در مطالعه، جرقه فهم مهم است. گویی وقتی فهمیدی؛ مطالعه کردی. خواندن اما چیز دیگریست...
خواندن اما چیز دیگریست. گاهی کتاب میخوانی بیآنکه بفهمی. گاهی میخوانی و پیش میروی انگار دنبال چیزی که تو را کنجکاو کرده میگردی. صفحهبهصفحه و خطبهخط دنبالش میکنی و به یکباره میگویی: آهان؛ انگار تمام تلاشت تا بدینجا ثمر داد و خستگی از تنت درآورد.
گاهی کتاب را دوباره میخوانی و از این که در همان نقطه به آن حال خوش برسی امیدواری و شاید واقعا آنجا چیزی منتظر توست که به دیدارش برسی.
معنای یک لغت یا یک شعر یا پایان یک ماجرا یا مثالی روشنتر از یک موضوع پیچیده و یا حل معما و یا وصف زیبای طبیعت یا بیان خاطرهای و هر چیز دیگری که چشم را همراه درک نوازش میکند تا لبهایت چیزی نشان دهند. بهم فشرده یا لبخند شوند یا چشمانت اشک آلوده یا برق بزنند.
کودک که باشی هم از جا میپری و هم کسی را صدا میکنی که ببین! ببین! بزرگ که شدی دلت میخواهد یافتهات را فریاد بزنی و یا با دیگری سهیم شوی. زیباست که برای دیگری بخوانی و تکرار کنی. انگار حاضری صدها بار بفهمی و خوشحالی کنی تا دیگری هم بفهمد.
کتاب میدان پهلوانیهاست. از نفهمی به پیروزی فهمیدن میرسی و هیچ کس در این میان تماشاچی مخالف نیست و تو بارها فرصت داری تا موفق شوی.
میتوانی یافتههایت را بنویسی و بارها بخوانی و به دیگری بدهی که بخواند. چقدر این داد و ستد پر سودست بیآن که ترسی از زیان داشته باشد.
#حال_خوش_خواندن
نظر شما