یکشنبه ۱ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۲
با افتخار می‌­گویم که در کارگاه­‌های داستان‌نویسی زیادی شرکت کرده­‌ام

فرزانه سکوتی می‌گوید: آدم در جمع خیلی چیزها را درباره خودش می‌فهمد و می‌تواند به خودش کمک کند. می­‌نویسیم یا هر کنش خلاقانه­‌ای را پیش می­‌گیریم تا بهتر زندگی کنیم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، بحث درباره کارگاه‌های داستان‌نویسی و نویسندگی همیشه بحث داغ و چالش‌برانگیزی بوده است و موافقان و مخالفان زیادی دارد. عده‌ای معتقدند که از این کارگاه‌ها نویسنده بیرون نمی‌آید و داستان یاددادنی نیست. در مقابل خیل هنرجویانی که بعد از شرکت در این دوره‌ها اقدام به چاپ کتاب می‌کنند این گفته را نقض می‌کند. فرزانه سکوتی نویسنده‌ای است که به گفته خود بهره فراوانی از شرکت در این کارگاه‌ها برده است. فرزانه سکوتی مترجم نیز هست و نمایشنامه‌هایی چون «کلفت‌ها» و «سه روایت از زندگی» به فارسی برگردانده است. اخیرا مجموعه داستانی به نام «دیدار با افلاتون در کافه ویونا» به قلم وی منتشر شده که سکوتی آن را به امیرحسن چهلتن و کسانی که در طول سال‌ها در کارگاه‌ها و محفل‌های ادبی شنونده داستان‌هایش بوده‌اند،‌ تقدیم کرده است. با فرزانه سکوتی درباره تاثیر کارگاه‌های نویسندگی در نوشتن و تجربیاتش از شرکت در این کارگاه‌ها گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید:
 
این داستان‌ها محصول چه دوره‌ای از داستان‌نویسی شما هستند و فکر می‌کنید با توجه به کارگاه‌هایی که در آن شرکت داشته‌اید، کدام‌یک از آن‌ها در شکل‌گیری داستان‌های مجموعه «دیدار با افلاتون در کافه ویونا» نقش بیشتری داشته‌اند؟
این داستان‌ها را در دوازده سال اخیر نوشتم. در یک دوره‌­ای همزمان چند کارگاه می­‌رفتم و در حقیقت چون به لحاظ شخصیتی و تکنیک داستان‌نویسی بسیار به آقای چهلتن مدیون هستم احساس می‌کردم این کتاب را بدون نام ایشان نمی‌توانم به چاپ برسانم. پس مجموعه را به ایشان تقدیم شده است.

تجربیات شرکت در کارگاه‌های داستان‌نویسی که در آن حضور فعال داشتی تا چه اندازه در داستان‌نویسی به کمکت آمد؟
بیشترین چیزی که کمکم کرد بازخوردی بوده که از شنوندگان و شرکت‌کنندگان گرفته‌ام. احساس می‌کنم که اگر همیشه این جمع‌های داستان‌خوانی وجود داشته باشد تا ماهی یکبار داستان‌نویسان دورهم جمع شوند و داستان بخوانند و از داستان‌هایی که خوانده‌اند با هم صحبت کنند شاهد اتفاقات خوبی خواهیم بود. جمع‌های نیمه‌تخصصی و بحث‌هایی جدا از طرز فکر و تنها درباره داستان می‌تواند به نوشتن کمک کند. برای من بیشترین تاثیر کارگاه شنیده شدن بوده است.

یک سر این شنیده‌شدن به نقدشدن هم برمی‌گردد. انتقادات دیگران را تا چه حد پذیرا بودی و در بازنویسی داستان‌هایت چقدر از آن‌ها بهره می‌بردی؟
نوع جهان‌بینی و نگرش کلی نویسنده به زندگی، نحوه برخوردش با نقد را می‌سازد. من همیشه مشتاق شنیده شدن بوده‌ام و نظر شنونده و خواننده داستان برام مهم است. این میان اگر پیشنهادی به نظرم خوب بوده آن را اعمال کرده‌ام و اگر به نظرم هماهنگ با داستانم نبوده تشکر کرده­‌ام و راه خودم را رفته­‌ام. به نظرم حسن شرکت در چنین کارگاه‌هایی هم بهره‌مندی از نظر دیگران است. ما در آینه دیگران خودمان را می­‌بینیم و می­‌شناسیم.




بعضی‌ها معتقدند این کارگاه‌ها به خصوص آن‌هایی که استاد نویسنده‌ای هم در راس آن قرار دارد خودت را از خودت می‌گیرد و درنهایت خلاقیت را تحت تاثیر قرار می‌دهد. نظر شما در این باره چیست؟
من این را خیلی شنیده‌ام که شاگردهای فلان استاد شبیه خودش می‌نویسند. بخشی از آن به این برمی‌گردد که هرکسی آدم‌ها و فکرهایی شبیه خودش را جذب می‌کند. از بد حادثه اگر مدرس کسی باشد که به هنرجویان برای ابراز خودشان میدان ندهد رشدی اتفاق نمی­‌افتد. من این شانس را داشته‌ام که اساتید آگاهی داشته باشم که حتا اگر ما اشتباه هم کرده‌ایم آن را پذیرفته­‌اند و اجازه داده‌­اند در نهایت ما خودمان با آزمون و خطا به شناخت و نتیجه خوبی برسیم. به طور مثال فهمیده‌ایم که کجای داستان را باید تغییر بدهیم نه اینکه چون به من گفته‌اند تغییرش بده تغییرش داده باشم. این چیزها به مدرس  کارگاه خیلی بستگی دارد اگر مدرس به عنوان لیدر عمل کند ناخودآگاه اتفاقی می‌افتد که مدنظر شمای نویسنده است اما اگر هدفش نهادینه‌کردن اندیشه خودش باشد متاسفانه خلاقیت رخ نمی­‌دهد.

اولین کارگاه داستانی که در آن شرکت کردید زیر نظر چه کسی اداره می‌شد و تا به حال در چه کارگاه‌هایی شرکت کرده‌اید؟
در دهه هشتاد بود که با معرفی دوست نویسنده‌ام سپیده ابرآویز که از علاقه­ من به نوشتن داستان خبر داشت در کارگاه مهسا محب‌علی در شهرکتاب ثبت‌نام کردم.  یکی از کسانی که خیلی از او آموختم،‌ خانم محب‌علی بود. در این دوره برای اولین بار با پروسه خواندن داستان در جمع آشنا شدم. بعد از آن چند سالی در کارگاه رفتنم وقفه افتاد و بعد از آن در کارگاه امیرحسن چهلتن در موسسه­ کارنامه شرکت کردم و همزمان در کلاس کیهان خانجانی و کارگاه رمان محمدحسن شهسواری شرکت کردم. آقای خانجانی انگیزه جمع‌آوری مجموعه داستان را در من به وجود آورد. از آقای شهسواری ممنونم  که کمک کرد بسیاری از گره‌هایی را که در نوشتن داشتم، رفع کنم. همچنین باید نام ببرم از کارگاه نویسنده موردعلاقه‌ام فریبا وفی که به نیاز درونی‌ام برای نوشتن جهت داد و اعتماد به خودم و نوشته‌ام را در من قوت بخشید. خیلی از دوستان هر هفته یا هر ماه از شهرستان به تهران می‌آیند تا در این کارگاه شرکت کنند و این عشق به نوشتن است و دیگر هیچ.

با وجود جبهه گیری‌ای که در مورد کارگاه رفتگان وجود دارد و در مصاحبه‌ها می‌خوانم و در کلام دوستان می‌شنوم اما با افتخار می‌­گویم که در کارگاه­‌های داستان‌نویسی زیادی شرکت کرده­‌ام. من آدم کلاس‌برویی هستم و به نظرم آدم در جمع خیلی چیزها را درباره خودش می‌فهمد و می‌تواند به خودش کمک کند. می­‌نویسیم یا هر کنش خلاقانه­‌ای را پیش می­‌گیریم تا بهتر زندگی کنیم.



بسیاری از هنرجویان هستند که شاید بیشتر از شما به این کارگاه‌ها رفته باشند اما درنهایت موفق نشده‌اند و خروجی که منظورم چاپ کتاب است،‌ نداشته‌اند. رمز موفقیت خودت را در چاپ داستان‌هایت در چه می‌دانی؟
من چاپ شدن را موفقیت نمی‌دانم و این کار چیزی بوده که همیشه دلم می‌خواسته انجام بشود و شده. شاید چاپ کتابم در این شرایط بحرانی کاغذ و چاپ یک موفقیت محسوب شود اما در این بین اتفاقات زیادی پیش آمد که بارها از چاپ آن منصرف شوم ولی مقاومت کردم و با اینکه از ناشران زیادی نه شنیدم و گاهی از برخی از نقدهایی که می‌شد تا صبح گریه‌ می‌کردم اما فردا صبح بیدار می‌­شدم و لبتابم را روشن می­‌کردم تا داستانی را بازنویسی کنم. در نهایت این مجموعه‌ را به چاپ رساندم اما  فکر می­‌کنم موفقیت در استمرار کار است نه فقط چاپ شدن.

نمایشنامه‌هایی ترجمه کرده‌ای و به ادبیات معاصر فرانسه هم اشراف داری. مترجم بودنت چه کمکی به داستان‌نویسی‌ات کرده؟
من در زمینه‌های داستان و ترجمه و بازیگری فعالیت داشته‌ام و به نظرم وجه مشترک تمام این‌ها کلمه است. کلمه است که دست از سرم برنمی‌دارد و هر دفعه به شکلی خاص بروز می‌کند. مترجم بودنم هم به شکلی که شاید خودم هم نتوانم کامل آن را توضیح بدهم، به طور ناخودآگاه تاثیر خودش را گذاشته است.



 در داستان‌های مجموعه «دیدار با افلاتون در کافه ویونا» یک نوع نگاه اجتماعی به کنش‌های داستانی وجود دارد این نوع نگاه که در داستان‌هایی مانند «ماه‌گرفتگی» و «ولش کن» پررنگ‌تر است ناشی از تجربیات شخصی است یا مطالعات میدانی؟
هر کس برای شناخت جامعه خود نیازمند مطالعه است. به عنوان مثال همه ما نیازمند جامعه‌شناسی اجتماعی هستیم و برای زندگی باید از این علم کمک بگیریم. من در این مورد دوره‌هایی را گذرانده‌ام و مطالعاتی داشته‌ام. یا حتی برای بهتر زندگی کردن تاریخ و روانشناسی را لازم می­‌بینم. اما این نبوده که به قصد نوشتن سراغ آن‌ها بروم. در نهایت این مطالعات یک جایی خودش را به طور ناخودآگاه در داستان‌هایم نشان داده است. البته برخی اوقات در نوشتن متوجه این امر می‌شوم که فلان مطالعه­‌ای که داشته‌ام اینجا به کمکم آمده است.

داستان‌های این مجموعه تماما ذهنی‌اند و از ذهن راوی روایت می‌شوند. پررنگ‌شدن خود نویسنده در اینگونه داستان‌ها امری اجتناب‌ناپذیر است و اتفاقی که می‌افتد این است که گاهی خواننده مناسبات داستانی را به خود نویسنده هم نسبت می‌دهد.
خیلی پیش می­‌آید که نویسنده با راوی یکی دانسته شود به ویژه زمانی که راوی اول شخص است. تا حدی درست است چون نقطه­ مشترک داستان‌های یک مجموعه یک نویسنده است. اما هدفم این نبوده که در وسط همه­ داستان‌ها باشم. اگر روایت ذهنی است خواسته‌ام که وارد ذهن آن شخصیت شوم و مثل یک بازیگر نقش آن شخصیت را بازی کنم. نه اینکه ذهنیات خودم را بیان کنم. امیدوارم به این هدف نزدیک شده باشم.

نویسندگان ایرانی موردعلاقه‌ات چه کسانی هستند؟
یوستین گردر از نویسندگان مورد علاقه من است چون خیلی ساده فلسفه را در دل داستان می‌گوید و نویسنده‌ای است که به آدم جهان‌بینی می‌دهد. از بین نویسندگان ایرانی آثار گلی ترقی ، منیرو روانی‌پور⸲ شیوا مقانلو، فرشته نوبخت و شیوا ارسطویی را می‌خوانم و یا از هم‌دوره‌ای‌هایم کارگاهم به شهره احدیت، اولدوز طوفانی، رویا دستغیب و مصطفی انصافی اشاره می‌کنم که در کارگاه محمد حسن شهسواری در شهرکتاب با ایشان بودم. یا داستان‌های کوتاه­ افسانه احمدی. و خوشحالم که در کنار نام‌های بسیار مطرح که خواندنشان مقوله­‌ای ضروری است اما هر روز نام‌های جدیدی روی جلد کتاب‌ها می­‌بینم که نشانه­ خوبی است. یعنی نوشتن بخشی از زندگی آدم‌های بیشتری شده است. نوشتن در درازمدت تاثیر پالایش‌دهنده بر روان ما دارد که این پالایش مسلما در روان جمعی ما اثر می­‌گذارد. جامعه­ ما به این پالایش نیاز دارد.

چه کارهایی در دست ترجمه و نوشتن دارید؟
دو طرح رمان در کارگاه رمان محمد حسن شهسواری نوشتم که به دلیل انتظار برای چاپ و بازخوردهای این مجموعه داستان فرصت به سرانجام رساندن‌شان را نداشتم و مشغول کار روی آن‌ها هستم. دو ترجمه رمان هم دارم که قرار است از سوی نشر ساپرا منتشر شود.
 
 
 
 
 
 

 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۴:۱۵ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۱
    نوع کلمات نویسنده نشان می ده چقدر کم عمقه
  • شهسوارزاده ۲۲:۵۱ - ۱۳۹۷/۰۷/۰۱
    توجه به داستان نویسان جدید از ویژگی های ایبناست. خانه کتاب پاتوقی خوبی برای مولفان شده است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها