موسس دپارتمان زبان فارسی دانشگاه استراسبورگ در گفتوگو با ایبنا:
آخرین آرزویم ایجاد خانه ایران در پایتخت اروپاست
حسین بیکباغبان، استاد بازنشسته و موسس دپارتمان زبان فارسی دانشگاه استراسبورگ که 38 سال سابقه تدریس در این دانشگاه را دارد با حضور در تحریریه خبرگزاری کتاب ایران از وضعیت زبان و ادب فارسی در دانشگاه استراسبورگ گفت.
ابتدا کمی از خودتان بگویید. اینکه در چه رشتهای تحصیل کردید و چه چیزی شما را به فرانسه کشاند؟
ابتدا کمی از خودتان بگویید. اینکه در چه رشتهای تحصیل کردید و چه چیزی شما را به فرانسه کشاند؟
حسین بیکباغبان هستم، متولد خیابان امیریه تهران، سر پل امیربهادر. دبستانم را در مدرسه خاقانی و دبیرستانم را در مدرسه رازی که دبیرستان فرانسوی بود گذراندم. بعد از آن وارد بازار کار شده و در اصفهان کارمند بودم، البته در کنار آن به صورت شبانه در دانشگاه اصفهان مشغول به تحصیل شدم و لیسانسم را در رشته ادبیات فرانسه گرفتم. در سال 1967 میلادی با بورس دولت فرانسه به این کشور رفتم که سفر من ابتدا برای یک دوره 6 ماهه بود، ولی 6 ماه دیگر هم تمدید شد. در این مدت در شهر استراسبورک تحصیل نمودم و دیپلم مدرسه مطالعات عالی اروپایی که یک مدرسه تاریخی-سیاسی است، را گرفتم.
آیا از ابتدای سفرتان به فرانسه قصد ماندن در آنجا را داشتید؟ چه شد که در فرانسه ماندگار شدید؟
بعد از اتمام ماموریتم در فرانسه، چون در تهران هم آن را تمدید نکرده بودند، چمدانهایم را بستم که به ایران بازگردم، اما رئیس مدرسه عالی مطالعات اروپایی مرا در دوره دکتری همان رشته تاریخ ثبتنام کرد از اين رو به دانشکده ادبیات رفتم تا ببینم در کتابخانه دپارتمان فارسی آنجا درباره رساله سیکل سوم من، در مورد روابط ایران و فرانسه و این قبیل مسائل چیزی هست یا خیر؟ این دپارتمان از سال 1963 میلادی که استادمعین که به يونسكو دعوت شده بود و در اين سفر به دانشگاه استراسبورگ هم آمده بوده است ایجاد شده است و از سوى دانشگاه تهران دکتر عسكر حقوقی به عنوان مسئول اين موسسه ماموريت يافتند. آن زمان که من به دانشکده ادبیات رفتم، عليرضا حکمت هم که از روسيه به فرانسه آمده بود پس از آنكه یک سال استاد مدعو بود آنجا را ترك گفته و از استراسبورگ رفته بودند. هنگامى كه براى بررسی منابع برای رساله ام به دپارتمان مراجعه نمودم خانم ايرن مليكف كه به تازگى استاد زبان و مدیر دپارتمان زبان ترکی اینجا شده بودند و مسئوليت موسسه زبان فارسی را نيز بر عهده گرفته بودند، پس از گفتگوى با من پرسیدند كه آيا موافق هستم كه مدرس زبان فارسى شوم بنده هم پذیرفتم، چون هم میتوانستم، تحصیلم را ادامه دهم و به هم خاطر بیماری خونی که داشتم، تحت معالجه قرار گیرم. آن زمان، یعنی سال 1967 میلادی، پست مدرسی زبان فارسی به پست مدرسی زبان عربی تبدیل شده بود، به همین دلیل مرا از محل پست مدرسى ترکی استخدام نمودند و من در انستيتوى فارسى اين زبان را تدریس می نمودم، البته بسیار کوشيدم که حداقل عنوان پست مدرس ترکی را به عنوان مدرس زبان فارسی تغییر دهم که بعد از دو سال این نتیجه حاصل شد.
چه شد که در دانشگاه استراسبورگ ماندگار شدید؟ چگونه و با چه عنوانی استخدام شدید؟
دکترای سیکل سومام را در 1971 و دکترای دولتی هم که الان دیگر وجود ندارد را در سال 1975 در همان دانشگاه استراسبورگ گذراندم. از 1972 به عنوان دانشیار مدعو استخدام شدم و از سال 1975 با توجه به اینکه دارای مدرک دکترای دولتی بودم، مى توانستم دانشجوی دکتری داشته باشم، منتها بنده سالهای اول دانشجو نپذیرفتم، ولی در جلسههای دفاع از رسالههای دکتری در دانشگاه استراسبورگ و جاهای دیگر شرکت میکردم. به هر حال وابستگی من به فرهنگ و زبان سرزمینم سبب شد آنچه که در توان داشتم انجام دادم، سختی فراوان کشیدم، ولی به هر حال در فرانسه ماندم. چندین سال به عنوان مسئول دوره دکتری خاورشناسی و مدیترانهای بودم. ده سال پایان خدمتم را هم به عنوان مسئول گروه خاورشناسی، یونانی و اسلاو بودم. یک دوره معاون رئیس دانشکده بودم. در شوراهای مختلف نظیر شورای علمی و اداری دانشکده عضو بودم، به عبارتی هر جا امکان داشت، پا داشتم و پا گذاشته بودم تا اسم ایران باشد. البته محبت دوستان نسبت به بنده هم زیاد بود که در انتخابات مختلف به بنده رای میدادند و من معمولا با رای بالایی انتخاب میشدم.
کمی از تجربیات خودتان در این مدت و افرادی که با شما همکاری کردند هم بفرمایید.
خاطرم هست که دو سال قبل از انقلاب کار من به عنوان استاد دانشگاه استراسبورگ از طرف وزارت فرهنگ ایران تمدید شد، یک سال هم خود دانشگاه آن را تمدید کرد ولی یک سال قبل از انقلاب به من اعلام شده بود که آخرین سال کاری من است و زمانی که انقلاب شد، طبق قانون همزمان با آخرین سال کار من به عنوان دانشیار مدعو بود، حتی جانشین من هم انتخاب شده بود، بعدآقای پیه مونتزه، که ایرانشناس ایتالیایی است و اتفاقا مدتی هم به عنوان رایزن فرهنگی ایتالیا در ایران بود، به عنوان استاد مدعو به دانشگاه استراسبورگ آمد، البته تا آن موقع هم اساتیدی مثل ژان اوبن که استاد تاریخ دوره صفویه بود، ماهی یک بار به دانشگاه استراسبورگ میآمد و تاریخ درس می داد، بعد از ایشان هم اساتید دیگری آمدند که مهمترین آنان مرحوم دکتر محجوب بود که هر دو هفته یک بار برای تدریس به دانشگاه استراسبورگ میآمد؛ ولی در هر حال من در موسسه تنها بودم و کار اصلی بر دوش خودم بود.
بعد از انقلاب عملا بیکار شدم و به مدت یک سال مجانی فارسی درس دادم. بعد از این یک سال، مجددا از سال ١٩٨٠ تا ١٩٩٠ میلادی با داشتن دکترای دولتی، مجددا پست مدرسی را كه در آغاز تحصيل داشتم برعهده گرفتم و با وجود سختیهای فراوان، ماندم تا زبان فارسی در آنجا بماند. بعد از این ده سال، یعنی از سال 1990 مجددا دانشیار رسمی و بعد هم استاد زبان و ادب فارسی دانشگاه شدم و با فعالیتهای بسیار توانستم لیسانس زبان فارسی را در دانشگاه استراسبورک بنياد بگذارم. این کار آسان نبود زیرا هر هنگام که من درخواست پست آموزشی می نمودم می گفتند دوره ی لیسانس ندارید و هرگاه تقاضای ایجاد لیسانس می شد پاسخ می دادند که کارآموزی لازم را ندارید. می گفتند البته من هر سال تقاضای ایجاد یک پست می دادم تا جا پای زبان فارسی در دانشگاه استراسبورگ محکمتر شود. مثلا زمانی که خود من به پست استادی رسیدم، با تایید شورای اداری و علمی دانشگاه، توانستم یک پست دانشیاری هم از وزارت علوم فرانسه بگیرم. به شورای اداری دانشگاه سه پست معرفی شده بود که ردیف سوم، پست اسپانیولی، ردیف پنجم پست ژاپنی و ردیف یازدهم، پست زبان فارسی بود که تلاش و رایزنیهای من باعث شد زمانی که نتایج رایگیری اعلام شد، زبان فارسی که ردیف یازدم بود، در ردیف سوم جای گرفت و اسپانیولی و ژاپنی هم به ترتیب به ردیف پنجم و یازدهم رفتند. آن سال سه پست به دانشگاه استراسبورگ دادند که موسسه زبان فارسی که یک پست استادی داشت، یک پست دانشیاری هم آنجا به دست آورد..
پس از قرار معلوم مسئولیت زبان فارسی در شهر و دانشگاه استراسبورگ تنها بر دوش شما بوده؟
من در موسسه زبان فارسی دانشگاه استراسبورگ تنها نبودم، در واقع دو سال همسر من که در ایران دبیر زبان فرانسه بود، در استراسبورگ مجانی فارسی را تدریس میکرد. خود من در بزرگترین دبیرستانهای استراسبورک مانند دبیرستان کلیبر در روزهای چهارشنبه کلاس زبان فارسی گذاشته بودم که از دبیرستانهای مختلف به آنجا میآمدند. سالها منشی نداشتم و در واقع پسرم که آن سالها دانشجوی پزشکی بود، به عنوان منشی ياور من بود. حتی به یاد دارم در سالهایی که من به برگزارى همایش مى پرداختم، پسرم که دانشجوی پزشکی بود تا نیمه شب بیدار میماند و برای همایش به اتفاق برنامه می نوشتیم. بعضی از همایشهایی که من در آنجا برگزار نمودم، برای اولین بار در فرانسه و حتی در جهان برگزار میشد.
این همایشهایی که اشاره فرمودید در چه زمینههایی بود و چگونه برگزار میشد؟
مثلا همایش «تاریخ علم در جهان در ایران» از همایشهایی بود که نمونه آن در جای دیگری برگزار نشده بود و من با دعوت از اساتید مشهور از کشورهای مختلف چنين همايشى تشكيل دادم. در سال 2004 همایش «نقش ترجمه در گفتوگوی فرهنگها». گاهی اوقات هم همزمان با این همایشها یک کنسرت برگزار می شد، مثلا کنسرت شهرام ناظری را داشتیم یا دوستان بزرگوارم مثل درویش منظمی و... به آنجا آمدند و برنامه داشتند. همایش «عمر خیام و جامی» در سال 1999 و «هنر ایران در دیروز و امروز» از دیگر همایشهایی بود که در سال 1997 برگزار نمودیم که اساتید زیادی از ایران و دیگر کشورها در این همایشها شرکت و سخنرانی میکردند.
هزینه رفت و آمد این اساتید چگونه پرداخت میشد؟ آیا از طرف کشور ایران یا فرانسه کمکی به شما میشد؟
هزینه رفتوآمد اساتیدی که از ایران به این همایشها میآمدند از سوى دانشگاههای ایران پرداخت میشد. هزینه اقامت این اساتید و هزینه اساتیدی که از کشورهای دیگر میآمدند هم برعهده ما بود که بخشی از آن را دانشگاه استراسبورگ متقبل میشد. البته مقداری از آن را هم بنده از جیب خودم میدادم، یعنی هزینه میهمانیهایی مختلفی که برگزار میشد برعهده خود بنده بود؛ که این طبیعی است، چون موسسهای که هنوز لیسانس نداشت، فقط یک مدرس داشته و بعدا حداکثر یک مدرس مقطعی و یک دانشیار مدعو هم به آن اضافه شده، بودجهای ندارد که به این قبیل برنامهها اختصاص دهد.
نمونههایی از کاتالوکهای همایشهای زبان فارسی در استراسبورگ
از ایجاد دوره لیسانس در دانشگاه استراسبورگ بگویید و اینکه چه پستهایی به تبع آن ایجاد شد؟
اینها با زحمات بسیار زیاد به دست آمد و اصلا همین آمدن بزرگان ایران به استراسبورگ، خودش یک مقداری به موسسه زبان فارسی اهمیت داد و من روی اینها حساب کرده و مانور داده بودم تا در نتیجه همه اینها، در سال 2004 دوره لیسانس ایجاد شد و پست دانشیاری را نیز در همان سال گرفتم. همچنین در همان سال با کمک و نامهنگاری مسئولین ایرانی یک پست استاد اعزامی هم تاسیس شد که تا سال گذشته هم دایر بود و از سال گذشته به دلیل مسائل مختلف تعطیل شده است.
البته دوره ارشد و دکتری زبان فارسی از قبل در دانشگاه استراسبورک وجود داشت، چیزی که اهمیت داشت و دارد، دوره لیسانس زبان فارسی است که در هیچ جای فرانسه و در هیچ یک از دانشگاههای آن وجود ندارد. بنابراین دانشگاه استراسبورگ اولین دانشگاه فرانسه است که دوره لیسانس در آن ایجاد شد و افتخار این کار هم با من است که در سال 2004، یعنی دو سال قبل از بازنشستگی خود این مهم را به انجام رساندم.
به هر حال ما از سال 2004 دوره لیسانس زبان فارسی در دانشگاه استراسبورگ تشکیل دادیم و این اهمیت دارد که در هیچ جای فرانسه فرانسه وجود نداشت و از سال 2005 در پاریس لیسانس دایر شد. یعنی به طور کلی در حال حاضر در دو دانشگاه فرانسه آموزش زبان فارسی دارند، یکی در استراسبورک و دیگری در پاریس. دانشگاه سوربن بر خلاف انتظار این دوره را نداشته و ندارد.
در صحبتهای خود اشاره کردید که مسائل دپارتمان زبان فارسی امروز برای شما سخت است، چه چیزی باعث این وضعیت شده و اوضاع امروز آن را چگونه میبینید؟
مسائل امروز دپارتمان زبان فارسی همچون تعداد اندك دانشجويان كه آنهم غالبا ايرانيند برای من سخت است زيرا هدف اصلى ترويج و تدريس زبان و ادبيات فارسى به غير فارسى زبانان براى ترويج جهانى آن است. از آن گذشته كار نبايد تنها به حوزه تخصصى تاريخ قاجار محدود گردد و انتخاب مدرسان هم بايد بر اساس اولويت و تناسب علمى با وظايف اصلى دپارتمان مى بود و نكته هاى ديگر كه فعلا ترجیح میدهم در مورد آن صحبتی نکنم.
من یک عمر برای زبان و ادب فارسی کوشيدم، زندگی و عمرم را پای آن گذاشتم و سعی داشتم موسسه زبان فارسی در استراسبورگ را سرپا نگه دارم، ولی متاسفانه از سال گذشته به دلیل کمبود دانشجو، از طرف ایران دیگر استاد اعزامی برای دانشگاه استراسبورگ نفرستادهاند. البته من باز هم از پای ننشستم و خواستار آن شده ام که ایران امكاناتى در اختیار ما قرار دهدتا ما از طریق موسسه خودمان در دانشگاههای دیگر فرانسه دانشگاهها براى تدريس و تقويت زبان فارسی بكوشيم.
آیا فعالیت شما منحصر به انجام مسئولیتتان در دانشگاه استراسبورگ بود؟
خیر. مثلا یک سال قبل از بازنشستگی برای اینکه بتوانم کارم را ادامه دهم، انجمنی به نام مرکز مطالعات و پژوهشهای ایرانی در آلزاس به ثبت رساندم تا در آنجا به کار پژوهشی و مطالعاتی بپردازیم. حتی بعد از بازنشستگیام از دانشگاه استراسبورگ، موفق به برگزارى همایشهایی در فرانسه و در دانشگاه شديم. البته لازم به ذکر است که من پس از بازنشستگی حدود هشت سال به عنوان استاد ممتاز تدریس داشتم، امسال هم سال سومی است که به عنوان استاد افتخاری دانشگاه هستم. همچنین زمان مسئولیتم تفاهمنامههایی با چهار دانشگاه ایران، یعنی دانشگاه تهران، دانشگاه اصفهان، دانشگاه شیراز و دانشگاه آزاد اسلامی داشتیم و مسئول این تفاهمنامهها هم خود بنده بودم که متاسفانه این ارتباطها و تفاهمنامهها را به مرور از بین رفت. در حال حاضر تفاهمنامههایی بین دانشگاه استراسبورگ، دانشگاه گیلان، دانشگاه اصفهان، دانشگاه شیراز، دانشگاه یزد، دانشگاه کاشان، دانشگاه شهید چمران اهواز در جریان است که همه آنها را خود من برنامهریزی کردهام، البته وزارت علوم هم نهایت محبت را به من داشتند، یعنی فقط هزینه همان سفر اولی که یک هیات از فرانسه به تهران آمد، بر عهده دانشگاه استراسبورگ بود و بقیه توسط روابط بینالمللی وزارت علوم انجام شد. من همچنین در سالهای گذشته در حوزه ادبیات معاصر و روی آثار اخوان ثالث، نیما یوشیج و ... پژوهش هايي داشته ام.
موضوع این تفاهمنامهها چه بود؟
این تفاهمنامهها بیشتر برای پژوهش در موارد خاص و تبادل استاد و دانشجو برنامهریزی شده بود. مثلا سال گذشته یک دانشجو از دانشگاه گیلان به مدت 6 ماه به استراسبورگ آمد، در حال حاضر هم یکی از دانشجویان همین دانشگاه در استراسبورگ مشغول به تحصیل است. امسال سومین همایش در موضوع تبادل علمی فرهنگی بین کشورهای ایران، فرانسه و آلمان برگزار میشود. اولین همایش دو سال پیش در اصفهان، سال گذشته در استراسبورگ و امسال نیز در فریبورگ آلمان برگزار می گردد. دومین نشست این همایش سه جانبه، در شهر استراسبورگ فرانسه برگزار شد که یک نمایشگاه عکس هم با همکاری رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در این همایش برپا شد. سومین نشست این همایش هم در ماه نوامبرامسال در شهر فریبورگ آلمان برگزار خواهد شد. همایش دیگری نیز درباره ی حافظه ی فرهنگی در دانشگاه شیراز برگزار شد که موسسه ما هم جزو برگزارکنندگان آن بود و خود من هم به عنوان سخنران در این همایش شرکت داشتم.
مختصری هم از مشکلاتی که در راه گسترش زبان و ادب فارسی سر راه شما قرار داشت، بگویید.
ما در این مدت با مشکل کمبود جا روبهرو بودیم. تا قبل از بازنشستگی من، از دفترم در دانشگاه استراسبورگ استفاده میشد، بعد از آن کلاسهای آموزش زبان فارسی در کوی دانشگاه برگزار میشد، یعنی مرکز مطالعاتی ما و در آنجا دو روز در هفته، یعنی روزهای شنبه و چهارشنبه کلاس های آموزش زبان فارسی برگزار می نمود. در این کلاسها فارسی آموزان فرانسوی و همچنین فرزندان ایرانی و افغانی شرکت می نمودند. چون مستحضر هستید که زبان فارسی پس از زحمات بسیار در فرانسه جزو یکی از زبانهای خارجی رسمی برای دوره دیپلم دبیرستانی در فرانسه قرار گرفته است. یعنی دانشآموزان میتوانند زبان فارسی را به عنوان زبان دوم یا سوم، یا حتی زبان اول خود برگزينند که این روش مدتی بی اعتبار اعلام گردید و سروصداهای زیادی به پا کرد، خود من هم تلاش و مکاتبات فراوانی کردم و دوباره برقرار شد.
کاری هست که دوست داشتهاید انجام دهید ولی هنوز محقق نشده باشد؟
آخرین آرزوی من که هنوز هم برآورده نشده، ایجاد خانه ایران در پایتخت اروپا است. دو سال قبل در جریان سفر رئیس جمهور، دکتر روحانی به فرانسه و در سخنرانی خودم در حضور ایشان به طرح آن پرداختم و از طریق وزیر امور خارجه و نیز از طریق دفتر ریاست جمهوری در تهران هم پیگیر آن شدم ولی تاکنون نتیجهای حاصل نشده است. البته سه سال است که پسر خودم یک آپارتمان خریداری کرده و به صورت مجانی در اختیار ما قرار داده که در آن کلاس زبان فارسی تشكيل مى دهيم . گاه به گاه سخنرانی داریم یک کتابخانه هم داریم که برخی از کتابهای آن را از ایران آورده ايم. برخی از کتاب های خویش را هم به آنجا منتقل ساخته ام اما این مکان برای اهداف ما کوچک است و باید بزرگتر شود.
مسئول آموزشی موسسه ما، شهلا نصرت است که دارای دو دکتراست. یکی دکترای ادبیات تطبیقی فرانسه-فارسی، دکترای دومش را با من گذراند و روی سمک عیار برای اولین بار کار کرد. لازم به ذکر است که رساله اول چاپ شده و رساله دوم او هم در دست چاپ است که بنده مقدمه آن را نگاشتهام و در پاریس چاپ خواهد شد. معلمان ما هم چند دانشجو هستند که متأسفانه حقوقی هم ندارند همین خانم نصرت از محل زندگی خود ۴۰کیلومتر را با قطار و مشکلات به موسسه میآید تا به زبان و ادبیات فارسی کمک کرده باشد.
مخاطب کلاسهای شما در این مرکز چه گروههای سنی هستند؟
کلاسهایی که ما در این مرکز داریم، از بچه 4 ساله شروع میشود و تا دانشجویان و دیگر اقشار را شامل میشود و در سطوح مختلف از آن استقبال میشود. حق ثبتنام هم که پرداخت ان اختیاری است را ماهی 30 تا 40 یورو اعلام کردهایم تا اگر کسی مایل است، بپردازد. البته امسال برای اولین بار پرداخت حق ثبتنام را اجباری کردهایم و قرار است در ماه 40 یورو در ماه حق ثبتنام گرفته شود که شاید به خاطر همین، دیگر مانند گذشته از این کلاسها استقبال نشود.
بعد از بازنشست شدن فعالیت خود را چگونه ادامه دادید؟
کار بسیار بزرگ و مهمی که در این مدت بازنشسته شدن، انجام شده این است که در مدت سه سال اخیر با تلاش و نامهنگاری و روابطی که داشتم، توانستیم در اتحادیه اروپا- که به سادگی پای ایرانی به آن باز نمی شد- در بخش دوستی یا فرهنگی شورای اروپا، یک زیرشاخه زبان و ادب فارسی بنيان نهيم که در آنجا روزهای جمعه تدریس زبان فارسی انجام میشود. البته گاه به گاه سخنرانی یا برنامههای فرهنگی هم داریم. باید در نظر گرفت که كشورما نه جزو شینگن و نه جزو اروپاست، بنابراین این امتیاز از نظر ما بسیار اهمیت دارد.
از طرف ایران نهاد یا سازمانی به شما بودجه یا کمک مالی نمیدهد؟
بنیاد سعدی در دو سال گذشته كمكهايى به موسسه نموده که به عنوان عیدی بین مدرسان موسسه تقسیم شده است. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی هم قول همكارى داده و رایزن فرهنگی كشورمان نيز با ما مساعدت دارند اما با توجه به اهداف والايى كه ما در نظر داريم اميدواريم اينگونه كمكها به شكل گسترده ترى تقويت شود.
شنیدهایم که در حوزه ورزش و کشتی نیز فعالیتهایی داشته اید؛ در این باره هم توضیح دهید؟
من دو تا مسئولیت دارم، یکی مسئولیت زبان فارسی در اتحادیه اروپا و یکی هم مسئولیت انجمن یا مرکز مطالعات. البته یک انجمن دیگری هم داریم که فدراسیون کشتی در فرانسه است. همچنین در رایزنی فرهنگی ایران در پاریس، بنیادی درست شد و از من خواستند که مسئولیت ریاست آنجا را برعهده بگیرم و آن هم بنیاد صدرا است. قبل از بازنشستگی هم مثلا چندین سال مسئول کمیسیون انتخاب و استخدام برای زبانهای شرقی خود بنده بودم، البته هیچکدام از این مسئولیتها برای من نان و آب ندارد و دلیل پذیرفتن این همه مسئولیت این بود که همه جا پا گذاشته بودم تا شاید بتوانم برای زبان و ادب فارسی کاری انجام دهم.
طبق شواهد در بسیاری از کشورها با حمایت مالی عربستان سعودی، دپارتمانهای زبان فارسی تعطیل شده و به جای آن دپارتمان زبان عربی ایجاد شده، آیا در فرانسه و استراسبورگ هم شاهد این اتفاق هستیم؟
میدانید که اهمیت زبان فارسی بیش از این حرفها است. زبان فارسی، زبان عالمگیر است. الان که ایران میخواهد بگوید، زبان علم است، البته زبان علم هم بوده، چرا که بزرگانی چون ابنسینا و... ایرانی بودند، ولی چون رسالههایشان به زبان عربی نوشته شده، اینها را عرب قلمداد کردند. البته بنده معتقدم که از اهمیت زبان فارسی کم نشده ولی به لحاظ مسائل سیاسی و ... مواردی پیش آمده که کمی با بیمهری مواجه شده است. زبان فارسی دنیایی از انساندوستی است اما متاسفانه آنجایی که باید بیشتر توجه شود، توجه نمیشود. به نظر من برای گسترش و تقویت زبان فارسی در فرانسه، باید آموزش زبان فارسی را از مدرسه شروع کرد. در حال حاضر یکی از تصمیمهای من نوشتن نامه به رئیس فرهنگ استراسبورگ است تا یک سالن در اختیار ما قرار دهند تا مانند گذشته به صورت مجانی به آموزش زبان فارسی در دبیرستانها بپردازيم.
استقبال از زبان وادبیات فارسی در بین دانشجویان و مردم فرانسه چطور میبینید؟
بعضی از افراد علاقهمند هستند، یعنی از طریق مطالعه متون فارسی که در زبانهای مختلف ترجمه شده، یک مقدار با تفکر و اندیشه ایرانی آشنا شدهاند و میخواهند درباره آن بیشتر بدانند. مثلا الان در موسسه لغتنامه دهخدا دانشجویانی داریم که از خارج میآیند تا زبان و ادبیات فارسی بیاموزند که اتفاقا سال گذشته، ما هم یک دانشجو از فرانسه اعزام نمودیم، چون علاقه فراوانی داشت. یک دانشجوی فرانسوی دیگر هم داریم که قرار است امسال برای گذراندن دوره ارشد به اصفهان بیاید. البته همه اینها خوب است اما کافی نیست. ما باید بیشتر از این اهمیت زبان فارسی را نشان دهیم، بنابراین باید جایی داشته باشیم تا دیده شویم. مثلا جایی مثل همین پارلمان یا اتحادیه اروپای که ما را معرفی کند. من به همراه دوستان قریب به سه سال زحمت کشیدیم تا توانستیم در پارلمان اروپایی جایی پیدا کنیم. نتیجههای خوبی هم داشته، مثلا از 14 تا 24 سپتامبر امسال یک گروه شش نفره از فارسی آموزان پارلمان اروپا که اکثرشان فرانسوی هستند، با هزینه خودشان به ایران میآیند که احتمالا دو روز اول را در تهران هستند، بعد به اصفهان خواهند رفت تا در کلاسهایی که برای فارسیآموزان ترتیب داده شده، شرکت کنند. بعد از آن هم از شیراز و احتمالا یزد ديدار خواهند داشت.
همچنین در شورای فرهنگی اتحادیه اروپا هر سال یک بار غرفههای زبان تشکیل میشود که مربوط به کشورهای مختلف در خود پارلمان اروپایی است، و ما با همت و کمک رایزنی فرهنگی یک نمایشگاه عکس در همین پارلمان اتحادیه اروپا گذاشتيم. این نمایشگاه در روزهای اول فروردین شروع شد و من سخنران افتتاحیه آن بودم. همچنین یکی از بزرگترین خوانندههای ایرانی اروپا به اجرای موسیقی پرداخت. این نمایشگاه ابتدا سه ماهه بود که از ما خواستند تا یک ماه دیگر هم تمدید شود. به هر حال چیزی که اهمیت دارد این است که پرچم كشورمان ایران در کنار پرچم اتحادیه اروپاست. یعنی از نظر سیاسی بسیار اهمیت دارد که ما بتوانیم آنجا پرچم ایران را بالا نگه داریم.
برنامهتان برای آینده چیست؟
من 38 سال تدریس داشتهام و 12 سال است که بازنشسته شدهام. هنوز چند برنامه دارم که هنوز اجرایی نشده است، یکی این است که در دانشگاههای دیگر فرانسه که زبان فارسی وجود ندارد، از طرف مرکز استاد بفرستیم تا در کنار دپارتمانهای زبان عرب و شرق، زبان فارسی هم تدریس شود. همچنین بنده به عنوان مسئول و رابط فدراسیون کشتی در فرانسه هم هستم و امسال قرار است مسابقات کشتی در فرانسه برگزار شود که تلاش ما هم این است که اگر بشود، این مسابقات در استراسبورگ برگزار شود تا ما هم بتوانیم برنامههایی با محور فردوسی و شاهنامه و این قبیل موارد در حاشیه مسابقات داشته باشیم.
نظرات