کیخسرو دهقانی
یلدای اندیشه با شاهنامهخوانی و حافظخوانی گذشت. صدای کسی به گوشم رسید که گفت اندیشمندان میوههای باغ ایراناند. آغاز ضیافت یلدای اندیشه با شاهنامهخوانی کیخسرو دهقانی بود. به دنبال آن قدمعلی سرامی با دعوت همه به شادی به استقبال شب یلدا رفت و گفت: «واجبترین چیز برای ما ایرانیان این است که شاد باشیم و روحیهمان را از دست ندهیم.
بدونیک هر دو ز یزدان بود مرد باید که خندان بود
قدمعلی سرامی
استاد برتر شاهنامهپژوه جمع، ابیاتی از شاهنامه خواند و از خرد و خردمندی گفت از خردی که حکم میکند تا شاد باشیم و تسلیم عالم در امور عام. از شاهنامهای گفت که اولین درس زندگیاش به بشر تسلیم بودن در برابر کلیات جهان است و نه جزئیات. از پهلوانان و قهرمانان شاهنامه گفت که در برابر هیچ جزئیاتی تسلیم نمیشدند.
وقتی قدمعلی سرامی با آن صدای رسا و فصاحت کلامش پشت میکروفن در استقبال از بلندترین شب سال میگوید؛ «شاهنامه کتابی است که به گردن یکایک ما حق دارد و من آن را پدر تمام ایرانیان در تمام قرون و اعصار میدانم» میتوانی نپذیری؟! بقیه حرفهای آن شب او هم بر دل بقیه نشست به خصوص جملات آخرش؛ «راز ماندگاری ما پشتوانهای است که از شاهنامه فردوسی داریم و شخصیتهای بزرگی چون سعدی و فردوسی و زرتشت و جاماسب و مولانا و خدای جهان این نعمات را به همه نداده است.»
وقتی در جمعی هستی با اندیشهها و آراء گونهگون شنیدن نظرات مختلف هیچ چیز عجیبی نیست. بعد از دعوت به شادی از سوی قدمعلی سرامی، نوبت به بهاءالدین خرمشاهی رسید که از یلدا بگوید. خرمشاهی از آیین مهرپرستان گفت و از شبی که چندان هم شب جشن و سرور نبوده است. حافظشناس جمع ما معتقد بود: شب یلدا شب جشن نبوده و برعکس شب دعا و ندبه بوده است. مهرپرستان وقتی متوجه شدند که مرتب بر طول شب افزوده میشود نگران شدند که مبادا خورشید هرگز طلوع نکند و دست به دعا برداشتند تا خورشید همچنان بدمد.
بهاءالدین خرمشاهی
خرمشاهی گریزی هم به حافظ محبوبش زد و گفت: این را در برخی از تلمیحات اشعار حافظ هم میبینیم و هیچ نشانی از شادی در این ابیات به چشم نمیخورد. در بیشتر ابیات حافظ به گوشهای از آیین مهرپرستان میرسیم با اینکه حافظ اعتقادات مهری نداشته اما اطلاعات مهری داشته است.
این شاعر جشن یلدا سخنان خود را با شعری از حافظ پایان برد و خواند:
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
هر مراسم و جشنی کلیشههای خاص خود را هم دارد و سالهاست که شب یلدا با حافظخوانی و شاهنامهخوانی پیوند خورده است اما شکستن کلیشه کار سختی نیست به خصوص اگر اهل اندیشه باشی و صاحب تفکر. وقتی ضیاء موحد در این شب از سعدی گفت اصلا تعجب نکردم. این شاعر و سعدیشناس تنها یک جمله گفت:
«در چنین شبی بهتر است ذکر سعدی هم باشد، سعدی که افصحالفصحاست و عالم از او پر است.»
فتحالله مجتبایی هم در جمع ما بود اما تنها به تشکری محجوبانه بسنده کرد و فرصت را برای صحبت در اختیار همقطارانش گذاشت. سیروس پرهام از اشتباهات و خطاهای فاحشی که در نشانهشناسی ایران باستان وجود دارد گفت و مثالی از کتابی آورد که به تازگی مطالعه کرده بود. این فرش شناس و مترجم پیشکسوت گفت: مهر مظهر آفتاب نیمروز و اوج آفتاب در آسمان است و همیشه دو نفر در دو سمتش ایستادهاند. یک نفر مشعلی رو به بالا به دست دارد به نشانه طلوع و نفر دیگر مشعلی رو به پایین نشانه غروب اما متاسفانه محققی به نام «گِیو» از آن در کتابی که من با ترجمه پرویز مرزبان خواندم، تعبیر به «مردرقاص» کرده است که در عین خندهآور بودن شرمآور هم هست.
فتحالله مجتبایی
هرمز همایونپور و مهدی محقق هم به تشکری اکتفا کردند و خاتمه کلام آن شب خوشامد و تشکر ویژه مسعود کوثری، مدیر انتشارات علمیفرهنگی میزبان مراسم بود.
بر سر میز ضیافت یلدا فرصت بیشتری برای دیدن مدعوین بود، یک سر میز کریم مجتهدی بود و سر دیگرش مرتضی کاخی و فرید جواهرکلام. علی صدر، احمد سمیعی گیلانی، فریبرز مجیدی، مریم صباغزاده و اصغر عسکری خانقاه و... جان ارزشمند تمام نامهایی که سالها روی کتابها و مقالات و روزنامهها دیده بودم، دور و برم بودند، جمعی که وجه اشتراک ارزشمندی به نام «کلمه» داشتند.
سیروس پرهام و مسعود کوثری
در انتهای کلام این گزارش هم چند جمله اضافه میکنم که به گمانم؛ این چندجمله گویای حس وحال ضیافت یلدای امسال هست: «این شب را بهیادماندنیترین شب یلدای زندگیام تا به حال در ذهن بایگانی میکنم. شبی که مهمانانش هر کدام مشعلی بودند بر درازنای شب و یلدایی از اندیشه رقم زدند و هر کدام صبحی شدند برآمده از شب ظلمانی یلدا.»
نظر شما