«گیلداد» رمانی تاریخی،اقلیمی و در عین حال اجتماعی است که به واقعهای تاریخی سیاسی میپردازد.
«گیلداد» رمانی درباره انقلاب جنگل است و اثری تاریخی به شمار میآید. نویسنده در این رمان با بهرهگیری از اقلیم منطقه شمال و همچنین استفاده از زبانی خاص برای روایت ماجرا توانسته خواننده را در درک فضای زمانی روایت یاری دهد. نگاه نویسنده در این رمان بر بستری تاریخی شکل میگیرد و تاریخ بهانهای میشود تا او دنیای ذهنی خود را در آن بنا کند و از پنجره خود به وقایع تاریخی بنگرد. در بخش اول این کتاب به نام «اوشانان» میخوانیم:
«از سر و روی چند مرد ناامیدی که برای یافتن سر نخ از خروسخوان پابهپای امنیهها همه سوراخسنبههای ده را گشته بودند خشکی و سردی میبارید. پارس سگهای خانگی و زوزه کشیده شغالها آرامآرام بالا میگرفت. از کلبه کربلایی که راه افتادند، دکان کوتاه و کاهگلی کاسآقاجان از کنارشان گذشت. از پشت بقعه ذوالپیر پیچیدند در جاده مالرویی که به آبگیر میرسید. دیگر از رقص شاپرکها و قاصدکها در آسمان صاف و تفتیده گیلده خبری نبود. خط خونی که از باختر آرامآرام رنگ میباخت از مرگ خورشید حکایت داشت.»
«گیلداد» را میتوان رمانی توصیفی خواند. نویسنده در عین حال که تمرکزش بر روایت تاریخی داستان هم هست، از توصیفات مربوط به اقلیم فضای داستان نیز غافل نمیشود:
«وقت زوال آفتاب به خانه کدخدا رسیدند. خورشید آرامآرام پشت سقف مخروطی و کلش بهخانه مینشست. پیشتر آنها چند تن از اهالی آمده بودند و روی تالار ایوان عریض خانه کدخدا نشسته بودند؛ ایوانی که دورتادور دو اتاق فوقانی میگشت. خانه کدخدا مثل همه خانههای روستایی میان باغهای صیفی و میوه بنا شده بود و گرداگرد خیاط و باغ را با پرچینهایی از شاخوبرگ ترکیبیافته درختان محصور کرده بودند.»
نکته دیگری که در این رمان جلب توجه میکند نگاه سینمایی و تصویری نویسنده در بسیاری از فصلها و بندهاست. تا آنجا که گاه احساس میشود در حال مطالعه یک فیلمنامه هستیم. تصویرسازیهای شاعرانه و توصیفات دلنشین از طبیعت گیلان به زیبایی تمام ارائه شده است و بی گفتگو این حس را در ما برمیانگیزد که نویسنده فضاهایی را که توصیف کرده است، به خوبی میشناسد و بر آنها وقوف کامل دارد.
در کنار توصیفات مبسوط این رمان، نویسنده از کارکرد دیالوگها نیز غافل نشده و بخش مهمی از اطلاعات را از این طریق به خواننده میدهد:
«خیال میکردم تو اینجا را بهتر از من میشناسی.
من؟
گمان میکنم یک ساعت بعد بالای آن بلندی برسیم. از آن بالا میشود گیلده را یکجا دید.
گیلداد سراسیمه به عقب برگشت و پرسید:
شما شوخی میکنید؟
برای چه باید شوخی کنم؟
ی...ی.. یعنی منظورتان این است که ما الان از جنگل توکا گذشتیم؟
پس تا حالا چه خیال میکردی؟
پ...پ...پس آن قبرستان وباییها بود؟
اینطور میگویند.»
مهمترین ویژگی این رمان به اشراف نویسنده به ارزشهای مردمنگارانه، فرهنگ و شیوه زیست مردم گیلان در برهه تاریخی روایت برمیگردد. او با دقتی تمام، مراسم بومی فراموش شدهای چون «عروس گوله» را از زبان «شاجان» نقل میکند. به میان آوردن این مراسم، به هیچ رو بیارتباط به قصه نیست. نویسنده در پی آن است که این مراسم بومی به پیوندی آشکار با بخش پایانی رمان یعنی لحظه رویارویی گیلداد و گودرز خان منجر شود. گودرز خان همانند شخصیت «کوسه» در عروس گوله است و در مقابل، گیلداد با سری تراشیده و رویی سیاه شده با زغال، به «غول» عاشقی میماند که ناکام از عشقی است که به خاطرش جنگیده است. رمان مشحون از «زبانزدهایی» است که برخی از آنها امروزه از زبان گیلکی اصیل فاصله گرفتهاند.
رمان «گیلداد» حسن قلیپور در 482 صفحه و 2500نسخه به قیمت 18000تومان در سال 1397 از سوی انتشارات سورهمهر منتشر شده است.
نظر شما