مترجم کتاب «روانشناسی جنگ ستارگان؛ سوی تاریک ذهن» مطرح کرد؛
فیلم و کتاب «جنگ ستارگان» فرصت ابراز وجود به خوره کتابها داد
بابک نجفی مترجم کتاب «روانشناسی جنگ ستارگان؛ سوی تاریک ذهن» میگوید: فیلم و کتاب جنگ ستارگان باعث تشکیل یک سری گروهها و جشنها و دورهمیهای جهانی شد که توانست کمک کند همین نردها(خوره کتابها) که در مدرسه و جامعه مورد بیتوجهی و تمسخر قرار میگیرند همنوعان و همفکران خود را پیدا کنند و مقداری فرصت ابراز وجود بیابند. اصلا یکی از تفاوتهای جنگ ستارگان با دیگر فیلمها و کتابهای همژانر خودش همین است که در طی این سالها باقیمانده و از حالت یک فیلم و کتاب صرف فراتر رفته است.
لانگلی برای تشریح خیر و شر و پلیدی به جامعهستیزی روانی، اجتماعستیزی و اختلال شخصیت ضد اجتماعی هم گریزی زده و متذکر میشود که ویژگیها و خصوصیاتی که این اختلالات در حوزه روانشناسی تعریف میشوند برای توضیح کامل طیف و دامنه شر و پلیدی کافی نیستند و سپس یک یه یک شخصیتهای داستان جنگ ستارگان را از این منظرها مورد بررسی قرار میدهد.
کتاب در پاسخ به این پرسش که «چرا جنگ ستارگان مهم است؟» نیز آورده است: «جنگ ستارگان مهم است چون باعث میشود آدمها با هم حرف بزنند. در سیارهی دیجیتالی ما ـ جایی که بهنظر می رسد همه یکسره غرق در گوشیهای هوشمند هستند ـ خیلی راحت میشود در غیاب تعاملات چهره به چهره منزوی شد.... جنگ ستارگان به دورِ هم جمعشدن انسانها در انجمنها، رویدادهای خیریه و نمایشها میانجامد... جنگ ستارگان مثل دستگاهیست که حس تعلق تولید میکند. وقتی انسانها احساس تعلق کنند، آنگاه قادر خواهند بود تا به بقیهی اعضای جامعه هم کمک برسانند.»
بابک نجفی مترجم کتاب «روانشناسی جنگ ستارگان؛ سوی تاریک ذهن» در گفتوگو با ایبنا درباره اهمیت فیلم و داستان جنگ ستارگان و ارائه تحلیل روانکاوانه از آن میگوید: من پیش از اینکه ترجمه کتاب را شروع کنم فیلمهای جنگ ستارگان را ندیده بودم و نه حتی برای دیدنشان مشتاق بودم و کلا ژانر فانتزی ـ تخیلی چندان در سلیقه من نبود. زمانی که ترجمه کتاب به من پیشنهاد شد و قبل از اینکه کار را قبول کنم مقدمه کتاب را ورقی زدم و توضیحاتی که نویسنده درباره این فیلم آورده برایم جالب بود. اصلا دلیل اینکه من ترجمه کتاب را قبول کردم در ابتدا به دلیل همین مقدمه بود. فکر میکردم کتاب برای یک گروه خاص نوشته شده و مختص به هواداران فیلم جنگ ستارگان است ولی پس از آنکه مطالعهاش کردم با زوایای جدیدی از فیلم روبرو شدم و به نظر و خواندنش در برداشت ما نسبت به خوبی و نیکی و نیمه تاریک ذهنمان تاثیر مثبت میگذارد. حتی آنهایی هم که این ژانر فیلمها را دوست ندارند از خواندن کتاب سود خواهند برد.
او ادامه میدهد: اساسا در دنیا طرفداران این قبیل داستانها و کتابهای کمیک آدمهایی هستند که در اروپا به آنها نرد میگویند؛ یعنی آدمهایی که خیلی خوره کتاب هستند و اغلب هم مهارت اجتماعی بالایی ندارند. در این کتاب طبق مثالهای عینی که آورده میگوید فیلم و کتاب جنگ ستارگان باعث تشکیل یک سری گروهها و جشنها و دورهمیهای جهانی شد که توانست کمک کند همین نردها(خوره کتابها) که در مدرسه و جامعه مورد بیتوجهی و تمسخر قرار میگیرند همنوعان و همفکران خود را پیدا کنند و مقداری فرصت ابراز وجود بیابند. اصلا یکی از تفاوتهای جنگ ستارگان با دیگر فیلمها و کتابهای همژانر خودش همین است که در طی این سالها باقیمانده و از حالت یک فیلم و کتاب صرف فراتر رفته است. به عنوان مثال گروهی به نام لژیون ۵۰۵ که تحت تاثیر این فیلم ساخته شده کارهای خیریه انجام میدهند و همین مسائل من را به ترجمه کتاب و تماشای فیلم مشتاق کرد.
ترکیب ترس و فقدان همدلی یا زورگویی و نسلکشی
کتاب همچنین ترکیب احساس ترس و فقدان همدلی را عاملی برای بروز زورگویی یا حتی در وضعیت حاد آن نسلکشی میداند و جنگ ستارگان معروف را از این منظر نیز مورد بررسی قرار میدهد. هرچند در بحث ارتباط ترس و فقدان همدلی با زورگویی و حتی نسلکشی و رابطهاش با فیلمی همچون جنگ ستارگان؛ این را هم نباید فراموش کرد که اغلب چنین فیلمهایی آن هم وقتی در ساختار هالیود ساخته و پرداخته میشوند کارکردشان همین ایجاد ترس از دیگری و دگرسازی در ذهن مخاطب است که بعضا حتی با استفاده از المانهایی نمود بیرونیاش در دنیای واقعی نیز در ذهن مخاطب ساخته شود.
مترجم کتاب درباره نگاه نویسنده به این دگرسازی و ایجاد حس ترس از دیگری توسط فیلمهایی مثل جنگ ستارگان متذکر میشود: یک فرقی که این کتاب با دیگر آثار اینچنینی دارد این است که با استفاده از نظریه یونگ تمام قسمتهای داستان را بررسی میکند. ما برای اقدامات و کارها و و واکنش یا نقش هر شخصیت چه مثبت چه منفی دلیلی را میبینیم. مثلا کتاب میگوید فلان شخصیت داستان چون یکی از اندامهایش قطع شده به این دلایل چنین ویژگیهای رفتاری و شخصیتی خواهد داشت. در مورد همدلی هم باید گفت از شروع دنیا هم پدیده دوقطبی از جمله دوقطبی خیر و شر را وجود داشته است، در فیلم جنگ ستارگان و تقریبا همه فیلمها هم ما نمود بیرونی شخصیتها را میبینیم . چون فیلمها این قابلیت را دارند که افکار بیرونی شخصیتها را نشان بدهند قطبهای منفی شخصیتشان برایمان پررنگتر میشوند.
نجفی میافزاید: دلیل دگرسازی هم که حرفش شد؛ همین است. چون ما فقط جنبههای منفی و نمودهای بیرونی یک رفتار را میبینیم معمولا از آن منزجر میشویم. منتها این کتاب آمده دلیل این واکنشها و برخوردها را به مخاطب نشان میدهد و یک پیشینه یا یک شخصیشناسی از هر شخصیت را برای خواننده روایت میکند. پس دیگر ما تنها شرارتی که شخصیت از خود نشان داده را نمیبینیم و زمینه و پیشینه آن هم برایمان روشن شده است. فکر میکنم این موضوع برای خواننده و بیینده جنگ ستارگان مقداری از شرارت شخصیتها کم میکند و شاید حتی حس همدلی هم در او برانگیزد و دیگر آن حالت انزجار را ندارد.
غم و مردانگی و کنارگذاشتن زنانگی برای پیشرفت در دنیای مردسالار
لانگلی در کتاب «روانشناسی جنگ ستارگان» گریزی هم به حوزه جنسیت زده و باب گفتن از مفاهیمی مثل «غم و مردانگی»؛ «کنارگذاشتن زنانگی برای پیشرفت در دنیای مردانه و یک سیستم مردسالارانه» و .... را با تحلیل محتوای الگوهای جنسیتی شخصیتهای فیلم باز میکند. هرچند سینمای هالیود با وجود آنکه گاهی با فیلمهایش در ظاهر نقد مردسالاری هم میکند اما زیربنای این سیستم و ماچو را هیچگاه مد نظر نمیگیرد و به آن نمیپردازد.
مترجم کتاب «روانشناسی جنگ ستارگان» هم معتقد است واقعیت این است که هنوز دنیا توانایی و آمادگی پذیرش قهرمانان زن را ندارد و تاکید میکند: من احساس میکنم که بحثهای تجاری و مالی هم در این میان مطرح است و اگر در یک سری از فیلمها و کتابها قهرمان زنی هم وجود داشته باشد جذابیتهای جنسی هم به آن اضافه میکنند. دلیل اینکه کتاب خیلی وارد نقد این قضیه نشده همین است که شروع داستان به ۴۰ سال قبل بازمیگردد، دورهای که ذهن مردم هنوز نسبت به زنها و تواناییها و آزادیهایشان مثل امروز باز نبود. در طول این سالها هم چون کاراکترها باید ثابت میماند خیلی مایل نبودند این برابری جنسیتی به روز شده را وارد فیلم کنند.
احساس ما نسبت به موجودی غیر از انسان
ارتباط انسان و هوش مصنوعی رباتها یکی دیگر از مباحثیست که لانگلی از دل داستان و فیلم جنگ ستارگان بیرون کشیده و این سوال را با مخاطب در میان میگذارد که «چرا منطق اخلاقی ما کشتار ارتش رباتها را قبول میکند؟» و بحث رنج و احساس درد در موجودات غیر ارگانیک را پیش میکشد و مینویسد: «نقابزدن یک کاراکتر یا ماشینیبودن آن عملا باعث میشود که جنبه انسانی آن برای ما از بین برد. مثلاً زمانی که یک نفر بالای ساختمانی ایستاده و قصد خودکشی دارد، اگر نتوان او را به راحتی در هیبت یک انسان زنده دید ـ مثلا اگر هوا تاریک باد یا جمعیت تماشاچی در فاصله دوری ایستاده باشند- احتمال اینکه جمعیت این فرد را تحریک و عصبانی کنند بیشتر میشود...»
این بحث احساس ما نسبت به موجودی غیر از انسان به ارتباط ما با حیوانات هم قابل تسری است و میتواند محلی باشد برای به چالش کشیدن کشتار سیستماتیک حیوانات برای تامین نیاز غدایی نوع بشر؛ نجفی نیز در بیان این ارتباط گریزی به مفهوم همدلی که در ابتدای کتاب به آن پرداخته شده میزند و میگوید: اصلا همین مفهوم همدلی که در کتاب آمده و در نظریات روانشناختی هم هست بیان سادهاش یعنی توانایی اینکه خودمان را در جای دیگری قرار بدهیم. یکی از بحثهای مهم روانشناسی هم همین است که یک جلسه مشاوره زمانی نتیجهبخش خواهد بود که درمانگر بتواند خودش را جای مراجعش قرار بدهد. بحثی هم در کتاب به میان آمده دیدگاه نقادانه به این موضوع دارد و میگوید با اینکه طی سالیان اخیر جنبشهایی برای توجه افکار عمومی به کشتار جاندارانی غیر از خودمان چه حیوانات و چه حتی از بین بردن حیوانات راه افتاده ولی انسان هنوز منافع خودش و بقا و زنده ماندنش را به هر موجود دیگری ترجیح میدهد. عمده کشتار حیواناتی که در دنیا انجام میشود برای خوراک انسانهاست و ما هنوز به این درجه از همدلی که بخواهیم از این داستان چشم بپوشند و راههای جایگزین را امتحان کنند نرسیدهایم.
نظر شما