ذاکرصالحی در نشست نقد کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» مطرح کرد
کتاب بیش از تاریخ اجتماعی رنگ جامعهشناسی سیاسی دارد
ذاکرصالحی گفت: لازمه تاریخی شدن یک کتاب، اتکای آن بر شواهد و اسناد است ولی در کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» حتی یک سند هم مشاهده نمیشود. این کتاب بیش از تاریخ اجتماعی رنگ جامعهشناسی سیاسی به خود گرفته است. آن هم به صورت ناقص. زیرا از مفاهیم و اصطلاحات جامعهشناسی استفاده نمیکند.
در ابتدای این نشست، محمدحسین بادامچی مترجم کتاب ضمن اشاره به اهمیتی که این کتاب میتواند در اصلاح نظام آموزشی ایران داشته باشد، گفت: «این کتاب حدود 25 سال پیش به انگلیسی منتشر شده است ولی از آن زمان تا کنون که متن فارسیاش منتشر شده است، کتاب با وجود اهمیتی که میتوانست در ارائه شناختی از تاریخ شکلگیری نظام آموزشی جدید در ایران داشته باشد، حتی از سوی برنامهریزان نظام آموزشی هم مغفول مانده است و ما امیدواریم از این به بعد و با ترجمه کتاب بخشی از نقیصههای شناختی ما نسبت به تاریخ آموزش در ایران رفع شود.»
سررشته را گم کردهایم
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: «به نظر میرسد ما سررشته نظام آموزشی را بعد از انقلاب گم کردهایم و دچار گسست از روند نظام آموزشی شدیم که اولین پایههایش در دوران عباس میرزا بنیان گذاشته شد و با دارالفنون ساختارمند شد. این گسست، علاوه بر اینکه یک گسست ساختاری بود، گسستی معرفتی هم بود. به گونه که ما دیگر نمیدانیم این موجود که نامش نظام آموزشی است چیست؟ چه خصوصیاتی داشته است و چگونه باید با آن برخورد کرد؟»
این دانشآموخته مقطع دکترای جامعهشناسی فرهنگی سپس به تقسیمبندی گونههای رایج پرداختن به مقوله آموزش در محافل آکادمیک پرداخت و گفت: «دو دسته نگاه به مقوله آموزش رایج است. یکی دیدگاه معرفتشناختی که بحث در مورد آموزش را به سمت انتزاعیاتی از قبیل ماهیت علم و مقولههایی از این دست میبرد و دستهای دیگر که بیشتر به تاریخ آموزش نظر دارد نوعی تاریخنگاری تقلیلگرای تکنوکراتیک را رواج میدهد. اما هیچ یک از این دو نگاه ما را به سمت شناخت ماهیت آموزش در قبل از انقلاب رهنمون نمیشوند.»
ارائه تصویری غیرانتزاعی از مقوله نظام آموزشی
بادامچی مهمترین ویژگی کتاب «نظام آموزشی و ساخت ایران مدرن» را این دانست که این کتاب با قرار دادن مقوله نظام آموزشی در قلب مسئله مدرنیزاسیون ایران این مقوله را برای ما غیرانتزاعی معنا کرده است. وی گفت: «ما برای اولین بار از طریق این کتاب میتوانیم بفهمیم نظام آموزشی چه کیفیت و چه تاثیری داشته است. مناشری نظام آموزشی را مهمترین نهاد تمدنی ایران مدرن میداند. به گمان او نبض اصلی ایران قبل از انقلاب در جایی میان دستگاه آموزش و دولت میزده است.»
وی پنج نهاد متناظر اندیشگانی از منظر مناشری را اینگونه فهرست کرد: «علم، آموزش، نخبگی، دولت نوسازی و مدرنیزاسیون.» سپس افزود: «نمیشود هیچ یک از این نهادها را بدون دیگری مطالعه کرد. این واقعیتی است که ما از آن غافل بودهایم. ما چون بعد از انقلاب نهاد آموزش را از سیاست و اجتماع گسسته کردهایم، گمان میکردیم تمام تاریخ آموزش را باید اینگونه مطالعه کرد. به همین خاطر در دام انتزاعیات یا تاریخ تقلیلگرا افتادیم.»
دارالفنون چگونه دانشگاه شد؟
بادامچی در بخش دیگری از سخنهایش گفت: «ما از طریق مطالعه این کتاب میتوانیم به خوبی دریابیم که دارالفنون چگونه به دانشگاه انجامید. این بررسی پیوستگی علم در ایران را تا دوره انقلاب نشان میدهد. بر مبنای آموزههای این کتاب درمییابیم که ما در ایران یک چرخه دائمی تربیت نخبگان از طریق اعزام به خارج از کشور را داشتهایم که این نخبگان در عمل به آنچه که حاکمیت از آنها انتظار داشته تن نمیدادهاند و تبدیل به اپوزیسیون بر ضد حکومت میشدهاند و همین موضوع باعث شکل گرفتن یک دوره دیگر از اعزام نخبگان به خارج میشده و البته این نخبگان تازه هم بعد از مدتی اپوزیسیون حکومت میشدهاند و چرخه ادامه پیدا میکرده است.»
چرا مهندسی غلبه کرد؟
بادامچی همچنین به این موضوع اشاره کرد که با خواندن کتاب دیوید مناشری میتوانیم دریابیم چه شد مهندسی بر نظام آموزشی ما غلبه پیدا کرد. او گفت: «تصور غالب این است که نیاز ما به تربیت مهندس بود که به این وضعیت انجامید اما با خواندن این کتاب میتوانیم دریابیم که چگونه ما مفهوم مدرن شدن را از یک رویکرد تزاری به این مقوله از روسیه وارد کردیم و در آن سنت مهندسی چه نقشی داشت. ذهنیت تجدد ما مهندسیزده بود و استعاره اساسی آموزش در ایران پلیتکنیک است. پلیتکنیک در کلمه دارالفنون هم متجلی است و بعدها هم در شکلهای مختلف خود را به نظام آموزشی ما تحمیل میکند.»
به گفته بادامچی از دیگر مباحثی که در کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» مطرح شده است، نسبت میان آموزش و پرستیژ در ایران است که نویسنده آن را بسیار تاریخمند و غیرانتزاعی تبیین میکند و میگوید پرستیژ است که منطق آموزش در ایران را شکل میدهد.
او از دیگر عوارض نظام آموزشی ایران بر مبنای نظر دیوید مناشری را «کارمندصفتی فارغالتحصیلان» دانست. او گفت: «ساختار نظام آموزشی ایران از روز اول ضد نیروی مولد بوده است و این حرفی است که از مجلس اول مشروطه به آن پرداخته میشد. آموزش یک طبقه متوسط حرفهای در ایران شکل داده است که خصلت بروکراتیک دارد. تکنولوژی در ایران رشد نمیکند چرا که در ساختاری دولتی معنا پیدا میکند و این برآمده از نوع نظام آموزشی است.
آموزش نخبگان و آموزش عمومی
مترجم کتاب در آخرین بخش از سخنانش گفت: «در این کتاب مسئله آموزش نخبگانی و آموزش عمومی به خوبی از یکدیگر تفکیک شده است. به نظر من این دو نوع از آموزش دو پروژه جدا از هم بودهاند. آموزش نخبگانی برای تربیت الیت حکومتی بوده و در ساختار حکومت شکل گرفته و ترویج شده است اما آموزش عمومی در ابتدا منشاء حکومتی و دولتی نداشته است و این آموزش برآمده از پروژه کسانی چون میرزاحسن رشدیه بوده است. اگر چه مناشری نتوانسته است به خوبی پروژه عمومی و تودهای آموزش را تبیین کند اما صرف طرح این بحث در این کتاب الهامبخش است.»
وی در ادامه افزود: «دو پروژه آموزش نخبگانی و آموزش عمومی دچار پارادوکس هستند. یکی برای تربیت حاکمان و دیگری با هدف گسترش نظام دولت-ملت شکل گرفته بود. ولی این دو سیستم در نهایت به مشکل و تصادم رسیدند و میتوان یکی از ریشههای انقلاب در ایران را این تصادم میان دانشآموختگان آموزش عمومی که میل به حضور در ساخت قدرت داشتند با دانشآموختگان نظام آموزش نخبگانی دانست.»
بادامچی در جمعبندی سخنانش گفت: «بعد از انقلاب، آموزش از علم و نخبگان از قدرت و توسعه گسسته شدند و سردرگمی امروزین ما از این گسستگی ناشی میشود. راههای پیشاروی ما به این جهت عقیم هستند که برآمده از یک طرح تاریخی نیستند. نا روشن بودن برنامه توسعه ما هم از همین سردرگرمی نشات میگیرد.»
کتاب از سطح توصیف فراتر رفته است
پس از مترجم کتاب، اولین منتقد آن، دکتر غلامرضا ذاکرصالحی سخن خود را آغاز کرد. وی گفت: برخلاف آثار تاریخی که درباره نظام آموزشی ایران تا کنون دیدهام، نویسنده از سطح توصیف فراتر رفته و دست به تحلیل زده است. نویسنده جسارت تحلیل داشته و این موضوع البته میتواند ضعفهایی را هم برای کتاب فراهم آورد.»
دانشیار موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی در ادامه گفت: «به اعتقاد مناشری هم نظام پهلوی و هم نهضت ضدپهلوی امام خمینی به آموزش به عنوان موتور متحرک تاکید داشتند اما با اهداف مختلف. ایده اساسی کتاب این است که طبقه نخبگان جدید دولت پهلوی که باید بازوی حرکت این حکومت میبودند، ضعیف بودند و به همین دلیل به سرعت چرخش کردند و به سمت انقلابیون رفتند. در چرایی این اتفاق نویسنده نتوانسته است استدلال دقیقی بیاورد اما این موضوع را به خوبی تحلیل کرده است.»
انتقادهایی به کتاب
ذاکرصالحی انتقادهایی به کتاب وارد کرد و گفت: «نویسنده کتاب خود را تاریخی تلقی کرده است اما نمیشود این کتاب را تاریخی دانست. لازمه تاریخی شدن یک کتاب، اتکای آن بر شواهد و اسناد است ولی در این کتاب حتی یک سند هم مشاهده نمیشود و به همین خاطر نمیشود آن را تاریخی دانست. حتی اثر را با اسلوب تام و تمام تاریخ شفاهی هم نمیشود بررسی کرد چرا که هم تعداد گفتوگوهایی که پایه بررسی کتاب قرار گرفته اندک است و هم افراد مورد مصاحبه چندان کلیدی نبودهاند.»
از دیگر انتقادهای این استاد دانشگاه به کتاب این بود: «نویسنده بحث خود را به سه دوره قاجار، پهلوی اول و پهلوی دوم تقسیم کرده ولی دوره جمهوری اسلامی را هم بررسی کرده است. این عدم پیشبینی دوره جمهوری اسلامی در ساختار کتاب و در عین حال پرداختن به آن، کتاب را دچار اشکال ساختاری کرده است.»
ذاکرصالحی افزود: «مترجم در جمعبندی کتاب گفته است که آن را میتوان در حوزه تاریخ اجتماعی و فکری گنجاند. تاریخ اجتماعی با مردم سروکار دارد ولی اینجا مردم غایب هستند. حتی صحبت در مورد زیست دانشجویان و اساتید و... که میتوانست اثر را به سمت تاریخ اجتماعی ببرد در کتاب غایب است و به همین دلیل نمیتوان آن را تاریخ اجتماعی دانست. نوع تقسیمبندی کتاب هم بر مبنای سلسلههای پادشاهی است و نوعی رویکرد کلاسیک دارد و این با رویکرد صورتبندی بحث در تاریخ اجتماعی متفاوت است. این کتاب بیش از تاریخ اجتماعی رنگ جامعهشناسی سیاسی به خود گرفته است. آن هم به صورت ناقص. زیرا از مفاهیم و اصطلاحات جامعهشناسی استفاده نمیکند.»
منتقد کتاب در بخش دیگری از سخنانش گفت: «نظریهای که مناشری درباره طبقه نخبگان جدید ارائه داده، اقتباسی از نظریه بازتولید و برآمده از آرای نظریهپردازانی مانند ایوان ایلیچ است و بداعت چندانی در آن دیده نمیشود. گاهی هم شواهدی ارائه میدهد که خلاف این ایده است که هدف آموزش شکلدهی به طبقه نخبگان جدید بوده است. مثلاً اهمیت آموزش روستایی برای حکومت یا تاکید اسناد بالادستی آموزش بر آموزش فنی و حرفهای در جهت آموزش نخبگانی نیستند.»
او در پایان گفت: «نقص دیگر کتاب بیتوجهی مفرط به تحقیقات مشابه در داخل و خارج کشور است. نقدهای بسیاری به انقلاب آموزشی حتی قبل از انقلاب وجود داشت. اولین منتقد آن هم خود محمدرضا پهلوی بود که در کتاب پاسخ به تاریخ نقدهای خود را مطرح کرد. دیگرانی مانند احسان نراقی، یرواند آبراهامیان، کیت واتسون و... نیز بررسیهای فراوانی درباره نظام آموزشی ایران داشتهاند و آسیبهای آن را نشان دادهاند اما مناشری به هیچیک از اینها توجه نداشته است. در میان تنها یک اشاره کوتاه به نقدهای جلال آل احمد نسبت به نظام آموزشی در کتاب وجود دارد.»
جای چنین کتابی خالی بود
دومین منتقد کتاب عباس قیومی بود. او گفت: «جای کتابی که گزارش تاریخی روشنی از نظام آموزشی ایران ارائه دهد خالی بود. این کتاب توانسته است این جای خالی را پر کند. این کتاب را باید به عنوان گزارشی از منظر یک دیدگاه بالا به پائین بررسی کرد.»
این منتقد در پاسخ به یکی از انتقادهای دکتر ذاکرصالحی گفت: «تقسیمبندی سلسلهمحور کتاب میتواند بر این پایه شکل گرفته باشد که توسعه آموزش در ایران دولتمحورانه و از بالا به پائین بوده است.»
این استاد دانشگاه کتاب را تحقیقی علمی و نسبتاً روشمند در حوزه تاریخ نظام آموزش در ایران دانست و درباره وضعیت کنونی تحقیق درباره نظام آموزشی در ایران گفت: «اصطلاحاتی مانند ایده دانشگاه که اکنون رایج شده و برآمده از یک چهارچوب فلسفی وارداتی هستند، ایدههایی انتزاعی و خارج از بستر تاریخی درباره وضعیت نظام آموزشی ما ارائه میدهند. این کتاب از این منظر که بحث خود را به صورت غیرانتزاعی و در بستری تاریخی ارائه میدهد جالب توجه است. از سوی دیگر تحلیل کتاب روشن و فاقد پیچیدگیهای فلسفی است و من این نکته را از محاسن آن میدانم.»
قیومی همچنین در نقد کتاب گفت: «این کتاب کارکردهایی از نظام آموزشی را مورد بررسی قرار داده است که بانی نظام آموزشی یعنی دولت آنها را مدنظر داشته است، به عنوان مثال کارکرد ایدئولوژیک نظام آموزشی، اما کارکردهای جنبی دیگر نظام آموزشی را فراموش کرده و این از نقاط ضعف کتاب است.»
انتقاد دیگر این پژوهشگر حوزه فرهنگ به کتاب دیوید مناشری چنین بود: «کتاب نظریه روشنی که بتواند علل تحولات آموزش عالی را مدلل کند ندارد. به همین دلیل است که من آن را یک گزارش تحلیلی تاریخی میدانم که تا حدودی هم موفق بوده است. مهمترین ایدهای که کتاب آن را ارائه میدهد این است که نظام آموزشی ایران مبتنی بر تقلید از نظام آموزشی غرب بوده است. این تقلید را بسیاری از کتابها گفتهاند اما چرایی آن مغفول مانده است. چه در این کتاب و چه در کتابهای دیگر.»
نظر شما