در میان آثارتان، بازنویسیهایی از شاهنامه به چشم میخورد، به نظر شما بازنویسی «شاهنامه» برای کودکان و نوجوانان چه ضرورتی دارد؟
زمانی که پسرم 10 ساله بود، به من گفت «اگر دیوان حافظ به زبان فارسی نوشته میشد، بهتر میفهمیدم» آن زمان بود که من متوجه شدم زبان متون کهن ما آنقدر سخت نوشته شده که گاهی کودکان فکر میکنند، زبان دیگری دارد که برایشان ناآشنا است. و به این نتیجه رسیدم که اگر متون کهن ما مانند شاهنامه به صورت تخصصیتر بازنویسی شود به گونهای که متن بازنویسی فاقد کلمات دشوار باشد، سبب آشنایی و انس بچهها با این متون ارزشمند و فاخر میشود.
باتوجه به تعداد زیاد عناوین آثار بازنویسی از شاهنامه برای کودکان و نوجوانان، آیا نیازی به انتشار بیشتر کتاب در این زمینه وجود دارد؟
به نظر من بسیاری از کارهایی که انجام شده بیارزش بوده و کمتر کارهای خوب و درست صورت گرفته است. باید تلاش کنیم تعداد بازنویسیهای اصولی افزایش یابد و جلوی تولید آثار ضعیف و بیکیفیت گرفته شود. امروزه اغلب نویسندگان نوقلم و تازه کار برای آنکه نویسنده به نظر بیایند و خودشان را مطرح کنند، سعی میکنند خود را به جاهای بزرگ ازجمله متون کهنی مانند شاهنامه پیوند بزنند تا دیده شوند. از سویی ناشران هم بیشتر از اینکه به فکر تولید آثار اصولی و حرفهای باشند به دنبال انتشار اثری هستند که فروش داشته باشد. اگر هم بخواهند کار اصولی انجام دهند بیشتر به دنبال این هستند که کاری انجام دهند که مورد توجه افراد بالادستی قرار بگیرد . افراد بالادستی هم بیشتر به مسائل سیاسی توجه دارند و اطلاعات دقیقی درباره این آثار ندارند.
بزرگترین چالشی که بازنویسی متون کهن در کشور ما با آن روبهرو است، چیست؟
متاسفانه در کشور ما تعداد محققانی که به صورت پیوسته درباره شاهنامه تحقیق کنند و به صورت تخصصی اقدام به بازنویسی داستانهای این کتاب ارزشمند و فاخر برای بچهها کنند، بسیار کم است. اغلب آثاری که در این زمینه منتشر شده به صورت دلی و علاقههای شخصی افراد بوده و کار تحقیقی مخصوصی در این زمینه انجام نشده است. درحالیکه اصلیترین شرط برای بازنویسی متون کهن برای بچهها تحقیق و پژوهش و در مرحله بعدی، آشنایی و تسلط به زبان کودکان است. اگر افراد متخصص وارد این حوزه شوند و کارهای فاخر وارزشمند تولید کنند و این کارها معرفی شده و به دست کودکان برسد میتوانیم بگوییم کار خوبی در این زمینه انجام شده است، در غیر اینصورت تعداد کتابهایی که در این حوزه منتشر شده و اغلب هم بازاری هستند، کافی است و نیازی به تولید بازنویسیهای مجدد وجود ندارد.
از بین آثاری که در این حوزه منتشر شده است، اگر بخواهید کتابی را به مخاطبان پیشنهاد دهید چه کتابی را انتخاب میکنید؟
احاطه زیادی نسبت به آثاری که جدیدا در این زمینه منتشر شده است، ندارم اما محمدرضا یوسفی از نظر گستردگی و تعدد عنوان، آثار زیادی در زمینه بازنویسی شاهنامه برای کودکان و نوجوانان انجام داده و آنها را در قالب مجموعههای «شاهنامه برای کودکان» و «شاهنامه برای نوجوانان» منتشر کرده است همچنین آتوسا صالحی هم در این زمینه آثاری دارد که به عنوان آثار برتر شناخته شدهاند.
نظرتان راجعبه بازآفرینی داستانهای شاهنامه چیست؟
به نظر من نباید این کار انجام شود و داستانهای شاهنامه بازآفرینی شوند. شاید بتوانیم در افسانهها دست ببریم و آنها را طبق نظر و سلیقه خودمان و همچنین مسائل روز، تغییر دهیم اما شاهنامه از منابع کهن ماست و نباید تغییری در آن ایجاد کرد. فقط میتوان آن را برای استفاده کودکان و نوجوانان سادهنویسی کرد.
باتوجه به بازنویسیهایی که از متون کهن انجام دادهاید، آیا تصمیم دارید باز هم در این حوزه فعالیت کنید؟
نه علاقه زیادی به بازنویسی متون کهن ندارم. به نظر من وقتی نویسنده فکری دارد بهتر است روی آن کار کند تا اینکه وقتش را صرف کار کردن روی قصه دیگران کند حتی اگر کتاب مورد نظر شاهنامه باشد. و معتقدم اگر نویسندهای اثری از خود خلق کند حتی اگر در حد و اندازههای شاهنامه هم نباشد، ارزشمند است چون چیزی به ادبیات این کشور اضافه میکند. به همین دلیل چندی پیش روی قصهها و افسانههای قدیمی مانند کدوی قلقلهزن، خاله سوسکه، بزبز قندی کار کردم و به بازآفرینی این قصهها پرداختم و با تکیه بر متن اصلی، داستان جدیدی خلق کردم. همچنین رمان جدیدی هم دارم که در آن قصه قدیمی «مرده کوه قاف» را مبنا قرار دادهام و بر اساس آن داستان جدیدی برای بچهها نوشتهام که نوعی بازآفرینی محسوب میشود. این افسانه داستان شاهزادهای است که توسط جادوگری افسون میشود و جادوگر 40 سوزن در بدن او فرو میکند. سالها میگذرد و دختر حاکم خوابی میبیند که در بازار کسی به او میگوید: تو نصیب مرده کوه قاف میشوی و با او ازدواج میکنی. دختر فردای آن روز به بازار میرود و همین اتفاق برای او میافتد. حاکم و همسرش برای این که دختر را از این افکار رهایی دهند، او را به سفر میبرند. بیتوجه به این که این سفر، دختر را به سمت سرنوشت میبرد و او را به دروازه کوه قاف نزدیک میکند. در این سفر، در حالی که خانواده حاکم از بیابانی عبور میکردند به دری میرسند که به هیچ نقطهای وصل نیست. دختر حاکم از این در عبور میکند اما نمیداند که این دروازه کوه قاف است. دختر میرود و به قصری میرسد که شاهزاده در آن افسون شده. او وارد قصر میشود و طی ماجراهایی که اتفاق میافتد، شاهزاده را میبیند و هر شب یک سوزن از بدن او خارج میکند.
نظر شما