همراه با ناهید طباطبایی در «کوتاه با داستان» از چهلسالگی تا شصتسالگی؛
پدرم اولین مدیر تئاتر سنگلج بود
ناهید طباطبایی در این نشست درباره چگونگی نویسندهشدنش گفت: تنها فکری که نمیکردم این بود که بخواهم نویسنده شوم. دوست داشتم مهندس شوم و نویسنده شدم. اما در عین حال کلاسهای ادبیات مدرسه را من اداره میکردم و گاهی سه انشا با یک موضوع مینوشتم و به دوستانم میدادم.
ناهید طباطبایی، نویسنده و فیلمنامهنویس برای داستانخوانی در جایگاه حاضر شد و این محفل را در روزهای اول زمستان اتفاق گرم و دلچسبی عنوان کرد. او درباره جواب سوال مجری که پرسید چرا نویسنده شدید به بیان بخشی از فعالیتهای خود از دوران نوجوانی و روابط خانوادگی خود پرداخت و گفت: این کار بیشتر به روحیه من برمیگردد. من زیاد آدم کارهای گروهی و جمعی نیستم و روحیه حساس و زودرنجی دارم. البته در سینما تجربه کار گروهی دارم اما بعد از دو تجربهای که دارم احساس کردم با کلک و نارو مواجه میشوم و بهتر دیدم که به کار خود بپردازم. هنوز هم فکر میکنم بیشترین چیزی که من را تحت تاثیر قرار میدهد، تئاتر است و از همان لحظه اول که چراغها خاموش میشود، تحت تاثیر قرار میگیرم. اما محیط کاری آن را دوست نداشتم و عملا در زندگی میدیدم که چطور زندگیها به خاطر اینگونه فعالیتها به هم میپیچد.
نویسنده «چهلسالگی» سپس به فعالیتهای هنری و ادبی پدر خود پرداخت و از تاثیر آن بر شروع نوشتن خود گفت. طباطبایی در این باره عنوان کرد: پدر من اولین مدیر تئاتر سنگلج بود و هنوز سبدهای گلی را که برای روز افتتاحیه به دستمان میرسید، به خاطر دارم. «بهترین بابای دنیا» و «آی با کلاه آی بی کلاه» از اولین اجراهای آنجا بود و همچنین خاطرهای به یاد ماندنی از تئاتری به نام «میخوای با من بازی کنی؟» به کارگردانی داود رشیدی و با بازی آقای مشایخی دارم که نمایشنامهای مدرن و فانتزی داشت در آن نمایش از اول عکسی وجود داشت و در انتهای آن آقای مشایخی از دل آن عکس بیرون میآمد.
حال اتفاقی که برای نویسنده شدن من در میان این ماجراها افتاد این بود که در زندگی ما از ابتدا مجله و کتاب وجود داشت. وقتی پدرم به دزفول منتقل شد تنها چیزی که در دسترس ما بود مجله بود و کتاب و کاری جز خواندن نداشتیم. پدرم کلاسهای فرهنگ و هنر اهواز را هم داشت و من هم تا فرصت گیر میآوردم سر تمرینات میرفتم و تنها فکری که نمیکردم این بود که بخواهم نویسنده شوم. دوست داشتم مهندس شوم و نویسنده شدم. اما در عین حال کلاسهای ادبیات مدرسه را من اداره میکردم و گاهی سه انشا با یک موضوع مینوشتم و به دوستانم میدادم. در دانشگاه البته با آقای شجاعی و قاسمعلی فراست همدوره بودیم.
نویسنده «جامهدران» درباره اولین تجربه خود از انتشار داستانهایش گفت: اولین داستان که از من منتشر شد داستانی بود به نام «گمشده» که در مجله دنیای سخن چاپ شد. این داستان سه کاراکتر داشت که در واقع یک نفر بودند.
در ادامه بحث ناهید طباطبایی درباره خیل عظیم نویسندگان جویای نام امروز و تعداد زیاد آثار منتشر شده گفت: امروز از یک ناشر معتبر در هفته 8 مجموعه داستان کوتاه چاپ و منتشر میشود و هیچکدام از این نویسندهها را نمیشناسیم و این نویسندهها گم میشوند. چون مسیر ورودشان به داستان وارونه است. به جای اینکه از ابتدا خودشان را با چاپ و انتشار تک داستان در مجلات مطرح کنند، به چاپ مجموعه روی میآورند.
طباطبایی همچنین عنوان کرد: در مسابقاتی که داوری آن را برعهده داشتهام همواره به این موضوع برخوردهام که عدهای ثابت در این مسابقات شرکت کرده و برنده میشوند اما به دلیل باندبازی برخی ناشران امکان انتشار کتاب خود را پیدا نمیکنند. در کنار اینها هنرجویانی داشتم که به رغم نوشتن داستانهای خوب امکان انتشار آثار خود را نمییافتند و همین انگیزه من برای قبول مسئولیتی با عنوان مدیر مسئول بود. امروز هم این مسئولیت را در فصلنامه سان به عهده دارم و شرط ام برای قبول همکاری این بود که در هر شماره بتوانم داستانی از این هنرجویان در آن منتشر کنم. البته از چهرههایی مانند آیدین آغداشلو، احمدرضا احمدی و ابراهیم گلستان هم مطالبی خواهیم داشت و این را هم بگویم که ریشه این ارتباطات ادبی من به سابقه دوستی پدرم با آنها برمیگردد.
ناهید طباطبایی از جمله نویسندگانی است که در هر زمینهای دستی دارد، از داستان و فیلمنامه تا مدیر مسئولی مجلات و همچین مدیریت انتشارات خودش که به چاپ و نشر کتاب عکس و آثار گرافیکی اختصاص دارد. این نویسنده درباره فعالیتهای خود در سینما گفت: اولین کسی که روی «چهل سالگی» دست گذاشت آقای نجفی بود. اما چون ایشان می خواستند با این کار به چپها فحش بدهند و این داستان را سیاسی جلوه بدهند و در نهایت از همکاری با ایشان منصرف شدم تا این داستان دستاویز چیز دیگری نشود. بعد با آقای جیرانی صحبت کردم و بعد هم همکاری با آقای رئیسیان پیش آمد و در نهایت من به این نتیجه رسیدم که پایان و بازنویسی فیلمنامه باید بر عهده خود کارگردان باشد و فهمیدم که اینگونه نمیتوان با سینماییها کنار آمد و پذیرفتم که اثرم توسط کارگردان آن بازنویسی شود. البته به این شرط که بعدا فیلمنامه را بخوانم که این شرط هم رعایت نشد. البته این فیلمنامه نقاط قوتی مانند اضافه شدن شخصیت اقای انتظامی داشت اما چون هدف اصلی داستان من را که مبنای دوستی اطمینان بین زن و شوهر بود، زیر پا گذاشت، کمی دلخور شدم و راستش این موضوع خیلی به من برخورد اما از آنجا که فیلم موفقی بود هنوز هم در ذهن ما ماندگار شده است و این را هم بگویم که از تجربهای که با فیلم «جامهدران» داشتم بسیار راضیتر هستم.
در ادامه نشست، ناهید طباطبایی، داستان کوتاه «مرد خانه» را خواند و سپس به سوالات مخاطبان جواب داد. سید مهدی شجاعی پس از خواندن این داستان گفت: همانطور که خانم طباطبایی اشاره کردند، با ایشان همدوره بودیم و متاسفانه افراد کمی از آن دوره، نویسندگی را ادامه دادند و بیشتر افراد سمت بازیگری و کارگردانی رفتند.
طباطبایی در پاسخ به سوال یکی از حاضران مبنی بر ادبیات زنانه و مردانه گفت: ادبیات، ادبیات است و زنانه و مردانه ندارد. من میتوانم داستانی را در اینجا بخوانم که سرتاسر زنانه است اما توسط یک مرد نوشته شده است و بالعکس. به نظرم اصلا کار درستی نیست که ادبیات را زنانه و مردانه کنیم.
وی در پاسخ به سوال دیگری درباره نقش ادبیات کهن و زبان خاص آن در نوشتن عنوان کرد: یکی از شانسهایی که داشتم این بود که اولین کاری که به سراغش رفتم، کار در یک موسسه فرهنگی بود. در آنجا، وظیفه ما فیشبرداری برای لغتنامه بود و فکر میکنم 2-3 بار مجبور شدم که تاریخ بیهقی را از ابتدا تا انتها بخوانم و لغات آن را بنویسم. 2-3 سالی در آنجا کار کردم و تجربه کاری بسیار خوبی در حوزه لغتشناسی برایم بود. فکر میکنم که یکی از شانسهای من این بود که بتوانم در آنجا با ادبیات کهن ایران بیشتر آشنا بشوم و تاثیر زیادی بر نوشتنهای بعدی من داشت.
این نویسنده در پاسخ به سوال دیگری در مورد ورود ادبیات به مدارس و آموزش آن گفت: ادبیات شاخههای زیادی دارد و باید در دانشگاه تدریس شود. البته همیشه با خود فکر میکنم که چه قدر خوب است همانند هنرستان گرافیک، برای داستان هم محل آموزش داشته باشیم و به سنین پایینتر از آن، توصیه نمیکنم.
طباطبایی در بخش انتهایی این پرسش و پاسخ، به داستاننویسی کوتاه یا بلند اشاره کرد و گفت: به نظرم، دوره اکنون زمانی است که داستان کوتاه بهتر جواب میدهد. چرا که زمانی که تضاد در جامعه زیاد میشود، داستان کوتاه جواب بهتری میدهد. علاوه بر این، برای این که بخواهیم از یک پدیده رمان بنویسیم باید از آن فاصله بگیریم. به عنوان مثال، رمانهایی که اکنون برای جنگ نوشته میشود، بسیار بهتر از رمانهایی است که در آن زمان نوشته میشد. باید از یک پدیده فاصله گرفت و سپس رمان نوشت.
گفتنی است در ابتدای برنامه کلیپ معرفی آثار نویسنده نوقلم پخش شد و پورعاطف داستانی به نام «شاخبازی» از مجموعهای که قرار است به زودی از سوی انتشارات نیستان منتشر شود، برای حاضرین خواند. این نویسنده همچنین اظهار کرد: وقتی در نوجوانی آثار سیدمهدی شجاعی را میخواندم هیچگاه گمان نمیکردم که روزی در کنار او بنشینم.
در بخش پایانی این برنامه، به رسم هر جلسه سید مهدی شجاعی داستان کوتاه جدید خود با عنوان «از کرامات شیخ ما» را خواند. سیدمهدی شجاعی این داستان را به روح ابوالفضل زرویی نصرآباد تقدیم کرد.
نظر شما