گروس عبدالملکیان با اشاره به لزوم تسلط شاعران بر دیگر هنرها، گفت: اگر روی شعر فروغ کار کنید و او را از اسیر تا عصیان و دیوار دنبال کنید، انقلابی را که او بعد از آشنایی با موسیقی و سینما، در شعر ایجاد کرد، میبینید.
این شاعر در ادامه افزود: آشنایی فروغ با نیما و ابراهیم گلستان و اخوان، سواد شعری فروغ را بالا برد. پس از آن بود که میدانست با جوششهای درونی چه کند و کوششی کارستان کرد. در نتیجه آشنایی با دیگر هنرها، انقلابی در شعر فروغ ایجاد شد و «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد. خود فروغ در این باره میگوید: «من برای اولین بار که نیما را خوب خواندم، احساس کردم در شعر با یک آدم واقعی سروکار دارم؛ آدمی که میشود منظره خانهاش را دید». فروغ درست میگوید؛ یک بخش از راز شعر ما، همین است.
عبدالملکیان با اشاره به اهمیت آشنایی شاعران جوان با شعر کلاسیک یادآور شد: پیشنهادم برای دوستان جوانی که کار شعر را شروع کردهاند، این است که با شعر کلاسیک اخت باشند؛ من نخستین شعرم را در 9 سالگی نوشتم. در سروش نوجوان چهارپاره و دوبیتی و غزل از من منتشر شده است. همزمان شعر سپید و نیمایی و کلاسیک مینوشتم. فضای خانه پدر بیشتر نیمایی بود. دوستانِ پدر شعر قیصرامین پور میخواندند. در دوازده سالگی عضو دفتر شعر جوان شدم و نخستین جایزه ام را در بیست سالگی از دست محمدعلی سپانلو گرفتم.
وی ادامه داد: بخشی ار شعر جوشش و بخشی کوشش است. عطار و همه شاعران کلاسیک هم در شعرها همین را میگویند. به اعتقاد شاعر فرانسوی پل والری ،مصرع اول شعر، هدیه خدایان است! در این جمله مساله مهمی نهفته است. فقط همین یک مصرع ابتدایی هدیه خداست، بعدش وظیفه شاعر است که با این هدیه خدا چه میکند.
این شاعر ادامه داد: در شعر همه چیز فقط استعداد و کار دل نیست. ممکن است چندین و چند بار جوشش در شاعر اتفاق بیفتد اما باید با فرم شعر هم آشنا باشد. شاعر به سواد و آگاهی نیاز دارد. باید در کارش مداومت داشته باشد و ار نوشتن خسته نشود. در واقع شاعری جاده میانبری ندارد. باید صبور بود و مداوم کار کرد.
عبدالملکیان در پایان گفت: ناخودآگاه شاعر در کودکی شکل میگیرد. برای همین است که من شعر با حال و هوای جنگ زیاد دارم. شعر به لایههای زیرین نسل ما نفوذ کرده است. در یکی از شعرهایم نوشتم: دراز کشیدهام/ زنم شعری از جنگ میخواند/ همین مانده بود تانکها به تختخوابم بیایند/ گلولهها خوابهایم را سوراخ سوراخ کردند... من وقتی این شعر را بازبینی میکنم، میبینم جنگ در شعر من تمام نشده است.
نظر شما