رضا منصوری در ویراست سوم از جلد چهارم کتاب «معماری علم در ایران» معتقد است، ساختمان یا ساختار علم در ایران نهتنها رفعتی ندارد، که تلی بیشکل است. هنوز فاصله ما از ساختمانی رفیع برای علم ایران آنچنان زیاد است که وحشت و گاهی افسردگی میآفریند. گامهای کنونی ما، بهخصوص آگاهی از گامها و نیز آگاهی برای برداشتن گامهایی دیگر بسیار تعیینکننده است.
منصوری در ابتدای مقدمهای که بر این کتاب نوشته، بیان میکند که چگونه وجه ممیزه معماری در یک جامعه انسانی با معماری یک ساختمان در این است که عمده عوامل معماری جامعه جاندارند و مفاهیم مرتبط انتزاعیاند!
به اعتقاد وی، این انسانها همزمان مصالح این معماری، معماران آن، آفرینندگان مفهومها، و نیز ساختمان در حال تحول آن هستند؛ یعنی معماری برای ساختمانی، یا ساختاری، موجود که قرار است به شکلی تحول یا تکاملیافته درآید؛ تکامل به معنی داروینی آن شاید مفهوم مطلوب نویسنده را بهتر برساند! پس منصوری بهدنبال تکامل است، بهدنبال انسانهایی جهش ـ یافته یا «جهیده» با پذیرش مفهومی «انقلاب ـ یافته» یا «انقلابیده» از علم؛ همراه با موجود شدن سازمانی نوین برای علم که مبتنی باشد بر این مفهوم انقلابیده: کاری نامألوف برای جامعه کنونی، و واژگانی که بر واقعیتهایی سر به مهر اشاره دارد.
منصوری در ادامه بیان میکند که از زمان شکلگیری ساختمان کنونی علم ایران و مفهومهای بنیادی آن هشتصد سال میگذرد اما جامعه راکد ما هنوز حرف نو را، که موجی هر چند آرام در این شارستان راکد ایجاد کند، برنمیتابد و حرفهای جدید بسیار ساده باید گاهی چون رازی سر به مهر بیان شود تا آشوب ناشی از آن گوینده و گفتار هر دو را در هم نپیچد! این شارستان راکد به دریای عمیق یخزدهای میماند، با یخی هشتصدساله، که لایهای از «لعاب مدرنیت» روی آن را پوشانده است. پس، دو گروه با این حرف نو مخالفت میکنند: لعاب مدرنیت-زنان و نگهبانان شارستان!
او در بخشی از این کتاب مینویسد: «عاشقان ایران فراوانند، گرچه متفرق و گاهی ناآگاه از دینامیک جامعه در دنیای مدرن! در معماری علم به شناخت زیاد از این دینامیک نیاز است: جامعه راکد، یعنی شارستان راکد وطنی، و تاریخ آن را باید شناخت، تحولات چندصد سال اخیر دنیا را باید شناخت، حد تحمل مردم خودمان را باید شناخت، نقش زمان و نقش بازههای زمانی لازم برای ایجاد فرایندها را باید شناخت، و بیش از هر چیز کژتابیهای فرهنگی خودمان را باید شناخت! عاشقان آگاه به هر حال مشغول اثرگذاری مطلوب خود هستند؛ اما امیدوارم عاشقان ناآگاه به خود زحمت بدهند حرفهای من را، که از سر عشق به ایران و عشق به تاریخ پرتلاطم و عشاق آن است، دستکم بخوانند و از پیش طرد نکنند؛ حرفهای من سیاهنمایی نیست، واقعنمایی است؛ و تا واقعیت را نشناسیم عشق ما خرسانه اثر میگذارد! اثرگذاری این حرفهای ناشی از عشق را اما همگان خواهند دید. نگران کژتابان سنت-سوار ناعاشق نباشیم که اثرگذاری آنها میراست!»
فصلهای اولیه کتاب آمادگی است برای فصل آخر با عنوان معماری علم. هر فصل به جنبهای از علم بهعنوان فعالیتی اجتماعی میپردازد. مطالب این فصلها وقتی بهدرستی درک میشود که آنچه نویسنده قبلا حاشیهها نامیده و اکنون در کتابی با عنوان «مصداقهای سندرم دوره نقل: حاشیه بر معماری علم، ایران من»، جلد پنجم گردآوری شده است خوانده شود. مولف این بخش مصداقها را برای درک حرفهایش اساسی میداند؛ گرچه معتقد است آنها که معمولا ترجمان مصادیق مدرنیت میکنند به این نوع حرفها یا بیتوجهاند و یا آن را بیارزش تلقی میکنند و از شنیدن آن اگر عصبانی نشوند دستکم تعجب میکنند.
منصوری تأکید میکند که توجه به آنها برای او حیاتی است و خواندن آن را، حتی قبل از خواندن این کتاب، به خوانندگانی که قصد درک گزارهها را برای شرایط ایران داشته باشند بهشدت توصیه میکند.
بخش مقالهها بهترتیبی انتخاب شده است که خواننده را بهمرور با دیدگاه مؤلف آشنا کند. مولف کتاب آگاه بوده از اینکه نوشتار بخش ناقصی از گفتمان اجتماعی است. بنابراین سعی کرده در فصلهای اولیه این نقص را به حداقل برساند. بخش سرمقالهها و یادداشتها را میتوان تلقی کرد بهعنوان هشدارهایی مرتبط با واقعیتهای اجتماعی ما که بنا به تجربه در بطن جامعه علمی ایران مشاهده شده است. نمیتوان در مورد توسعه علمی ایران، پروژههای علمی، و معماری علم در ایران کاری کرد یا نظری داد بدون توجه به این موارد و هشدارهای مرتبط با آن.
منصوری معتقد است، ساختمان یا ساختار علم در ایران نهتنها رفعتی ندارد، که تلی بیشکل است. هنوز فاصله ما از ساختمانی رفیع برای علم ایران آنچنان زیاد است که وحشت و گاهی افسردگی میآفریند. گامهای کنونی ما، بهخصوص آگاهی از گامها و نیز آگاهی برای برداشتن گامهایی دیگر بسیار تعیینکننده است. راست کردن خشت کج ساده نخواهد بود. پس خوب است هرچه بیشتر به گامهای کنونی خودمان در جهت توسعه علم توجه کنیم، بهخصوص که بخش دولتی در این جهت خاموش است، و وظیفه بخش غیردولتی و دانشگران علاقهمند به توسعه برای حرمت بخشیدن به حرفه دانشگری و کسب مرجعیت اجتماعی درخور، سنگینتر از هر زمان دیگری است. ما هنوز نخستین گامها را در جهت توسعه علم برمیداریم و هنوز زیرساختهای اساسی این توسعه قوام نیافته است. بکوشیم با شناخت بهتر از شرایط تاریخی و فرهنگی کشورمان گامهایی استوار و پیوسته در این وادی برداریم. این کتاب کوششی است در این جهت.
ویراست سوم از جلد چهارم کتاب «بیماری علم در ایران» نوشته رضا منصوری با شمارگان هزار نسخه در 420 صفحه به بهای 30 هزار تومان از سوی انتشارات پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی منتشر شده است.
نظر شما