محمد رضاییراد در نمایشنامه «بازگشت به خان نخست/ هشتمین خان» با بهره گرفتن از شخصیتهای شاهنامه داستان خود را در قالب دو نمایشنامه نقل کرده است.
نمایشنامه «بازگشت به خان نخست» در دو بخش و با دو روایت موازی و همسنگ نقل میشود. این دو قسمت به گونهای مستقل از هم نوشته شده اما تکمیل کننده یکدیگر هستند تا مفاهیم و معانی مشترکی را به ذهن مخاطب منتقل کنند. در یک روایت با پهلوان حماسی به نام بُرزاگ مواجه هستیم و در بخشی دیگر زنی بداقبال و تیره روز به نام گُردیه؛ این پهلوان و این زن داستان زندگی خود را مرور میکنند.
داستان گُردیه در میان داستان بُرزاگ سر بر میآورد و گاهی آن را قطع کرده و داستان خود را پیش میبرد. این پیوند و گسست به پیچیدگی داستان میافزاید و ذهن مخاطب، با چالش و ابهام روبهرو میشود. حکایت گُردیه به گونهای بازگشت به گذشته است و نویسنده از مرگ تا تولد او را روایت میکند، حال آن که سرگذشت بُرزاگ را از تولد تا مرگ تعریف میکند و روایتی رو به جلو است؛ درواقع هرچه از مرگ بُرزاگ میگذرد به تولد گُردیه نزدیکتر میشود.
در قسمتی از نمایشنامه «بازگشت به خان نخست» میخوانیم:
بُرزاگ: به یک حرکت این تیغ سرت بر خاک و تنت بر خاشاک. از پیش من کنار برو نوجوان!
پِرشنگ: نوجوان؟ هه... او نمیدانست من اکنون زنی زیبایم که همه این حرامزادگان برایم میمیرند.
بُرزاگ: برو دایهجان اَن دماغت را بگیرد، بچه! تو جایت به رختخواب است، نوخط، نه به آوردگاه.
پِرشنگ: آه رختخواب... نه من دیگر رؤیایی ندارم پدرجان... و برای تو رختخواب همان آوردگاه است. در آن آوردگاه زنان را همانگونه سر میبری که دشمنان را.» (صفحه 65)
نمایشنامه «بازگشت به خان نخست» نخستینبار در سال 1384 به کارگردانی محمد رضاییراد در تالار قشقایی اجرا شد.
بخش دیگر این کتاب مربوط به نمایشنامه «هشتمین خان» رضاییراد است که در آن داستان رستم و اسفندیار , دیگر پهلوانان شاهنامه را از دید دیگر روایت میکند. در این نمایشنامه رستم و رخش زخم خورده و خونین ته چاهی افتادهاند و مکالمهای بین این دو پهلوان شکل گرفته است و اسفندیار قصد بردن رستم نزد گشتاسب را دارد و داستان خان هشتم را با رزم رستم و اسفندیار تلفیق کرده است.
در قسمتی از نمایشنامه «هشتمین خان» میخوانیم:
«رستم: بمان!...کیستی؟
اسفندیار: پهلوانی بی اسب که اسبش را پی کردهاند.
رستم: و شمشیرش؟
اسفندیار: مرا عصایی دادهاند که تاریکی را برانم.
اسفندیار بازمیگردد و عصا زنان نزد رستم میآید. رستم متوجه چشمانِ نابینای اسفندیار میشود.
رستم: چشمانت (با وحشت) چشمانت؟
اسفندیار با دست به دنبال صورت رستم میگردد. رستم عقب مینشیند. به یک حرکت دست اسفندیار چشمان رستم قرارمیگیرد.
اسفندیار: چشمانت...
رستم با وحشت عقب مینشیند.
رستم: چشمانم؟... نه، هنوز میبینند، آنچه را که کاش نمیدیدند.
اسفندیار: چه را؟
رستم: تو را... که هنوز نمردهای. من تو را به جهان تاریک زیرین فرستادم.
اسفندیار: به همینجا... جهان تاریک زیرین.
رستم با وحشت به اطراف مینگرد.
روزها میگذرند و سالها، بیکه من از گذر آن با خبر شوم. عصازنان راهی به روشنان میجویم، و نمییابم، و پس انتظار میکشم.
رستم: انتظار چه؟
اسفندیار: انتظار تو.
رستم: من؟ تو هنوز از یاد نبردهای. دست از این پهلوان پیر بدار!
اسفندیار: هنوز بندی دیگر مانده است.» (صفحه 102)
نمایشنامه «هشتمین خان» اولینبار در سال 82 به کارگردانی آروند دشتآرای روی صحنه رفته است.
انتشارات بیدگل نمایشنامه «بازگشت به خان نخست/ هشتمین خان» اثر محمد رضاییراد را در 123 صفحه به بهای 13000 تومان در 1000 نسخه منتشر کرده است.
نظر شما