت مقالهات خيلی در پايتخت تاثيرگذار بوده است.
پس از چاپ اين مقاله معلوم شد كه وزير راه دنبال بهانه میگشته كه راهآهن را به كرمان بياورد. ولی از نماينده فارس و روزنامههای آنجا میترسيده. بعدها فرامرزی به من گفت كه وزير گفته، باستانی در مقالهاش آمار و ارقام داده و تحليل درستی كرده كه بايستيی راهآهن بعد از اصفهان به كرمان برود؛ ما هم يك بودجه بيشتر نداريم و نمیتوانيم به هر دو شهر راهآهن ببريم، خودتان يك فكري بكنيد. فرامرزی هم گفته بود كه من جواب باستاني را نمیتوانم بدهم و نهايتا تصميم براين شده بود كه خط آهن به كرمان بيايد».
باستانی در پايان خاطرهاش میگوید: «به هرحال، راهآهنی كه شما امروز داريد، در اثر نوشتن مقالهای در نشريه هفتواد احداث شد. شايد خودنمايی باشد، ولی واقعيتی است كه بايد اذعان كنم، روزنامهنگاری بسيارحرفه تاثيرگذاری در توسعه شهری است».
فردوسی ادامه داد: از این مطلب در مییابیم که سازوکار روزنامه نگاری باید «رسالت محور» باشد.
مدیرعامل سابق خانه مطبوعات کرمان در بخش دیگری از سخنان خود به موزه مطبوعات پرداخت و گفت: برای اولین بار در ایران تصمیم به تاسیس موزه مطبوعات با همکاری میراث فرهنگی گرفته شد و قرار بود مدیریت موزه با خانه مطبوعات باشد؛ اما مدیریت وقت میراث فرهنگی موزه را قبضه کرد و پس از حذف نام خانه مطبوعات از تابلوی سردر موزه و سپردن آن به دست فردی ناکارآمد، نه تنها موزه تبدیل به نمایشگاه شد، بلکه در اثر بیاحتیاطی آثار و بعضی از نسخ اصلی نشریات صدساله، دچار نقصان شد و موزه نیز در اکثر اوقات تعطیل بود. این موزه در سال 84 تاسیس شد و امیدواریم هر چه زودتر، میراث فرهنگی با رفع موانع و در اختیار گذاشتن یکی از خانههای قدیمی و بازسازی شده، موزه مطبوعات کرمان را احیا کند.
فردوسی به تعداد پرشمار مطبوعات کرمان نیز اشاره کرد و افزود: متاسفانه رشد کمی مطبوعات محلی، بعضا تحت سیطره «کمیت» -همچون سایر بخشها- قرار گرفته و به لحاظ تسهیل اخذ مجوز، بدون توجه به پارامترهای حرفهای رشد کردهاند. متاسفانه به لحاظ مشکلات عدیده نرمافزاری و سختافزاری، از رسالتمحوری به سمت رپرتاژمحوری و یارانهمحوری سوق پیدا کردهاند و تعداد کثیری از آنها از کیفیت مطلوبی بر خوردارنیستند.
وی در نهایت با اشاره به سخنران بعدی خود یعنی حسین مرعشی، این چنین سخنان خود را به پایان برد: باتوجه به حضور مرعشی در این مراسم و با عنایت به اینکه طرح احداث بهارستان هنرمندان به دست ایشان کلید خورد، ولی هنوز به اتمام نرسیده است و از آنجا که با اقدام اخیر فدایی (استاندار کرمان)، تصمیماتی در مورد اجرا و اتمام این طرح گرفته شده، تقاضا دارم توصیههای لازم را به مسولان استان داشته باشند، که مجددا در مرحله تصمیمگیری نماند و تا حصول نتیجه ادامه پیدا کند.
حسین مرعشی: احیای شخصیت و روحیه مردم کرمان مهمترین نقش مرحوم باستانی بود
«حسین مرعشی»، استاندار اسبق کرمان در این نشست گفت: مهمترین نقش مرحوم باستانی در کرمان را احیا شخصیت و ارائه یک تصویر روشنی از مردم کرمان میدانم، راجع به روحیه و توجه دادن به اصالتها، تواناییها و ایجاد یک باور مهم در مردم کرمان. این شاید مهمترین نقشی باشد که یک فرد تاثیرگذار در حوزه اجتماعی و فرهنگی میتواند ایفا کند. باستانی پایه ثابت مباحث کرمانشناسی بود. باستانی درباره نخبگانی که از ایران میروند، میگفت این تقصیر ما معلمها است. ما چه قبل از انقلاب و چه در دوران حاضر، معمولا تقصیر را برعهده سیاستمداران میدانیم. اگر ما در کلاسهای درسمان بچهها را عاشق ایران بار آورده بودیم، آنها نمیرفتند، یا اگر هم میرفتند، دوباره بازمیگشتند.
او ادامه داد: من نیز درباره کرمان بر همین جمله تکیه میکنم و میگویم کرمان نیز همچون بقیه نقاط ایران، هم امکاناتی دارد و هم ندارد. در مورد ایران تعبیری با آب و تاب بیان میشود مبنی بر اینکه ایران کشور ثروتمندی است؛ این یکی از بزرگترین دروغ های تاریخ است و ایران اصلا کشور ثروتمندی نیست. مردم ایران ارزش افزوده بالایی تولید نمیکنند. مثلا اگر نفت و گازمان را به حداکثر ظرفیت برسانیم و بتوانیم 10 میلیون بشکه نفت تولید کنیم، یا 1.5 میلیارد مترمکعب گاز در روز تولید کنیم و تقسیم کنیم به 80 میلیون نفر، ببینیم چه عددی میشود. در قطر این بین 3 میلیون نفر تقسیم میشود و سرانه 70-60 هزار دلار را ایجاد میکند، اما برای ایرانیها عددی نمیشود. بعد از نفت و گاز باقی ذخایر ایران ضعیف است و اما تبلیغات بیجا بر این منابع باعث شده است که ما به فکر ایجاد ارزش افزوده و اتکا به توانایی ها برای خلق ثروت نیفتیم.
یک بار برادری میگفت: «نخست وزیر هند گفته که اگر من مس سرچشمه را داشتم با آن هند را اداره میکردم.» گفتم بیا اعداد را مرور کنیم. در این معدن میتوانیم 250 هزار تن در سال تولید کنیم و بعد از 30 سال اگر اکتشاف جدیدی صورت نگیرد ذخایر تمام میشود. اگر تنی 8 هزار دلار باشد (بالاترین قیمت تاریخ) این میشود 2 میلیارد دلار در سال. با این میزان چگونه میتوان جمعیت یک میلیارد نفری هند را اداره کرد؟
به گفته حسین مرعشی، کرمان به نسبت ایران استان فقیرتری است، ساحلی نیست و بندرگاه ندارد. مبادلات مرزی اش محدود است، استان نفت و گاز نیز نیست. استان آبی نیز نیست؛ اما اگر اراده داشته باشیم، میتوانیم ارزش افزوده و مزیت خلق کنیم. البته کاری بسیار سخت است، اما ژاپن نیز همین کار را میکند. ما باید همچون پیشینیان، نقطه اتکا را بر کار و تلاش بیشتر بگذاریم و صرفا به منابع نگاه نداشته باشیم. باستانیپاریزی یکی از کسانی است که در احیای روحیه کار و خود باوری در کرمان پیشتاز است.
مرعشی گفت: ادعای بیربطی در استان بود ،که کرمانیها دچار خمودگی هستند و این ادعا تکرار میشد. در زمان استانداری من، دفتر اجتماعی استانداری سمیناری برگزار کرد و اساتید آمدند؛ من همه را گوش دادم.ف هر کسی چیزی گفت و پذیرفته بودند خمودگی وجود دارد. برخی میگفتند ارتفاع و.... مگر در دنیا نقاط مرتفع کم وجود دارد که پیشرفت کردهاند؟ من آن زمان گفتم مشکل ما روحیه است و این حرفها روحیه شکن است. باید نقاط مثبت را به مردم یادآوری کرد.
وی به احیای قبر خواجویکرمانی نیز اشاره کرد و با ذکر خاطرهای گفت: قبر خواجو در تپههای اللهاکبر شیراز، متروک افتاده بود. نامه نوشتم خطاب به حضرت امام(ره) و استفتا کردم که قبر 600-700 ساله چه حکمی دارد. رونوشت زدم به آقای دانشآشتیانی، استاندار فارس و گفتم مقدمات انتقال قبر خواجو را از شیراز به کرمان آماده کنید. آنها گفتند، نمیشود و ما گفتیم یک شاهزاده شکست خوردهتان آمده کرمان، ما پای او جنگیدهایم و هفت من چشم دادهایم، حالا یک شاعر ما آنجا فوت کرده و یک سنگ قبر برایش نساختهاید؟
ما میخواهیم او را به کرمان بیاوریم. خلاصه آنکه آمدند، سیمان آوردند و آن قبر را احیا کردند و روز آخر برگزرای کنگره خواجو را در شیراز گذاشتیم. این تجربه خوبی شد که باید در مردم باور ایجاد کنیم.
فرخنده حاجی زاده: حاشیه نویس پررنگ تر از متن
در پایان این مراسم، حسن نیکبخت به نمایندگی از «فرخنده حاجیزاده»، متن سخنرانی او را قرائت کرد که در بخشی از آن آمده است: «من از کارمانیا تا کرمان نمیگویم. من از باستانی تا باستانی حرف میزنم؛ نه به این دلیل که به زعم همشهریانم ناخلفم. ناخلف هم اگر نباشم؛ ناپسندم.
ناپسندم به این دلیل که هرگز استادی چون باستانی را با تمام عشق و علاقهاش به کرمان، محصور و محدود به فضای بومی، محفلی، قومی و قبیلهای نمیدانم.
چگونه میتوانم کسی را که نسبت به دیدگاه طبقاتی معلم اول، فیلسوف بزرگ «ارسطو» با زاویه انتقادی مینگرد و تاریخ ازجنس دیگری مینویسید، محصور کنم در مکانی خاص به نام «کرمان» ؛ هرچند آسمانش زیبا باشد.
گفتم از جنس دیگری مینویسد تاریخ. از جنسی باستانینویس؛ با رندیهایش، با منظر جدید و انتقادیش؛ با حاشیهنویسیهای پر رنگتر از متن مینویسد.»
نظر شما