رمان جدید جویس کرول اوتس علیرغم ظاهر سادهاش دلالتهای پیچیدهای به زمانه حاضر دارد.
رمان جدید اوتس، «تاسبازی سفر زمان» گویی از زمان و مکان به بیرون سریده است. اوتس نگارش این رمان را در سال ۲۰۱۱ آغاز کرد و پیش از انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری به پایان رساند، اما با این وجود، سراسر مملو از دهشتهای همین دوره و زمانهی اورولی ما است، تا حدی که خصوصیات پیشگویانه رمان حتی خود نویسنده را هم متعجب کرده و چند ماه پیش در توییتی نوشت: «حس عجیبی دارم که رمانم انگار –بهوضوح!- دربارهی دوران سیاه ترامپ است؛ ولی درواقع نبود/نیست، چون سالها پیش تمام شده بود.»
قهرمان داستان در این «دیکتاتوری» دختر دبیرستانی هفده سالهای است به نام آدرین استرول. آدرین با وجود تلاشی که میکند نمیتواند کنجکاویاش را مهار و شکوفایی زودهنگامش را پنهان کند، و این چیزی است که در دموکراسی واقعی، که در آن «همه با هم برابرند»، اما بعضی برابرترند، مشکلآفرین است. در همان اوایل رمان او به ما میگوید که: «من دانشآموز پرخاشگری نبودم. فکر نمیکنم بوده باشم. اما در مقایسه با همکلاسیهای رام و سربهراهم، که بعضیهاشان عین عروسکهای پاپیه ماشه چروک پشت میزهایشان کز میکردند و صدایشان درنمیآمد، شاید آدرین استرول، به شکل ناخجستهای، توی ذوق زده باشد.»
اگر خواننده کنجکاوی باشید، احتمالاً فکرتان میرود سراغ اینکه چقدر از این داستان بازتاب آزار و اذیتهای دوران نوجوانی خود اوتس در میانه قرن بیستم است. واقعیت این است که آن زمان خیلی از دورهای که رمان ما را به آن بازمیگرداند عقبتر نیست. آدرین هنگام تمرین سخنرانیاش برای جشن پایان تحصیلی، که پر است از پرسشهای تحریکآمیز، به جرم خیانت دستگیر میشود. او را بازجویی و شکنجه میکنند و درنهایت در طبقهبندی تبعیدیان قرار میگیرد. مجازاتش آن است که به دانشگاه متوسطی در اواخر دههی ۱۹۵۰ منتقل شود، و اینجا جایی است که مفهوم جهنم در نظر اوتس را نشانمان میدهد. اورول کلاهی پر از موشهای گرسنه را تصویر کرد، اوتس ویسکانسین را.
آدرین در قالب دانشجوی سال اول در دانشگاه وینسکوشیا به هوش میآید. از آنجا که حق ندارد هویت واقعی خود را برای هماتاقیهایش فاش کند یا چیزی دربارهی آینده بروز دهد، داستانهای گنگی از خود سرهم میکند. تنها کاری که آدرین برای اجرای حکم محکومیتش باید بکند این است که «دانشجوی نمونه» باشد: خوشمشرب، خوشبرخورد و سازگار، کاری که برای یک زن جوان کنجکاو آسان نیست. او نه تنها در درسهایش از همه پیشی میگیرد، بلکه عاشق آیرا ولفمن خوشتیپ، دستیار استادروانشناسی، هم میشود. و در خیالپردازیهایش به این فکر میکند که نکند او از وضعیتش خبر دارد یا نکند او هم تبعیدی باشد.
آدرین بینوا از آنچه بر سرش میآید خبر ندارد و خوانندهی رمان هم احتمالاً همین احساس را دارد. هجو بدقوارهی سیاسی و لحن پرتب و تاب ابتدای رمان ممکن است این تصور را ایجاد کند که رمان نوجوان است، اما این هم کلک نویسنده است و در ادامه داستان مسیر دیگری را پیش میگیرد.
از سوی دیگر، بزرگسالان به احتمال زیاد مشتاق دیدن حیله اوتس در خلق چرخه زمانی میشوند. داستان او بیانگر این نکته است که دوران نگرانکنندهای که در آن گیرافتادهایم شبیه دورانی طلایی است که خیالش را در سر میپروریم. دشمنپنداری قدیمی آمریکا درباره جنگ اتمی با شوروی به جنگی بیپایان و برساخته از وحشت دامن زد، تهدیدی بالقوه که برای توجیه هر میزانی از زیرپاگذاشتن حقوق شهروندی و هر درجهای از نظارت و جاسوسی در امور خصوصی و هرگونه سازوکار طرد و تحریم خارجیها کافی است.
آدرین در این زندانِ میانه قرن بیستمیاش حس کبوتری در قفس را دارد که باید رفتاری قابل قبول از خود نشان دهد. هیچچیز –از جمله پایان خوش داستان- در این هجو سیاسی و آموزشی آنگونه که بهنظر میآید نیست. و شوکهای غیرمنتظره رمان این احساس استیصال را به طور عینی به خواننده القا میکند.
اوتس نویسندهای است که در ۸۰ سالگی، بعد از نوشتن بیش از ۴۰ رمان، همچنان با جادوی سیاهش افسون میکند.
نظر شما