داستان «دختر سركهاي» درباره دختر بيستونه سالهاي است كه با پدر و خواهر جوانتر خود زندگي ميكند. كيت باتيستا كه در ايجاد رابطه با افراد خارج از چارچوب خانواده بهشدت دچار مشكل است، در موقعيتي بسيار دشوار قرار دارد چرا كه خواهر كوچكتر او دختري است كه هواخواهان بسياري دارد
داستان «دختر سركهاي» درباره دختر بيستونه سالهاي است كه با پدر و خواهر جوانتر خود زندگي ميكند. كيت باتيستا كه در ايجاد رابطه با افراد خارج از چارچوب خانواده بهشدت دچار مشكل است، در موقعيتي بسيار دشوار قرار دارد چرا كه خواهر كوچكتر او دختري است كه هواخواهان بسياري دارد حال اينكه كيت جز پرداختن به امور منزل و كاري نيمهوقت در يك پيشدبستاني هيچ دلمشغولي ديگري ندارد. دختري در آستانه بحران ربع قرن زندگي (quarter-life crisis) كه براي يافتن جفت مناسب و ايجاد نيروي عشق به مشكل برخورده است. در ادامه داستان، حضور دستيار روس پدر كيت در آزمايشگاه حوادث داستان را پيچيدهتر ميكند. «دختر سركهاي» را ميتوان در امتداد سنت داستاننويسي خانم تايلر، داستاني بيشتر روانشناختي دانست تا رماني حادثهمحور. در اين داستان نيز آنچه بيشتر از حوادث مورد تاكيد قرار ميگيرد، نحوه تعامل انسانهايي است كه به واسطه پيوندهاي خانوادگي و اجتماعي در كنار يكديگر قرار گرفتهاند. تايلر پيشتر در آثاري همچون «وقتي بزرگ بوديم» و «حفرهاي تا امريكا» شخصيتهايي با مليتهاي غيرامريكايي را به داستانهاي خود راه داده بود. يكي از نكات جالب در مورد حضور شخصيتهاي غيرامريكايي در آثار خانم تايلر، موضوع زبان است. در رمان «وقتي بزرگ بوديم»، حكيم، داماد پاكستاني ربكا داويچ، در بسياري مواقع فقط با لبخند زدن سعي در همراهي با اعضاي امريكايي خانوادهاش ميكند و در «حفرهاي تا امريكا» مريم يزدان براي انتقال احساسات دروني خود به زبان انگليسي مشكل دارد. در «دختر سركهاي» نيز موضوع زبان به كرات در داستان انعكاس يافته است. خانم تايلر در جايي از اين رمان مينويسد:
«صحبت با مردي كه در زبان انگليسي تسلط بالايي نداشت، به كيت نوعي احساس آزادي ميداد. كيت ميتوانست هر چه دلش ميخواهد به پيوتر بگويد و نيمي از حرفهايش بدون اينكه درك شوند، باد هوا ميشد، مخصوصا اگر كلمات به سرعت از زبانش جاري ميشدند.»
يا جايي ديگر پيوتر، شخصيت روس رمان، ميگويد:
«شايد به خاطر زبان باشه؟ من كلمات رو بلدم اما باز نميتونم اون طوري كه دلم ميخواد مقصودم رو بيان كنم. مثلا تو انگليسي وقتي دارم با تو حرف ميزنم هيچ «توي» خاصي وجود نداره. تو انگليسي فقط يه «تو» هست و من بايد از همان «تويي» كه موقع صحبت كردن با تو ازش استفاده ميكنم، براي صحبت كردن با يه غريبه هم استفاده كنم. اين جوري نميتونم صميميتم رو نشون بدم. من تو اين كشور احساس غربت ميكنم ولي وقتي فكرش رو ميكنم ميبينم حالا ديگه اگه برم كشور خودم، اونجا هم احساس غربت ميكنم. اصلا ديگه خونهاي ندارم كه برگردم. نه فاميلي، نه جايگاهي و دوستهام هم كه سه سال بدون من زندگي كردن. من ديگه هيچ جايي ندارم. بنابراين مجبورم وانمود كنم اينجا خوشبختم. بايد وانمود كنم همه چي... چي بهش ميگيد؟ معركهست.»
خانم تايلر كه خود نيز چندين سال در دانشگاه به تحصيل زبان روسي پرداخته است، به خوبي با بسياري از ظرافتها و اصطلاحات اين زبان آشناست و در بخشهايي از اين رمان از اين دانستههاي خود بهره برده است. عنصر ديگري كه در اين رمان رابطه بينامتنيت ميان اين اثر و ساير آثار خانم تايلر را نشان ميدهد، عكس و عكاسي است. به جرات ميتوان گفت در تمامي آثار خانم تايلر عكس و آلبوم عكس جايگاهي ثابت و ويژه دارند. از ابتداييترين آثار او همچون «درخت قوطي حلبي»، عكس، كاركردي مفهومي دارد و در داستانهاي تايلر عكسها و فيلمهاي خانوادگي، به نوعي كاركرد تكگويي نمايشي (Dramatic Monologue) را دارند. بدينترتيب در رمانهاي تايلر، عكسها بيانگر ناگفتهها هستند و ضمن روشن كردن زواياي تاريك و ناشناخته ذهن انسان، كاركردي نشانهشناختي نيز دارند.
نظر شما