مولف دوره شش جلدی «منتخب مثنوی به مناسبت عرس مولانا در گفتوگو با ایبنا:
دوست داشتم کمکی که مثنوی به من کرده را به دیگران هم نشان دهم
ثریا همتآزاد، مولویپژوه و شاگرد علامه فقید محمدتقی جعفری میگوید: در دوره ۶ جلدی «منتخب مثنوی» اصلا کار ادبیاتی نکردهام، بلکه فقط معنی را باز کردم و پیام را رساندهام. یعنی من به ادبیات و شیوه شعری مولانا کاری نداشتم، بلکه پیام مولانا مدنظرم بوده است. تاثیری که قران بر مثنوی و مولانا داشته بسیار برای من جالب بود و اصلا به همین خاطر به دنبال این شاعر و این اثر رفتم.
ثریا همتآزاد که دانشآموخته تئاتر از فرانسه است و علاوه بر مولاناپژوهی، قرآنپژوهی را هم در کارنامه خود دارد، در گفتوگو با ایبنا گفت: علاقه من به مولانا و مثنوی به خیلی پیشتر از این برمیگردد. زمانی که ۲۶سالم بود و دانشگاه را تازه تمام کرده بودم، کلاسهای مثنوی میرفتم و شاگرد علامه جعفری بودم. یادم هست که کلاسهای ایشان نزدیک میدان خراسان و در خیابان ری برگزار میشد و من باید از تجریش که خانهمان بود، به آنجا میرفتم، در خدمت ایشان شاگردی و مثنوی را تلمذ میکردم.
همتآزاد درباره اینکه چرا دست به انتخاب زده و به منتخبی از مثنوی پرداخته، بیان کرد: مولوی گاهی اوقات خیلی گستاخ صحبت میکند. مثلا مسئله نفس را به یکسری داستانهایی که به روابط جنسی مربوط است، باز میکند و از آنها مثال میآورد. یا مثلا «پادشاه جهود و دیگران» داستانهای دیگری از مثنوی است، که مربوط به مسائل کاملا سیاسی میشود. یک سری داستانها هم دارد که بسیار طولانی است. مثلا داستان خلیفه و اعرابی یک داستان 120 یا 130 صفحهای است که من خود داستان را گزینش کردهام.
او ادامه داد: علامه جعفری همین مثنوی را در 15 جلد مینویسد. ولی من چون معلم بودم، همیشه هدفم این بود که مطلب را در عین امانتداری و عمق، ساده کنم و لایههای آن را باز کنم. تلاشم هم بر این بود چیزی بنویسم که در حد وسط فهم این مطالب قرار دارند. چون محققان که محققاند و در سطح بالا مینویسند؛ ولی افرادی که در میانه قرار دارند، در یک برزخ و حد وسطی هستند که در آن افراط و تفریط نمیشود و اصلا سراغ این مسئله نمیروند که آن را بخوانند؛ بنابراین میتوان گفت که این کتابها در سطح بین سالهای انتهای دبیرستان تا نوشتههای برای دانشجویان ادبیات است و نیز خانمهایی که با قرآن آشنایی دارند، ولی ادبیات مثنوی را نمیشناسند. یا اینکه ادبیات مثنوی را میشناسند، یا اینکه با این دو حوزه آشنایی دارند اما روانشناسی را میشناسند یا نمیشناسند.
میخواستم حرف وسط را بزنم
این قرآنپژوه درباره هدف خود از نگارش این دوره 6 جلدی مثنوی گفت: درواقع میخواستم بگویم همه حقجویان عالم یک چیز میگویند. در این گزینش دقت میکردم، نزدیکترین داستان که برای عامه مردم کاربردیتر هم باشد و نیاز به درک فلسفی فوقالعاده پیچیدهای نداشته باشد را انتخاب کنم؛ چون مولوی گاهی اوقات خیلی پیچیده میشود. بنابراین نهایت دقت را به کار بردم، تا در عین اینکه آن مسائل فلسفی در جایگاه خودش باشد-که طبیعتاً کار آنها بیشتر است- اما از اصالت مسئله نزدم و سعی کردم بحث را وارد مقولاتی کنم که برای آنها فرصت مطالعه بیشتر باشد و اندازه بضاعت، در یک اختصار و کوتاهی آن را مطالعه کنند.
همتآزاد در پاسخ به اینکه چرا با وجود شرحهای کریم زمانی و محمد استعلامی بر مثنوی، دست به انجام این کار زده است؟ عنوان کرد: ابتدا باید بگویم که شرح کریم زمانی بر مثنوی به عنوان منبع اصلی کار من بود. اما علت اینکه با وجود کارهایی چون شرح کریم زمانی یا دکتر استعلامی بر مثنوی مولانا، من به سراغ این کار رفتهام، این بود که میخواستم حرف وسط را بزنم. چون یکی به هدف نویسنده شدن این کار را انجام میدهد، یکی میخواهد حرف اول را بزند و یکی هم میخواهد حرف میانه و وسط را بزند؛ که من سعی داشتم این کار را انجام دهم. هدفم هم این بود که مثلا خانمهای مذهبی با مثنوی آشنا شوند، تا به آنها نگویند مثنوی اهل سنت است و آن را نخوانند یا تصور غلطی داشته باشد. من دوستانی از قبل داشتم که اصلاً ماتریالیست بودند و اعتقادی به این مسئله نداشتند، چون من را از قبل میشناختند، به من اعتماد کردند و دو تا دفتر را با هم تمام کردهایم.
وی اضافه کرد: در واقع من دوست داشتم بین مثنوی و این دیدگاهها پل بزنم. مقابلهای هم که با تفاسیر دیگر داشتم، این بود که مثلاً در جاهایی کریم زمانی یک نظر دارد، ولی جعفر شهیدی نظر دیگری. یعنی جعفر شهیدی ضمن اینکه آن نظر کریم زمانی را رد نمیکند، ولی میگوید اعتقاد من بر این است که مثلاً مولوی در مسئله ابنملجم و حضرت علی علیهالسلام، سلیقه خود را پردازش کرده و با اصل مسئله انطباق زمانی ندارد.
دوست داشتم کمکی که مثنوی به من کرده را به دیگران هم نشان دهم
این قرآنپژوه درباره مفاهیم مورد توجه او در منتخب مثنوی گفت: در این دوره ۶ جلدی، اصلا کار ادبیاتی نکردهام، بلکه فقط معنی را باز کردم و پیام را رساندهام. یعنی من به ادبیات و شیوه شعری مولانا کاری نداشتم، بلکه پیام مولانا مدنظرم بوده است. اینکه جهان امروز بیش از هر چیزی به تقوا نیاز دارد. تقوا معنی خیلی عمیق و گستردهای دارد. به نظر شما چرا غربیها مولانا را هگل شرق میگویند؟ چون هگل که زیربنای فلسفی خود ما است، مسئله تز، آنتیتز و سنتز را مطرح میکند؛ که در واقع کار مولانا هم همین است و از ترکیب دو حالت یا موقعیت، یک موقعیت سوم ارائه میکند.
او ادمه داد: علت اینکه مولانا را دوست دارم و دنبال آن رفتم و دنبال کسی مثل حافظ نرفتم این است که، مولانا مسئله را آناتومی و تشریح میکند. من دوست داشتم کمکی که خود مثنوی به من کرده و پُلی که با قرآن زده را، به دیگران هم نشان دهم.
در غرب مولانا را هگل شرق میدانند
همتآزاد درباره جایگاه مولانا در غرب و ایران اظهار کرد: برای من جالب است که ما ادبیات و شاعری داریم که غرب به آن هگل شرق میگوید ولی ما هنوز در مملکت خودمان اینقدر با مثنوی بیگانه هستیم؛ به طوری که حتی تحصیلکردههای ما هم خیلی سراغ آن نمیروند. من در این کتاب سعی کردم از تمام شرحهایی که بر مثنوی نوشته شده، استفاده کنم، به کار استعلامی، انقروی، جعفر شهیدی، بدیعالزمان فروزانفر و... نگاه کنم، دیدگاهشان را ببینم و در نهایت حد وسط آنها را در نگارش گرفتم.
شاگرد محمدتقی جعفری درباره کتاب دیگر خود با نام «کدامین آدمی» هم اشار کرد: ذهن من ذهن تطبیقی است. در کلاسهایی هم که در حال حاضر در خانه برگزار میکنم، تطبیقی حرف میزنم. یعنی ممکن است در کنار یک آیه قرآن جمله برشت، تاگو، چوپرا و... را هم بیاورم؛ که این خودشناسی تطبیقی را در کتاب دیگری با نام «کدامین آدمی» پرداختهام. این کتاب ۲۱ فصل دارد و با معناجویی شروع شده و با مفهوم راستین عشق ختم شده میشود.
وی در پایان گفت: تاثیری که قرآن بر مثنوی و مولانا داشته بسیار برای من جالب بود و اصلا به همین خاطر به دنبال این شاعر و این اثر رفتم.
نظرات