آزاد ارمکی در ابتدای سخنانش با اشاره به تقسیم بندی او در کتاب جامعهشناسی علم گفت: من احمد اشرف را از نسل دوم جامعهشناسان اما حاشیهای میدانم.
وی در ادامه با اشاره به اینکه دغدغه جامعهشناسی آمریکایی از یک بابت توسعه و از یک طرف اصلاحات است و از این دو طیف افرادی مانند پارسونز برای توسعه و سی رایت میلز را برای اصلاحات میتوان مثال زد عنوان کرد: احسان نراقی مانند همه افراد تلاش کرد که موسسهای را تاسیس کند، در واقع کاری که او انجام میدهد این است که میخواهد پرسش توسعهای ایران را پی بگیرد. به همین دلیل بیشتر کارهایی که در موسسه مطالعات و تحقیقات انجام میشود توسعهای است حتی کتاب آل احمد هم در پی توسعه است.
این استاد دانشگاه تهران با بیان اینکه برخی افراد معلماند و برخی نقشهای دیگری دارند، گفت: صدیقی بیشتر معلم و مدرس و همچنین نماد یک رجل سیاسی در حوزه اجتماعی است. اما نراقی نقشی دیگر دارد. شاید سوروکین در مقایسه با پارسونز اینچنین ویژگی را دارد.
وی با اشاره به اینکه در نسل دوم شاهد شکلگیری دانشکده علوم اجتماعی در سال 1351 هستیم افزود: آدمهایی در این زمان با تلاش دکتر صدیقی و نراقی جذب دانشکده میشوند که دکتر اشرف و آشوری از جمله این افراد هستند، اما هر دو به صورت حاشیهای و مانند بهنام و توسلی و... نیستند، اما جامعهشناساند و کار جامعه شناسی میکنند. این افراد سعی میکنند بیش از آنکه به سنتهای آموزشی وفادار باشند به سنتهای روشنفکری وفادار باشند.
به گفته آزادارمکی، کتاب اشرف یک پرسش در سنت جامعهشناسی مدرن وبری است اما پاسخ مارکس ـ وبری به آن میدهد. در ایران ما مارکسیستهای ارتدوکسی را داریم که دانشی را هم تولید نمیکنند اما اشرف خارج از آن سنت دانشگاهی است و کار جامعهشناسانه میکند.
این استاد جامعهشناسی درباره کتاب «موانع رشد سرمایهداری در ایران» سخن گفت و افزود: این کتاب را باید یک اثر کلاسیک دانست هر چند کتاب درسی نیست اما کار جامعهشناختی است و در آن پرسش بنیادی که چرا سرمایهداری در ایران استقرار پیدا نمیکند مطرح است و این اثر پاسخی علمی و دقیق به آن است.
وی با تاکید بر اینکه جامعهشناسی تاریخی جان جامعهشناسی است، گفت: این کتاب جامعهشناسی تاریخی است و جامعهشناسی تاریخی هم جان جامعهشناسی است، حتی جامعهشناسی فرهنگی هم به گونهای جامعهشناسی تاریخی است. پرسش مسلط در متن یعنی آن چیزی که در جامعهشناسی ایران غریب است و متن را توضیح نمیدهد.
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در ادامه با اشاره به اینکه در کتاب یک پرسش مطرح است، گفت: پرسش در ابتدا و انتهای کتاب مطرح است و پاسخ آن هم مشخص است و کتابی که پرسش اول و آخرش را پاسخ میدهد ایراد دارد. جامعهشناسیای که پرسش اول و آخرش را پاسخ دهد ایراد دارد و امکان ندارد که پرسش اول پرسش آخر باشد. درصورتی که پژوهش باید پرسش را تعیین کند.
به گفته آزادارمکی، اشرف در این کتاب مفاهیم و مضامینی را انتخاب و مطرح میکند که قابل دفاع هستند، او مفاهیم را تعریف و با آنها زیست میکند. مثلاً مفهوم سرمایهداری را مطرح میکند اما اشکال در این است که با سرمایهداری بازی نمیکند. به همین دلیل است که به ساحت سرمایهداری در ایران نمیتواند بپردازد. درصورتیکه به مفهوم اصناف و صنف بسیار خوب میپردازد و کار تطبیقی میکند. او به مفهوم وبری شهر میپردازد هرچند که این مفهومی است که در سنتهای مختلف جامعهشناسی در رفت و برگشت است و اشرف هم به دوگانه شهر و روستا میپردازد.
وی در ادامه گفت: این نوع جامعهشناسان از یک مدل غربی تبعیت کرده و حال آنکه این مدل در ایران وجود ندارد. مدل تحلیلی اشرف در این کتاب مدل تحلیلی انطباق مدل وبری ـ دورکیمی سرمایهداری غرب است و براساس آن تاریخ ایران را بررسی میکند. باید توجه کرد که ایران یک پدیده فرهنگی و بیشتر تاریخی است. این کتاب برخلاف بسیاری از کتابهای جامعهشناسی تکلیفش را با جامعه مشخص میکند. هیچکدام از جامعهشناسان تاریخی کار اشرف را پی نگرفتهاند، کار او شبیه کاری است که لمپتن انجام میدهد و بسیار وامدار فهم تاریخی است چرا که بیشتر از تکسهای تاریخ استفاده میکند. ایشان در این کتاب 10 منبع تاریخ را دقیق بیان میکند.
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران افزود: اشرف تاریخ را بیشتر از قاجار روایت میکند و براساس ضرورت به باستان، گذشته و معاصر رجوع میکند. اشرف آگاهانه این بحث را میکند و فقط در دو جا است که به باستان میپردازد و آن هم به دلیل آن است که پرسشاش او را به آنجا میبرد اما از قاجار شروع میکند.
وی در ادامه با اشاره به اینکه سنت دوگانهسازی در جامعهشناسی آفت این علم شده است، عنوان کرد: اشرف به لحاظ روشی مانند سنت ماندگار سطحی در جامعه دوگانه عمل میکند. در مقایسه تطبیقی بین غرب و شرق بیش از آنکه شرق را بگوید غرب را میگوید. مثلا با اینکه از شهر صحبت میکند اما گرفتار دوگانه شهر ـ روستا میشود.
آزاد ارمکی یادآور شد: اشرف بدون اینکه خودش بخواهد در دام ابن خلدون میافتد. ابن خلدون میگوید جهان بادیه نشینی و شهرنشینی و این بادیهنشینی است که در یک فرایند 120 ساله شهرنشینی بر شهرنشینی مسلط میشود. اول اینکه چرا شهر محل فساد است؟ در صورتیکه شهر محل دین و کنش مذهبی است اینکه شهر محل فساد است دورغ بزرگی است که تیپهای ابن خلدونی ایجاد کردهاند. اشرف میگوید که ابن خلدون هم میگوید نظام عشیرهای نظام شهری را از بین میبرد. ابن خلدون غلط میگوید و حتی اگر درست هم بگوید از آن آفریقا است که نظام عشیرهای در آن برپاست نه کشوری مانند ایران.
وی در ادامه گفت: من بسیاری از سفرنامهها را خواندهام، تقریباً در تمام سفرنامهها در دوگاه شهر و روستا، روستا بسیار برجسته شده است و ناامنی در آنها به چشم میخورد. درصورتیکه ناامنی براساس مدیریت حقوقی - نظامی ناکارآمد است و ربطی به جامعه ندارد. اشرف در جایی از دستگاه وبری ـ دورکیمی عدول کرده و به دستگاه ابن خلدونی روی آورده است درصورتیکه قبایل و طوایف فقط در دو جا بودهاند اول در محل سرنگونی و بعد هم در سرنگونی.
آزاد ارمکی با اشاره به اینکه اشرف در ابتدای کتابش عامل مانع بزرگ رشد سرمایه داری در ایران را استبداد میداند گفت: اشرف استبداد را مانع بزرگ رشد سرمایه داری میداند و یکی از مشکلاتی که این سنت (اشرف، کاتوزیان و...) دارند از تعریفی است که از استبداد دارند. آنها میگویند آنچه که هست استبداد است و استبداد یک حتمیت سرنوشت ایرانیان است و همه تلاشهای مدرن که اتفاق افتاده است به واسطه استبداد دچار فروپاشی میشود و استبداد بازتولید میشود و حتی فربهتر و فربهتر میشود.
حرف من این است که استبداد خیلی وقت است که در ایران مرده و استبداد نیست که عاملیت میکند. به عبارت دیگر فقدان دولتهای ضعیف است که زمینه را برای استبداد فراهم میکند. جمهوری اسلامی ضعیفترین نظام در تاریخ ایران است که عاملیت کرده است. به خاطر ضعفش است که این اتفاقات در آن میافتد نه استبدادش. انقلاب اسلامی، انقلاب مشروطه زمانی اتفاق میافتد که ضعف ظهور میکند. آنجا که دولتها قوی میشوند سامان اجتماعی بدون استبداد اتفاق میافتد. حالا وقتی این آقایان میخواهند مفهومسازی کنند از این ضعف فاشیزم را بیرون میکشند و وقتی میپرسید که منظورتان چیست؟ فرد مستبد را نشان میدهند.
این استاد دانشگاه، در پایان با اشاره به پرسش یکی از حضار که چرا در ایران جامعه شناسی تاریخ نتوانسته است مانند غرب رشد کند گفت: در غرب دو علم مردم شنناسی و باستانشناسی با کاوش هایشان مواد اولیه را در اختیار جامعه شناسان قرار دادهاند هرچند که معتقدم در غرب هم وحشیگری وجود داشته است و به شکل امروزی که میبینیم نبوده است.
در ادامه این نشست رحیم محمدی با اشاره به این که اهمیت اشرف در این است که بحث تاریخ و تاریخی بحث کردن در جامعه شناسی را مطرح کرده است گفت: اشرف در واقع جامعه شناسی را با تاریخ پیوند میزند. پرسش این است که اشرف تاریخ و تاریخ اجتماعی را چگونه فهمیده است؟ او با دو سنت فهم از تاریخ مواجه بود، یکی سنت ایران بود دیگری هم سنت جدید که در جامعه شناسی بود.
وی افزود: درایران چهار درک از تاریخ وجود داشت که اشرف بدون نام بردن از آنها در کارش از آنها استفاده میکند، 1- تاریخ عمل ظهور اراده الهی است، مهمترین چیز در نگاه اشرف گذر از این سنت است. 2- تاریخ عرصه اراده سیاسی است، حاکمان در دوره اسلامی ظل الله یا فره ایزدی در زمان باستان تعبیر میشوند. اشرف از این نوع روایت هم گذر میکند، اما در هیج جا نمیگوید که چرا از این گذر میکنم؟
محمدی با بیان اینکه سنت وقایع نگاری در ایران است اضافه کرد: ایرانیان در طول تاریخ وقایع را مینوشتند، کار اشرف از این سه نوع رویکرد عبور میکند و سعی میکند که تاریخ اجتماعی بنویسد. برخلاف رویکردهای اول و دوم که خدا و حکومت محور بودند در اینجا انسان محور و اصل است. انسان اجتماعی و نهاد است که در سنت تاریخ اجتماعی اهمیت دارد. اما اینکه اشرف در نوشتن تاریخ اجتماعی ایران موفق بوده است یا خیر؟ به نظرم حداقل از این کارها پاسخ نه است. چرا که ایشان کار را آغاز کرده است.
وی با طرح این سوال که چرا تاریخ اجتماعی اشرف کامل نیست؟ یادآور شد: تاریخ اجتماعی دو مرحله است، ابتدا منابع را شناسایی و دادههای تاریخ موثق را پیدا میکنند. بنابراین دادههای اجتماعی و امور اجتماعی را باید گردآوری کرد. مرحله دوم تحلیل جامعه شناسانه دادههاست. در کار اشرف تحلیل مناسبات و نهادهای اجتماعی بسیار اتفاق نمیافتد.
این جامعه شناس در ادامه گفت: اشرف به دنبال این است که تاریخ یک عنصر اجتماعی به عنوان هویت ایرانی که در آغاز تاریخ وجود دارد را بنویسد. به همین سبب از آغاز اسلام شروع میکند و بعد صفویه و قاجار و پهلوی را بررسی میکند. قرار بود که اشرف از تاریخ سیاسی عبور کند اما اسم تقسیم بندیهایش سیاسی است و گویا تاریخ اجتماعی از موضع سیاسی و بر مبنای امر سیاسی اتفاق میافتد.
به گفته محمدی، اشرف وقتی از هویت ایرانی سخن میگوید این سوال طرح میشود که آیا هویت ایرانی یک هویت متدوام بوده است یا گسسته بوده است؟ اشرف دوست دارد که هویت ایرانی و ایرانیت را جستجو کند و گویا با آن نسبتی عاطفی و ارزشی دارد. هرچند بی طرفی ارزشی را در کار به طور آشکارا نشان میدهد. ا- رویکرد ناسیونالیست رمانتیک(باستان گرایان این رویکرد را دارند) درصدد احیای شکوه ایران قبل از اسلام هستند. 2-رویکرد یا امر ملی که در رویکردهای مدرن است.
وی در پایان گفت: اشرف میگوید که تاریخ را نگاه کنیم و در این بحث گویا یک عنصر محوری به نام ایرانیت وجود دارد که ایرانیان درکی از ایرانی بودن را فهم کردهاند.
نظر شما