نمیدانم چرا وقتی اقلیدی را میبینم یاد حکیم معروف یونانی میافتم که روز روشن گرد شهر میچرخید و میگفت انسانم آرزوست و وقتی فرمانروای وقت از او خواست تا خواسته خود را بگوید گفت از برابر آفتاب کنار برو.
لطف «اقلیدی» در پریشانیهای اوست. مردی از تبار پارسیان و قلندران و یادآور ملامتیان. اهل سواد و کتاب و کتابت، که بسیار میخواند و هیچ نشان ظاهری از هیأت و هیبت نویسندگی در او دیده نمیشد و نمیشود. دانش آموخته حقوق دانشگاه تهران که حتی فکر وکالت و کار حقوقی هیچگاه به ذهن او راه نیافت. گاهی یک باره ناپدید میشد و هیچ کس نشانی از او نمییافت. در یکی از این ناپدید شدنها، برای یافتن نشان و نشانهای از او راهی اقلید شدم. اهل آباده آنجا بود. هرچند خود آن را با همان طنز مشهورش خرابه میخواند و هیچ کجای عالم را به اندازه زادگاه خود دوست نداست. وقتی با پرس و جو از این و آن مرحوم پدرش را که از مردم متمکن آن سامان بود یافتم، معلوم شد که حالش خوب است و یافتنش آسان. اما پدر از او خسته و آزرده خاطر بود و میگفت وقتی خانه، فرش و اثاث برایش تهیه میکنی، پس از چند روز هیچ چیز باقی نمیگذارد. چون همه را به این و آن میدهد تا گرهای از مشکلاتشان بگشاید و هیچ به فکر خودش نیست و عجیب این که اتفاقاً بی فکر هم نبود و از این رو سه زبان بیگانه شرقی و غربی را میدانست و به خوبی از هر سه زبان به فارسی ترجمه میکرد. ترجمههایی که بر سر چاپ آنها بین ناشران رقابت بود. مانند «دنیای قصه گویی» از «آن پلووسکی» و «زد» نوشته «واسیلیس واسیلیکوس» از زبان انگلیسی، «شاهزاده خوشبخت» از «اسکاروایلد» از زبان فرانسه و «هنر ایران» از دکتر «زکی محمدحسن» مصری از عربی. البته طبیعی است که آثار و ترجمه های او بسیار باشد. ولی این وجه تمایز او نیست. حتی تدوین و طبقه بندی اثر مهمی چون قصههای هزار و یکشب که با اصل عربی و حواشی تعلیقات محققانه به زبانهای انگلیسی، فرانسه، عربی در ده سال کار شبانه روی آماده شده باز هم نشانگر شخصیت کم نظیر او نیست. شاید اگر شهرزاد قصهگو اقلیدی را میدید و میشناخت. داستانهای عجیب و غریب هزار و یک شب بسی بیشتر می شد! اقلیدی نمونهای جالب توجه از نویسندهای خود ساخته و خود آموخته است و این موضوع شامل زبانهای متعددی که او میداند و از برخی از آنها ترجمه میکند، میشود تصور این که اقلیدی در کلاس زبان شرکت کرده و از آن طریق زبان یاد گرفته باشد هرگز قابل تصدیق نیست.
یکبار به دفترم آمد کسی او را دکتر خطاب کرد و او در جواب گفت درست است که سواد مواد نداریم ولی دیگر دکتر هم نیستیم؟ جالب آن که گوینده کوتاه نیامد و گفت استاد! اقلیدی ادامه داد: این عبارت به گفته دکتر خانلری پرسش تأکیدی است!
او که اینک عمری را گذرانده، به تعبیر رایح امروز کارتن خواب بود. نه آنکه ادای آن را در بیاورد. دوستان کارتن خواب و خرابه نشین زیادی هم داشته و دارد که به آنها «عقلای مجانین» میگوید که میان آنها شخصیتی یا شخصیتهایی مثل بهرام صادقی پیدا کرده بود. در زندان قزل قلعه دوستی داشت از زندانبانان. وقتهایی از شدت سرما مجبور به ترک خرابهها میشد و به زندان قزل قلعه میرفت و به گروهبان ساقی پناه میبرد. گروهبان در به رویش میگشود و جایی برای خواب به او میداد. صبح روانه شهر و خیابان میشد. عجیب آن که حتی آن زندانبان هم آدمی متفاوت بود از این رو پس از انقلاب نه تنها کسی متعرض او نشد بلکه با برخی از مبارزان به نام مانند مرحوم آیت اله طالقانی روابط دوستانه داشت و از دوستان آقای سید محمد کاظم موسوی بجنوردی از مبارزان قدیمی و رئیس فعلی مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی بود.
از دوستان دانشمند و فرهیخته محمدابراهیم اقلیدی، دکتر سید محمدباقر آیت اله زاده شیرازی، بنیانگذار رشته تعمیر و مرمت علمی آثار باستانی در ایران است. یک بار اثری را که ترجمه شتابزدهای داشت به اقلیدی سپردم که ویرایش کند و گفتم مترجم به حق الترجمه اثر نیاز فراوان دارد و کار بدین صورت پذیرفته نیست. او با تسلطی که به چندین زبان دارد و با کمک مرحوم شیرازی که به خوبی اصطلاحات علمی و فنی هنر معماری را میشناخت و به زبان ایتالیایی نیز مسلط بود این کار را به درستی به پایان برد و بی آنکه نامی از وی در کتاب برود و یا اجرتی دریافت کند کار را تحویل داد و خوشحال بود که گره گشای مشکلی در زندگی کسی شده است. مواردی از این دست بسیار است. در زمانی که میتوانست بنویسد، حتی مقالات جدیاش را با آن نثر فاخر با نام مستعار مینوشت؛ از جمله مقالاتی که در مجله کلمه مینوشت. نام خود را ابراهیم پری افسا، که نشانه علاقهاش به داستانهای هزار و یک شب بود، میگذاشت آشنایان با هزار و یک شب میدانند که تا پیش از انتشار این اثر تنها برگردان موجود به قلم عبداللطیف طسوجی تبریزی با ترجمهای آزاد، خوش خوان و آراسته به انواع صنایع ادبی و شعر بود. اکنون که به همت نشر مرکز کتاب هزار و یک شب در 5 مجلد به چاپ رسیده به جاست که در مجلس بزرگداشتی از شهرزاد قصه گو و راوی شهرزاد در روزگار ما تجلیل شود.
نمیدانم چرا وقتی اقلیدی را میبینم یاد حکیم معروف یونانی میافتم که روز روشن گرد شهر میچرخید و میگفت انسانم آرزوست و وقتی فرمانروای وقت از او خواست تا خواسته خود را بگوید گفت از برابر آفتاب کنار برو.
باری شاهکار اقلیدی سلوک و زندگی اوست. عمرش دراز باد.
منبع: روزنامه همشهری
نظر شما