عباس بهارلو همزمان با سالروز تولد ناصر تقوایی مطرح کرد:
سبک تقوایی به روش داستانگویی همینگوی نزدیک است
عباس بهارلو میگوید: تقوايي در مجموعه داستان «تابستان همان سال» تقريباً از هيچيك از داستاننويسهاي جنوبي مثل صادق چوبك، احمد محمود و معاصران خود متأثر نيست.
ناصر تقوایی از معدود سینماگران ایرانی است که ادبیات را خوب میشناسد و به قول خودش عاشق ادبیات است. همین نکته باعث شده تقوایی در آثارش، بیش از سایر سینماگران ایرانی به اقتباس ادبی توجه نشان دهد. «آرامش در حضور دیگران» فیلمی است براساس داستانی از غلامحسین ساعدی. درباره این فیلم و نقاط قوتی که آن را درخشان میکند، توضیح دهید.
«آرامش در حضور دیگران» از اين بابت كه بسياري از موضوعهاي مورد نظرِ ساعدي را روشن و مؤثر تصوير كرده كمابيش موفقتر از متن داستان است. در فيلم شخصيتهای منيژه، سرهنگ و آتشي ظرايف بيشتري در قياس با داستان دارند. البته شخصيتهايي مثل دكتر روانپزشك، دخترانِ سرهنگ، مهندس نراقي و آمنه، كُلفت خانه، به همان نسبت پرورده نيستند؛ بهعنوان مثال در آخرين برخورد روانپزشك و منيژه در تيمارستان، كه روانپزشك از انتقال سرهنگ به اتاق جديد اظهار بياطلاعی میكند، منطقی وجود ندارد. او چرا بايد تا قبل از خودكشی مهلقا، سرهنگ و كسان او را تحويل بگيرد، اما پس از مرگ مهلقا نسبت به منيژه بیاعتنایی کند، و حتی دستور بدهد سرهنگ به اتاقِ پستتري انتقال داده شود؟ اينكه رابطه روانپزشك و مهلقا چه بوده كه پس از مرگ او اتاق بهتر و مراقبت ويژه را از پدرش دريغ كند در فيلم بيپاسخ ميماند. خود تقوايی، در همان سالها، نگاه واقعبينانهای به جنبههاي قوت و ضعف فیلمش داشت. او گفته بود «آرامش...» از نظر اجرا میتوانست فيلم بهتر و درستتري باشد؛ اما در عین حال خلوصي در آن هست كه معمولاً در فيلمهاي اول فیلمسازان به چشم ميخورد، و اگر عيبي در فیلم هست، که هست، اين عيب صادقانه است؛ نيتِ او درست بوده، اگر چه فیلم در اجرا خیلی موفق از کار درنیامده است. انتخاب داستان ساعدی برای فضای اجتماعی و فرهنگی اواخر دهه چهل و بازیهای اکبر مشکین و ثریا قاسمی از نکات قوت «آرامش...» است.
غلامحسین ساعدی و ناصر تقوایی در پشت صحنه آرامش در حضور دیگران
«ناخدا خورشید» هم اقتباسی از «داشتن و نداشتن» ارنست همینگوی است. چه ویژگیهایی در این فیلم است که آن را به یکی از درخشانترین آثار سینمای اقتباسی ایران بدل کرده است؟
«ناخدا خورشيد» فيلمي است كه تقوايي گفته است از سالها پيش ميخواسته آن را بسازد. نشانههاي چندي در تأييد اين گفته او در دست است: يكي ترجمه كتاب «داشتن و نداشتن» در سال 1345 به همت پرويز داريوش؛ دوم نوشتن مجموعه داستان «تابستان همان سال»، كه يكي از شخصيتهاي اصلي آن شباهت نظرگيري با قهرمان كتاب همينگوی دارد؛ سوم وجود ناخداهاي ماجراجويي كه در جنوب، از ديرباز، كارشان عبوردادن قاچاقيِ آدمهاي فراري و كارگرانِ مزدور به آن سوي مرزهاي آبي بود؛ حتي از نوع يكدست آن مانند هري مورگان؛ اما مُقدّر بود كه يك دهه پس از آخرين باري كه تقوايي پشت دوربين فيلمبرداري قرار گرفت داستاني را كه سالها در ذهن خود ساخته و پرداخته بود به تصوير درآورد. «ناخدا خورشيد» شايد اگر در آن سالها، مثلاً در دهه پنجاه، پس از «صادق كرده» ساخته ميشد چيزي كمابيش شبيه به همين فيلم از كار درميآمد، با آميزهاي از شخصيت مغرور و محبوب داستان همينگوی كه ميخواهد سر در راه اعاشه خانواده بگذارد، و ناخدا خلف ـ صاحبِ لنجي ـ كه در ازاي هزار تومان تصميم ميگيرد صادق را قاچاقي به آن دست آب ببرد. همينجا بايد يادآور شد كه تقوايي ناخدا خلف را براساس شخصيت خورشيد و قهرمان تلخكامِ داستان «بين دو دور» (قصه دوم «تابستان همان سال»)، كه خود گَردهاي از شخصيت هري مورگان را بر چهره دارد، بازسازي كرده بود. البته دستكم يك تفاوت متصور است. اگر خورشيد را آدمهاي قانون، مأموران اداره گمرك و خواجهماجد، كه همدست آنها است، از راهش منحرف ميكنند، در دهه پنجاه آدمي ناباب، از جنس همان رانندهاي كه همسرِ صادق را به قتل ميرساند، لازم بود تا خورشيد را به راهي كه ظاهراً از آن پرهيز كرده بود بكشاند. اين تفاوت هر چند واقعي مينمايد، البته فرض است. این را گفتم که بگویم شخصيت خورشيد موقعي كه رودرروي قانون قرار ميگيرد، يا روبهروي قانون قرارشميدهند، يا بهعبارت ديگر، مجريان قانون مقابل او ميايستند فاقد مضمون اجتماعي است؛ واكنش او ابتدايي و غريزي است، و در اجتماعيترين تعبير براي سيركردنِ شكم زن و بچهاش؛ آنجا که میگوید: «تا وقتي زن و بچه خواجهماجد نان ميخورند زن و بچه من هم بايد نان بخورند.» اين بديهيترين و در عين حال محكمترين استدلالي است كه خورشيد ميتواند اقامه كند، و بايستي آنرا تجلي بالاترين مرحلة آگاهی آدمي تعبير كرد که با غرور و غريزه زندگي ميكند و در دفاع از خود ميميرد. درواقع ميتوان گفت كه آگاهي خورشيد يك آگاهي منفي است. او فقط براي حفظ جان و موقعيت خود با تبعيديها همدست ميشود و در سرقت مرواريدهاي خواجهماجد و فراريدادن تبعيديها مشاركت ميكند. او در پی سرنوشت خود به ماجرايي شوم و بدفرجام پا ميگذارد که پایانش مرگ است.
تفاوت تقوایی با همینگوی در پرداخت شخصیت ناخدای یک دست در کجاست؟
تقوايي، برخلاف همينگوی، تحول شخصيت آن ناخداي يكدست را در هنگامه مرگ نشان نميدهد. هري مورگان آخرِ سر به اين نتيجه ميرسد كه «دستِ تنها فايدهاي ندارد»، اما خورشيد، با نگاهي مغرور، فقط به تيغه خونآلود خنجري كه از عمق سينهاش بيرون ميكشد خيره ميشود؛ چنانكه گويي هميشه به دنبال آن ميگشته است؛ بدون آنكه «قاتل» واقعي خود را بشناسد. آدمهای داستانهای بههمپیوسته «تابستان همان سال» هم از همین سنخاند.
حالا که حرف به مجموعه داستان «تابستان همان سال» کشید، توضیحاتی درباره حال و هوا و سبک و سیاق تقوایی در این کتاب بدهید.
تقوايي در مجموعه داستان «تابستان همان سال» تقريباً از هيچيك از داستاننويسهاي جنوبي مثل صادق چوبك، احمد محمود و معاصران خود: عدنان غريفي، نسيم خاكسار و ناصر مؤذن متأثر نيست. تأثيرپذيري او را بايد از همينگوي و در لابهلاي داستانهاي كوتاه و رمانهاي او ديد. سبك و سياق تقوايي نه فقط در «تابستان همان سال» بلكه در فيلمهاي «صادق كرده»، «نفرين» و «ناخدا خورشيد» هم به روش داستانگويي، شخصيتپردازي و گفتوگونويسي همينگوي نزديك است. داستانهاي پيوسته «تابستان همان سال»، كه جزو نخستين داستانهاي «كارگري ـ صنعتي» ادبيات ايران محسوب ميشود، وصف زندگي آدمهاي سرگردان و بيپناهي است؛ در روزهاي گرمِ كار و بيچارگيِ ايامِ بيكاري، بادهنوشي و عشقورزي و حماقت و كلهشقي؛ مثل همان تصويرهايي كه همينگوي در «خورشيد همچنان ميدمد» از فساد و قهر و وحشت و سرگشتگيِ نسلِ جوان بعد از جنگ بزرگ ارايه داده است؛ بدون آنكه متعرض موجبات اجتماعيِ بيچارگي و بيعاري آنها شود؛ عنصريكه در تقوايي سخت رسوب كرد و در فیلمهایش نیز نمود چشمگيري دارد.
داستانهای «تابستان همان سال» جملگي به صيغه اول شخص مفرد نوشته شدهاند، و هر كدام از زاويه ديد يك راوي و با يك زبان، اما با نامهاي مختلف: عاشور، اسي، داود و چند تاي ديگر که بينام و نشاناند، مثل آدمهاي عاصي و سرگشتهاي كه وصفشان در داستانها آمده است. اين آدمهاي آشفته و پريشان احوال، همانطور كه اشاره شد، با انتشار داستانهاي همينگوي و فاكنر و تا حدي اشتينبك به صحنه ادبيات ايران راه باز كردند؛ گيرم مشابه آنها در بندري كه تقوايي وصف كرده ـ و ميدانيم كه آبادان است ـ وجود داشتهاند. شخصيتهاي «تابستان همان سال» به سياق ضدقهرمانهاي همينگوي بدون روشنبيني و انگيزه متعارف دست بهعمل ميزنند؛ زيرا از لحاظ تقوايي آنها آدمهايي هستند كه بعد از سركوبِ دهه 1330 به خود قبولاندهاند كه «همه چيز تمام شد؛ انگار هيچ اتفاقي نيفتاده بود، چرا كه ديگر حرفش را هم نميشد زد»، و پرورده اوضاعي بودند كه «عادتشان» داده بود «خيلي چيزهاي بزرگ را كوچك ببينند».
عدهای انبوه کارهای ناتمام تقوایی را نقطه قوتی در کارنامه سینمایی او و نشان از کمالگراییاش میدانند نظر شما در این خصوص چیست؟
اینرا بهعنوان معترضه و ختمکلام بگویم و بگذرم: خوشبختیِ هنرمند این است که مطابق میل خودش اثر هنریاش را بیافریند. آن کاری که تقوایی میتوانسته بکند، بهویژه در سهچهار دهه اخیر، آن کاری نبوده که انجام داده است. استعداد او با کار نکردن، خانهنشین کردن او، معطل مانده است. البته کار نکردن، فیلم نساختن، همواره بهتر از کار بد کردن است. نباید بنا به گردش فصول و مضنه ایام فیلم ساخت. تقوایی به انتظاری که دیگران از فیلمساز دارند تن نداده، یعنی درواقع وانداده است.
نظر شما