کتاب بیست و چهار تز دربازخوانی ابر کتاب برساخت واقعیت اجتماعی به قلم حامد حاجی حیدری(عضو هیئت علمی دانشگاه تهران) نگاشته شده و به همت پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی منتشر می شود.
توماس لوکمان با تاکید بر «زندگی روزمره و امر زیسته»(every day life and the lived)، «میان ذهنیت تاملی» و «ارتباط در زندگی روزمره» معتقد است که دین، زیر بار تاثیرات ویران گر مدرنیت و سکولاریزاسیون، نقش تلفیقگر و یکپارچه کننده خود را در زندگی روزمره و حوزه عمومی از دست داده است. جامعهای که بیش از پیش تمایز یابد و تقسیم کار در آن افزوده شود، تکه تکه میگردد و زندگی روزمره، نقش خود را برای ایجاد معنای یکپارچه زندگی را ازدست میدهد. زندگی به مثابه یک کل معنادار تکه پاره میشود. در کتاب «دین ناپدید: دگرگونی نمادها در جامعه صنعتی» (1963) او نشان میدهد که چگونه در یک جامعه صنعتی، جنبههای دینی تجربه انسانی از حوزه عمومی رانده می شود و به درون زندگی خصوصی و گاه ضمیر درونی فرد به انزوا میروند.
ابر کتاب «برساخت اجتماعی واقعیت» یکی از درخشان ترین متون جامعه شناسی است که نظر به انطباق نویسندگان با درسگفتارهای آلفرد شوتس، از جمله منابع کلاسیک جامعه شناسی محسوب میشود. «بیست و چهار تز»، حاشیه نگاری به این کتاب، با توجه به سبک نگارش که به سبک آیرونی و مطایبه گون کتاب اصلی نزدیک است، در نوع خود نخستین حاشیه نگاری از این دست محسوب میشود و حایز عنصر تازگی و نوآوری است.
«آنچه مهم است، این است که چطور ما زندگی اجتماعی را تجربه و التفات می کنیم، باید نحوه واقعیت تلقی شدن یک «واقعیت» را در جریان یک تجربه میان ذهنی و مفاهمه ای و اجتماعی شکل می گیرد، ابقاء می شود و دگرگونی می پذیرد. اعتبار نهایی این «واقعیت» و «شناخت»این واقعیت، نه موضوع بحث است، و نه قابل بررسی است، چرا که همانطور که هوسرل مدلل کرد، این پرسش، پایه ای خارج از دوگانه موهوم سوژه/ابژه ندارد. آنها دو «اعلام جنگ»(“marching order”) علیه جامعه شناسی مدرن دارند. از یک سوی، ایده دورکیم، در مورد شیئیت واقعیت اجتماعی را هدف قرار میدهند، و ازسوی دیگر، ادعای وبر در مورد سوبژکتیو بودن همه واقعیت های اجتماعی و تاریخی را ویران می کنند.»
در واقع آنها میخواهند ریشههای جامعه شناسی کلاسیک را از طرح پرسشهای غیرانضمامی راجع به واقعیت اجتماعی عینی که به طرز تصنعی از ذهنیت منفک شده است بتابانند و به سمت یک برداشت پراگماتیکتر، انضمامیتر و زیسته تر از «واقعیت» پیش ببرند. «واقعیت» اجتماعی بدان سان عینی نیست که تحلیل گر اجتماعی از بالا به آن نگاه کند و آن را مانند شیئ جدا از خود مورد تحلیل قرار دهد.
نظر شما