تحلیل امیل بریه از تغییر نگاه فلسفی در قرن نوزدهم
روسو و بسیاری از اشراقیان از روشهای تحلیلی خسته شدهاند
امیل بریه در کتاب «تاریخ فلسفه قرن نوزدهم دوره نظامها (1850-1800)» معتقد است در این قرن، ذوق و قوت تحلیل، که مشخصه قرن هجدهم بود، روی در کاهش دارد. حتی پیش از پایان قرن هجدهم، ملاحظه میکنیم که روسو و بسیاری از اشراقیان از روشهای تحلیلی خسته شدهاند و در کار تحقیق، به وسایلی فراتر از تحلیل روی میآورند، از قبیل ایمان، غریزه، وجدان، احساس، شهود، صیرورت تاریخی. برای فهم وحدت واقعی این جنبش وسیع که نمایندگان آن اغلب از یکدیگر بی خبرند، باید مخصوصا به ارتباط میان رونق مجدد «فلسفه دینی» و «اهمیت مابعد الطبیعیای،که به تاریخ داده میشود» توجه کرد.
مهمترین اثر او، «تاریخ فلسفه» (۱۹۲۱) است که در هفت جلد نگاشته شده است. این اثر در دو بخش مجزا تالیف شده که بخش اول آن در سه مجلد دوره یونانی، دوره انتشار فرهنگ یونانی و دوره رومی، قرون وسطی و دوره تجدد چاپ شدهاست. بخش دوم آن با تمرکز بر تاریخ فلسفه جدید، مشتمل بر چهار مجلد تاریخ فلسفه قرن هفدهم، قرن هجدهم، قرن نوزدهم (نظامهای فکری ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰) و قرن نوزدهم (دوره نظامهای پس از ۱۸۵۰) و قرن بیستم است.
بخشهای هفتگانه مذکور با دو ضمیمه «فلسفه شرق» و «فلسفه بیزانس» که دوستان بریه تالیف کردند، تکمیل شد و بدین ترتیب یکی از مهمترین آثار تاریخ فلسفه عمومی به زبان فرانسوی منتشر شد. برگردان فارسی چهار جلد نخست از مجموعه مزبور را علیمراد داوودی، یحیی مهدوی و اسماعیل سعادت انجام دادهاند. ترجمه جلد پنجم (قرن هجدهم) که اسماعیل سعادت آن را ترجمه کرده با موضوعات طرح شده در جلد ششم تاریخ فلسفه کاپلستون ارتباط نزدیکی دارد با این تفاوت که کاپلستون تمرکز خود را بیشتر بر کانت متمرکز کرده بود و بریه درپی تبیین شرح مبسوطتری از فلسفه قرن هجدهم بود.
اما اسماعیل سعادت پس از ترجمه جلد پنجم، جلد ششم این مجموعه را نیز که مشتمل بر تاریخ فلسفه قرن نوزدهم روانه بازار نشر کرده است.
در بخشی از کتاب حاضر که دوره نظامها از سال 1800 تا 1850 را دربرمیگیرد میخوانیم: «از سال 1800 تا این زمان، میتوان سه دوره بزرگ کاملا مشخص در تاریخ فلسفه بازشناخت: از 1800 تا 1850 شکوفایی فوقالعاده مذاهب فلسفی گسترده و سازندهای که مدعی برداشتن از راز طبیعت و تاریخ و آشنا کردن انسان با قانون سرنوشت فردی و اجتماعی اوست؛ مذاهب فلسفی کاتولیکی که دومستر و دوبونالد در واکنش به قرن هجدهم بنا مینهند، روانشناسی من دوبیرات که به نظریات دینی میانجامد، متافیزیکهای بزرگ آلمانی مابعد کانتی، یعنی فلسفههای مابعدالطبیعی فیشته و شلینگ و هگل که روحی مذهبی ویکتور کوزن تقلیدی از آن است و فلسفههای اجتماعی سن سیمون، اوگوست کنت و شارل فوریه که همه همه به یکسان جنبه بشارت نبوی یا وحیانی دارند.
از 1850 تا حدود 1890، به عکس نوعی احیای روح انتقادی و تحلیلی بار دیگر، نگاهها را متوجه تفکر کانت و کندیاک میکند. فقهالغة محض بر فلسفه تاریخ فائق میآید، نقد جای مابعد الطبیعه را میگیرد، فیزیک و شیمی فلسفه طبیعت را کنار میزنند؛ سیاست عملی و اقتصادی و اجتماعی جانشین پیشگوییهای پیامبرانه میشود. عصر، عصر رونان و و ماکس مولر و تن و رنوویه و کورنو و نوکانتیان و سوسیالیسم و مارکسیسم است و تعالیم مرجح زمان نظریه داروین و همچنین نظریه اسپنسر در باب تکامل است که خصلت ماشینی آنها یادآور نظریههای قرن هجدهم است و بالاخره در حدود 1890 دوره جدیدی آغاز میشود.
به طور کلی واقعیت ارزشهای معنوی در این زمان در تضاد با نتایج فلسفیای مینماید که پیش از آن گمان میرفت که بتوان آنها را از علوم استخراج کرد. تحلیل شرایط شناخت علمی (نقد علوم) قدر و اعتبار محدود این نتایج را نشان میدهد و موجب تحقیق در وسایل جدید وصول به حقایق معنویای میشود که در دوره قبل آنها را موهوم با دست نیافتنی میدانستند. البته این تحقیق نه با آن اطمینانی صورت میگیرد که در مذاهب فلسفی نسلهای رمانتیک خود را نشان میداد، بلکه با نگرانی که موجب پیدایش جنبشهای فکری بسیار متفاوت و حتی بسیار متعارض شد.
آنچه در آغاز قرن نوزدهم تغییر کرده است منظری است که انسان از آن به خود نمینگرد. در کتاب فلسفه تاریخ هگل میبینیم که برای او چیزی ناپسندتر از تمییز روسو، میان حالت طبیعی و حالت اجتماعی نیست، گویی میتوان ماهیتی بی واسطه و مطلق از آن انسان را دریافت که بعدا اخلاق بر آن افزوده شده باشد. موجود انسانی جز در متن تاریخ قابل تعریف نیست. راه رسیدن به انسانیت، نه انتزاع آن از همه مکتسبات آن، بلکه به عکس دستیابی به قانون همین اکتساب است که آن را به تدریخ بدین گونه که هست در میآورد. در این عصر، این خصیصه فکری هگلی قبول عام دارد که هر شناختی با واسطه است و تنها با منعکس کردن صیرورتی که آن را پدید آورده است حاصل میشود. چنین نگرشی همه مسائل فلسفی را از نو مطرح میکند!
پس به نظر میآید که به طور کلی، در این قرن، ذوق و قوت تحلیل، که مشخصه قرن هجدهم بود، روی در کاهش دارد. حتی پیش از پایان قرن هجدهم، ملاحظه میکنیم که روسو و بسیاری از اشراقیان از روشهای تحلیلی خسته شدهاند و در کار تحقیق، به وسایلی فراتر از تحلیل روی میآورند، از قبیل ایمان، غریزه، وجدان، احساس، شهود، صیرورت تاریخی. برای فهم وحدت واقعی این جنبش وسیع که نمایندگان آن اغلب از یکدیگر بی خبرند، باید مخصوصا به ارتباط میان رونق مجدد «فلسفه دینی» و «اهمیت مابعد الطبیعیای، که به تاریخ داده میشود» توجه کرد.»
کتاب «تاریخ فلسفه قرن نوزدهم دوره نظامها (1850-1800)» نوشته امیل بریه با ترجمه اسماعیل سعادت با شمارگان هزار نسخه در 470 صفحه به بهای 50 هزار تومان از سوی انتشارات هرمس روانه بازار نشر شده است.
نظر شما