محمدعلی مرادی، پژوهشگر و مدرس فلسفه غرب که فرصت نیافت تا انتشار کتابش درباره فلسفه فرهنگ را ببیند، امروز در میان جمعی از اساتید و دانشجویان فلسفه و علوم اجتماعی تشییع شد.
با این همه، هنوز هم در میان حاضران در تشییع پیکر او، چهرههای چون مقصود فراستخواه، عباس عبدی، حسین میرزایی، عباس کاظمی، اسمعیل خلیلی، جبار رحمانی، رحیم محمدی، هادی خانیکی، سید جواد میری و ... دیده میشود.
پیکر محمدعلی مرادی که به دانشکده علوم اجتماعی وارد میشود، در میان دوستانش آرام میگیرد و در جمع کوچک و خودمانی از او گفته میشود. هادی خانیکی در ابتدای این مراسم اشاره تلخی میکند به اینکه در کمتر از 40 روز چگونه انجمن جامعهشناسی ایران در سوگ از دست دادن دو تن از اعضا و فعالان خود مینشیند و هنوز از چهلمین روز مرگ مرحوم محمدامین قانعیراد نگذشته، در سوگ محمدعلی مرادی مینشیند.
او ادامه میدهد: اعضای هیئت علمی دانشگاه، انجمن جامعهشناسی ایران، انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطات، دوستان و دانشجویان و ... در ویژگیها و سجایای اخلاقی محمدعلی مرادی متفقالقول هستند. مرادی نمونه کمیاب در ارتباط برقرار کردن بین آکادمی و محیط اجتماعی بود. او جایش را در خیابان به دور از میزهای آکادمی و بوروکراسی یافته بود و عشق و شوقی که او در دانشجویان و همکارانش بر میانگیخت برای ما میراث قابل استفادهای به جا گذاشت.
این استاد دانشگاه با اشاره به صداقت، شجاعت، محبت و صراحت زبانزدنی مرادی عنوان میکند: او هیچ کس را از گزند نقد کردن در امان نمیگذاشت و اینکه دیگران هم او را نقد کنند، برایش منجر به کینهورزی نمیشد. مرادی به لحاظ فکری و اخلاقی شایسته بود و هیچ چیز جز سرمایه فکری و دغدغه ایران برای ما به به جا نگذاشت. خانیکی اظهار امیدواری کرد که با تلاش همفکران مرادی، میراث فکریاش به زندگی ناتمام برای او تمام نشود!
سید جواد میری که طی این سالها در کنار محمدعلی مرادی همواره از تریبونهای مختلف سخن گفته و دوستی با او دارد با خواندن این اشعار سخنانش را آغاز میکند: به جان آن که با ما مهربان است/ که داور نیز از سوتهدلان است/ چو در دیر جهان دیری نپاییم/ بیا سوتهدلان گرد هم آییم.
او با بیان اینکه دکتر شریعتی انسانها را به چهار گروه تقسیم کرده میگوید: 1ـ آنانی که وقتی هستند، هستند؛ وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدمها، حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها بالمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین تنها «هویت جسمی» دارند. 2ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند؛ وقتی که نیستند هم نیستند. مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است است. 3ـ آنانی که وقتی هستند، هستند؛ وقتی که نیستند، هم هستند. آدمهای معتبر و باشخصیت کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبود نشان هم تأثیرشان را میگذارند. کسانیکه هماره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم. و اما دسته چهارم آنانی که وقتی هستند، نیستند؛ وقتی که نیستند، هستند.
به گفته میری، شگفتانگیزترین آدمها در زمان بودشان چنان قدرتمند و باشکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم . شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
او یادآور میشود که دکتر محمدعلی مرادی (یا همان علی) از این دسته آدمهای شگفتانگیز در زندگی ما بود. جامعه ایرانی، امروز متفکری را از دست داد که سراسر شور بود و شعرو و عشق بود و دلدادگی برای همنوعان خویش. خدایش رحمت کند که خدایی نداشت؛ این تِکه کلام «علی» بود که همواره بر زبان میراند.
میری با اشاره به اینکه تز دکتری «علی» در باب «آگاهی و خودآگاهی» در اندیشه فیخته آلمانی بود یادآور میشود: جالب است بدانید که دکتر مرادی میگفت: «من در آلمان آموختم چطور از مدار ایدئولوژی خارج شوم و به متون اصیل اسلامی مراجعه کنم. من در آلمان سنتیتر شدم یعنی به متون اصلی خودمان مانند آثار ابنرشد، دشتکی و ابنسینا خیلی بیشتر توجه کردم.»
به سخن دیگر، هجرت به آلمان، دکتر مرادی را نسبت به موضع و مقام خویش خودآگاهتر و بیدارتر نمود تا آنجا که مانند دیوژن زندگی میکرد و بقول خودش «دورهگرد» بود. دکتر مرادی در مرگ خویش مهم نوعی، «بیدارباش» به ما داد و بقول امام علی که میگفت:
عَجِبتُ لِمَنْ نَسِیْ الموت و هُو یری مَن یموت! در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش میکند در حالی که دارد میبیند مرگ دیگری را. دکتر محمدعلی مرادی با آگاهی زیست و به خودآگاهی میرسید و خودآگاهانه به مأوای ابدیش پَرکشید!»
روحالله اسلامی از شاگردان محمدعلی مرادی دیگر سخنران این مراسم است. اسلامی از این میگوید که چگونه مرادی فیلسوف بود و فلسفه را زندگی کرد و لحظه لحظههای زندگیش را آموخت.
او یادآور میشود: محمدعلی مرادی حتی در روزها و ساعتهای واپسین به دنبال شیوههای درمان پزشکی با معنای زندگی و فلسفه بود و دربارهآن سخن میگفت. او صادقانه حرف میزد، حتی درباره زمانی که تمایلات داعشی داشت یا فعال سیاسی چپ بود و اینکه چرا سیاست را کنار گذاشت و سراغ فلسفه رفت و کوشید تا متون فلسفه کلاسیک را به دانشجویان آموزش دهد.
اسلامی بیان میکند که مرادی میکوشید تا درباره هر پدیده اجتماعی بنویسد. او تمام سخنرانیهای کسانی که دغدغه ایران را داشتند گوش میداد و کتابهای آن را کامل میخواند و افراد را بیش از خودشان جدی میگرفت.
این محقق فلسفه با اشاره به مجاهدتهای محمد علی مرادی میگوید: او همواره این بیت را یادآوری میکرد که «بر لب جوی نشین و گذر آب ببین!» و مقصودش این بود که باید زندگی کرد، زندگی کرد و مرگ ناگهانیاش هم مصداق آری به زندگی بود!
در پایان این مراسم، پیکر محمد علی مرادی به سوی آرامستان شهر اصفهان تشییع و بدرقه شد.
نظر شما