وقتی نشر ما فاقد شبکههای گسترده توزیع و فروش کتاب است و اطلاعات دقیقی از میزان فروش و گردش مالی آن وجود ندارد، اعلام لیست پرفروشهای یک رویداد میتواند به قیمت بازارسازی و شانتاژ تمام شود.
در وهله اول باید متوجه باشیم که اساسا اطلاعرسانی و تبلیغات به منظور تحت تاثیر قرار دادن جامعه و مشتریان بالقوه یک کالا انجام میشود؛ بنابراین مهم است که چه اطلاعاتی بر پایه چه مستنداتی و مبتنی بر چه قواعد و قوانینی در این راستا منتشر میشود. البته وجود توازن در بازار و جامعه در کنار پایبندی به قوانین؛ بهصورت خودکار این جریان را هدایت و کنترل میکند اما در غیاب این شرایط متعارف، قطعاً دریافت عمومی از تبلیغات، دستخوش انحرافات و احتمالا سوءاستفادههایی قرار میگیرد.
بحث را با یک مثال ادامه میدهیم؛ فرض کنید یک فیلم سینمایی بعد از اخذ مجوزهای لازم برای اکران عمومی، ارائه شده است و تیم تبلیغاتی قصد دارند با تبلیغات و اطلاعرسانی، میزان فروش فیلم را بالا ببرند. در مراحل بعدی، اطلاعرسانی از میزان فروش روزانه و هفتگی و ماهانه این فیلم، میتواند یکی از ابزارهای تبلیغاتی اثرگذار باشد که مخاطبان بیشتری را به تماشای فیلم مجاب کند. اما آیا این اکران و تبلیغات در شرایط متعارفی صورت گرفته است و آیا این فیلم در مقایسه با فیلمهای دیگر، امکان مشابهی در گرفتن سالن و سانس در سینماهای سراسر کشور داشته است؟ طبیعتا اگر فیلم مورد نظر از رانت ویژه برخودار باشد، مواد تبلیغاتی و اعلام میزان فروش آن بیشتر از اینکه یک روند سالم و حتی مفید تلقی شود، فریبدهنده و کاذب خواهد بود.
حالا با طرح سوالاتی مشابه، برمیگردیم به بازار کتاب: آیا شبکه توزیع متوازن و فراگیری برای کتاب وجود دارد؟ آیا همه کتابها شانس برابری برای عرضه شدن در تمام ویترینهای کتاب کشور دارند؟ آیا آمارهایی که ارائه میشوند، قابلیت تعمیم به کل بازار و کل ایام سال را دارند و آیا هیچ روندِ خارج از قاعدهای در افزایش آمار فروش کتابها تاثیرگذار نیست؟ هرکسی که تا حدودی حتی بازار کتاب ایران و فرایند نشر را بداند، پاسخهای امیدوارکنندهای برای این سوالها نخواهد داشت.
واقعیت این است که یکی از مهمترین حلقههای بازار شفاف و توسعهیافته که همانا آمار فروش است، در صنعت نشر ما وجود ندارد. تنها آماری که ما از نشر سالانه کتاب داریم، اطلاعات صدور مجوز و شمارگان اعلامی ناشران است که قطعا معیار درستی از سرمایه و فروش سالانه به ما نمیدهد. اما تنها موردی که بحث آمار فروش و ثبت و اعلام آن وجود دارد، طرحهای فصلی خانه کتاب است که در آبانماه شاهد برگزاری نهمین دوره آن بودیم.
از آنجایی که طرحهای حمایت فصلی خانه کتاب مبتنی بر ارائه یارانه به مصرفکنندگان طراحی شده و سقف خرید در آن مهم است، شبکهای تشکیل شده که کتابفروشان عضو در سراسر کشور عناوین و مبالغ کتابهای فروش رفته خود را در آن ثبت میکنند. به عبارت دیگر؛ قریب به 700 کتابفروشی عضو، تنها تا سقف اعتباری که در اختیار آنها قرار گرفته و معمولا از چندمیلیونتومان بیشتر نیست، فروشهای خود را در سیستم مذکور ثبت میکنند و این رویه در بازه زمانی یکی-دوهفتهایِ طرحهای سهگانه(عیدانه، تابستانه و پاییزه) ادامه مییابد.
با این اوصاف، اعلام فهرست پرفروشهای طرحهای حمایتی، فقط و فقط مربوط به یک بازه زمانی کوتاه، بخشی از کتابفروشیهای کشور و با رعایت سقفِ مشخص و البته محدود یارانههای تخصیص یافته میشود و نمیتوان آن را به منزله پرفروشترین کتابهای سال در کشور تلقی کرد.
طبیعتا اینگونه است اما این اعلام موجه، میتواند بازار نامتعارف و نامتوازن کتاب در کشور را دچار تغییراتِ خارج از قاعدهای کند؛ ازجمله سوءاستفادههای تبلیغی از این لیست از سوی مولفان، مترجمان و ناشران تا با این وسیله، سهم بیشتری در بازار سراسری کتاب داشته باشند. در چنین شرایطی، چه بسا کتابهایی مورد توجه جامعه قرار بگیرند که الزاما کتابهای ارزشمندی نیستند و این امر؛ با اهداف کلان مدیریت فرهنگی و سیاستگذاریهای حمایت دولت در تناقض است.
وقتی صنعت نشر در کشور ما فاقد شبکههای فعال و گسترده توزیع و فروش کتاب است و اطلاعات دقیقی از میزان فروش و گردش مالی آن در سال وجود ندارد، اتفاقاتی از این دست میتواند به قیمت بازارسازیهای بعضا نامتعارف، شانتاژ شده و غیرواقعی تمام شود که اساسا با روح فرهنگ و دانش مغایر است. تازه اگر گوشمان بدهکار شنیدههایی مبنی بر خریدهای هدفمند از سوی ناشران یا ثبت اطلاعات غلط از سوی کتابفروشان –ثبت یک کتاب خاص به جای کتابهای دیگر در لیست فروش- و... نباشد.همچنین؛ اینکه کتابی به مدد تبلیغات سازمانیافته و بهرهمند از منابع عمومی و ویترینهای خاص و متعدد، با استفاده از یارانه دولتی به فهرست پرفروشهای یک طرح مثلا 10روزه راه پیدا کند، چه تعبیری میتواند برای صنعت نشر و کارکرد یکساله آن داشته باشد؟
مخلص کلام اینکه در غیاب ساختار منسجم، توسعهیافته، گسترده و عادلانه، هر عاملی؛ ولو بهخودیِخود مفید و مثبت باشد، میتوان به ایجاد آسیب و مفسده بینجامد. بنابراین با تایید اینکه تبلیغات و اطلاعرسانی فهرست پرفروشها در هر جای دنیا کارکردهای خودش را دارد، به نظر میرسد تا زمانی که مشکلات زیرساختی در بازار کتاب ایران رفع نشده، برای ما خالی از مخاطره و آسیب نباشد. کمااینکه توجه به نوبتِ بالای چاپ یک کتاب نیز در شرایطی که اعتمادها از صداقت ناشر در اعلام شمارگانها و نوبتهای چاپی، دیگر معیار درستی برای تشخیص پرفروش بودن یک کتاب نیست.
در پایان؛ اگرچه اعلام فهرست پرفروشهای یک طرح یا یک رویداد بهخودیِخود یک ایراد تلقی نمیشود و با فوایدی هم همراه است، اما دستِ کم باید این درک عمومی در میان اهالی نشر، شبکههای توزیع و البته مخاطبان ایجاد شود که نباید چندان تحت تاثیر تبلیغات و جریانسازیهایی که با مانور بر فهرستهایی از این دست –همچنین فهرست پرفروشهای کتابفروشیها- اتفاق میافتد، قرار نگیرند.
نظر شما