در هشتمین نشست از «برخوان سعدی» مطرح شد:
اثنیعشری: دیباچه گلستان، فرهنگ ایرانی را به ما یادآوری میکند
اثنیعشری میگوید: گلستان کتابی است که سالیان بسیار، فرزندان زبان فارسی با آن نوشتن و خواندن، یاد میگرفتهاند، سخنان آن را به یاد میسپردند و در زندگی بر مبنای همان آموزهها و راهکارها، رفتار میکردهاند.
در این نشست که توسط «انجمن فرهنگ و ادب شیراز» با همکاری «سازمان اسناد و کتابخانه ملی فارس» و «مرکز سعدیشناسی» در «سرای سخن» سازمان اسناد و کتابخانه ملی فارس برگزار شد، اطلس اثنیعشری و مرتضی جعفری، پژوهشگر و از اساتید دانشگاه سخنرانی کردند.
در ابتدای این نشست، اطلس اثنیعشری ضمن خواندن بخشی از دیباچه گلستان سعدی در اینباره گفت: سعدی در دیباچه گلستان، بنا به سنت ادب پارسی و بر طبق مؤلفه خداشناسی در فرهنگ ایرانی، با حمد و ستایش خداوند، این کتاب ارزشمند را آغاز میکند. کتابی که سالیان بسیار، فرزندان زبان فارسی با آن نوشتن و خواندن، یاد میگرفتهاند، سخنان آن را به یاد میسپردند و در زندگی بر مبنای همان آموزهها و راهکارها، رفتار میکردهاند.
دیباچه گلستان سعدی، یادآوری شکر بر نعمتهای بودن است. هر اندازه آگاهتر باشیم به آنچه داریم، بیشتر شکر میکنیم، هرچه بیشتر شکر کنیم، شادی درونیمان نسبت به آنچه داریم، افزون میشود و جهان و هر چه در آن است، گستردهتر میشود.
وی در ادامه افزود: دیباچه گلستان، فرهنگ ایرانی را، به ما یادآوری میکند. «ابر و باد و مه و خورشید و فلک، در کارند/ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری»، گسترهای عظیم از آفرینش و ابدیت طبیعت است. هر چیز که روزی جان داشته، خاک شده، از دل آن گلی، گیاهی بر آمده و قوت ما از آن است، چشمانداز دوری است از این واقعیت که ما نیز به خاک و به گردش طبیعت، باز میگردیم و بخشی از تن یک هستی دیگر...
اثنی عشری افزود: این ابدیتی است که خیام نیز به آن اشاره میکند: «ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست/ بیباده گلرنگ نمیشاید زیست/ این سبزه که امروز، تماشاگه ماست/ تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست...». این درست در ابر و باد و مه و خورشید و فلک... نیز هست. آنها در گردشند تا تو، روزی بخوری و روزی همچنان در ادامه این سیر و گردش، این تویی که نان به کف آمده دگران خواهی شد.
در ادامه مرتضی جعفری ضمن پرداختن به مفهوم قضا و قدر و جبر و اختیار در بخشی از سخنان خود گفت: مسأله قضا و قدر الهی و در پی آن جبر و اختیار از پرچالشترین موضوعاتی است که در طول تاریخ، ذهن بشر را به خود معطوف نموده و حاصل آن نگاههای متفاوت و گاه متناقض به این موضوع است؛ چنانکه گاه سبب برداشتهای نادرست از آن شده؛ این امر در آثار بسیاری از شاعران چون سعدی مشهور است. در غزلیات سعدی با سه رویکرد نسبت به موضوع قضا و قدر الهی روبهرو میشویم: رویکرد ادبی؛ رویکرد فلسفی؛ رویکرد عامیانه. در رویکرد نخست، سعدی موضوع قضا و قدر الهی را دستمایهای برای مضمونسازی و بیان هنری در شعر خود قرار داده، در قالب حسن تعلیل، برای توجیه حالات عاشقانه و عارفانه از آن استفاده میکند. در رویکرد دوم، سعدی با نسبت دادن جبر حاصل از قضا و قدر الهی به عناصری همچون بخت و اقبال و طبیعت، امکان سرزنش و نکوهش قضا و قدر و سرنوشت محتوم را فراهم میکند و در رویکرد سوم که حاصل برداشت غلط از موضوع قضا و قدر الهی است، به موضوعاتی چون اعتقاد به رزق معین و دست کشیدن از تلاش برای کسب روزی، تسلیم در برابر قضای محتوم الهی و عدم تلاش برای تغییر سرنوشت، نادیده گرفتن سلسله اسباب در حصول نتیجه و موفقیت، اعتقاد به زمان معین مرگ و عدم تلاش برای حفظ سلامتی، بیتوجهی به تدبیر و نقش آن در تعیین سرنوشت، باور داشتن به جبر مطلق و بیتوجهی به قدرت اختیار انسان و در نهایت کنار گذاشتن جهد و کوشش و فرو رفتن در اوهام و تخیلات، پرداخته است.
جعفری در ادامه افزود: تقدیر الهی با اسباب دنیوی قابل تغییر است، چه بسا افعالی مانند دعا، صدقه و نیکی به مردم باعث میشود قسمتی از مقررات ما دگرگونی یابد و همین تغییر نیز در حکم و تقدیر الهی است. همین خدا که در آغاز تقدیر معین کرده است با روی آوردن به دعا و تمهیدات یک سری افعال و اعمال سرنوشتی دیگر را جایگزین تقدیرات اولیه مینماید. چنانکه سعدی میسراید: «مکن که روز جمالت سرآید ار سعدی/ شبی به دست دعا دامن سحر گیرد»، وی همچنین گفت: سعدی با استفاده از آرایۀ حسن تعلیل به موضوع قضا و قدر میپردازد. حسن تعلیل در واقع آوردن دلیل ادبی و اقناعی برای یک موضوع کاملاً عقلی و واقعی است: «ای که گفتی دیده از دیدار بترویان بدوز/ هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را» یعنی خداوند اینگونه تقدیر کرده است که من عاشق نظرباز باشم.
جعفری در ادامه گفت: در غزلیات سعدی همواره عاشق به صید و معشوق به صیاد تشبیه شده است. مراد از این تشبیه آن است که عاشق در هر یک از مراتب عشق چه زمینی و چه آسمانی اختیاری از خود ندارد بلکه باید توسط معشوق انتخاب شود: «صید بیابان سر از کمند بپیچد/ ما همه پیچیده در کمند تو عمداً/ طایر مسکین که مهر بست به جایی/ گر بکشندش نمیرود به دگر جا». در ادامه افزود: یکی دیگر از موضوعاتی که به قضا و قدر الهی و از سوی دیگر با جبر و اختیار در پیوند است، موضوع راضی بودن عاشق بر جور معشوق است: «با جور و جفای تو نسازیم چه سازیم؟/ چون زهره و یارا نبود چاره مداراست/ تسلیم تو سعدی نتواند که نباشد/ گر سر بنهد ور ننهد، دست تو بالاست».
وی همچنین اشاره کرد: یکی دیگر از موضوعاتی که در مذهب عشق گزیر و گریزی از آن نیست، رسوایی عاشق است. عاشق هر قدر تلاش کند که راز عشق خود را بپوشاند، در مذهب عشق اینگونه تقدیر شده است که باید راز عشق او بر سر زبانها بیفتد: «هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم».
نظر شما