یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۷ - ۰۹:۴۵
اوه نمادی از جامعه سوئد است

هادی معیری داستان‌نویس و شاعر یادداشتی درباره رمان «مردی به نام اوه» به قلم فردریک بکمن نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - هادی معیری: با خواندن رمان «مردی به نام اوه» بی‌وقفه درمی‌یابیم که با اثری عمیق رو‌به‌رو هستیم که علی‌رغم سادگی در نوشتار، خواننده را به تفکری عمیق در معنای زندگی و تقابل آن با یاس و دلمردگی فرو می‌برد.
اوه پیرمرد سوئدی که تعصب خاصی بر روی اتومبیل ساب و اصولا کشور خود سوئد دارد با مرگ همسر و بازنشستگی اجباری‌اش دچار افسردگی و بی‌معنایی در زندگی روزمره‌اش می‌شود و هر بار که به خودکشی فکر و سپس اقدام می‌کند به دلایلی ناموفق می‌شود.

زندگی اوه به واسطه ورود زنی به نام پروانه که مهاجری ایرانی‌ست دچار تحول می‌شود و اوه را به زندگی برمی‌گرداند.
اما چیزی که در این داستان، رمان بکمن را وارد فضایی نمادین می‌کند . تقابل اوه و پروانه است.

سوئد کشور مهاجر پذیری است و علی‌رغم سیاست های جمعیتی موفق و حمایت مالی قابل توجه از تولد فرزند توسط خانواده‌های سوئدی، از کمبود نیروی کار و جمعیت جوان رنج می‌برد. این کشور برای مقابله با پیری جمعیت نسبت به دیگر کشورهای اسکاندیناوی سیاست‌های مهاجرتی مهربانانه‌تری دارد. و مردم سوئد علی‌رغم تصور مردم شرق که آنان را نژاد پرست می‌دانند ، مردمی مهربان و اکثرا دارای پذیرش بالایی در تحمل مهاجران هستند.

به نظر نگارنده، اوه نمادی از کشور سوئد است. کشوری که با تلاش فراوان مردم سخت کوشش از بعد از دهه 50 میلادی به تدریج خود را به کشورهایی با سیستم اقتصادی پیشرفته و دولت رفاه رسانده است . اما این کشور چنان که ذکر شد بنا به دلایل متفاوت اجتماعی با بحرا‌ن‌هایی هم دست به گریبان است و از جمله این بحران‌ها کهنسالی جمعیت و بروز افسردگی و روزمرگی در بین  جمعیت بومی آن است.

اوه در جایی با افسوس به همسایه خود «رونه» که او هم تقریبا مثل اوه بوده می‌گوید که تمام تلاش آنان  برای ساختن سوئدی با نظم و دیسیپلین به دست جوان‌ها در حال نابودی است. آن هم جوانانی که عرضه ندارند یک میخ به تخته بکوبند، یک دوچرخه تعمیر کنند یا یک اتومبیل با یدک‌کش  یا کاراوان پشتش را در پارکینگ پارک کنند.



در این میان با شخصیت پروانه آشنا می‌شویم زنی که از ایران آمده و همسر یک مرد سوئدی بی‌عرضه شده که اوه او را مغز فندقی می‌نامد. پروانه نیز با نگرشی نمادین، نمادی از نیروی تازه‌ای است که برخی از مهاجرین به جامعه سوئد تزریق کرده‌اند. درواقع رمان بکمن با ورود پروانه به رساله‌ای در تقویت ایده ورود مهاجرین به جامعه سوئد تبدیل می‌شود.

طبیعتا در سوئد هم مثل همه کشورهای اروپائی، برخی از جمله احزاب دست راستی مخالف حضور مهاجران هستند. اما بسیاری دیگر که لابد بکمن هم جزو آن‌هاست، ورود مهاجران را برای ایجاد تکثر فرهنگی و تزریق نیروی جوان مفید می‌دانند.

در قسمتی از رمان اوه که در مقابل مهاجران جبهه‌ای هر چند غیرخصمانه و در حد غرغر دارد، پلو مرغ زعفرانی اهدایی از طرف خانواده پروانه را داخل یخچال می‌اندازد چون اصولا او هیچ چیز را دور نمی‌اندازد  اما در ادامه، آن غذا را خودش با لذت می‌خورد و اصولا دست پخت پروانه را خوشمزه می‌یابد و هنگام درد دل با همسرش سر مزار او این نکته را با روش خودش بیان می‌کند.
در حقیقت پروانه اوه را به یاد همسر از دست رفته‌اش که او هم نمادی از روزهای اوج و سرزندگی جامعه سوئد در دهه‌های 60  - 70 و 80 میلادی است می‌اندازد. اوه پیش از ازدواج با همسرش  غالب اوقات فقط سوسیس و سیب‌زمینی می‌خورد اما با پروانه او جاذبه غذاهای متفاوت از فرهنگی متفاوت را درک می‌کند. چنان که همسرش درهای دنیایی متفاوت را بر او گشود و او را بعد از مرگ پدرش از انزوا نجات داد.

از طرف دیگر اوه نیز به مانند یک مراوده فرهنگی، نقص‌هایی در پروانه را بر طرف می‌کند. مثلا ترس او از رانندگی را با گفتن جمله‌ای درخشان از بین می‌برد و به او اراده و سرسختی یک سوئدی کهنه‌کار و کاربلد را تزریق می‌کند. در قسمتی که پروانه از یاد گرفتن رانندگی ناامید می‌شود اوه به او تشر می‌زند که: «از یک کشور دیگر این جا آمدی. جنگ را دیده ای کلی سختی و بدبختی کشیده ای یه زبون جدید یاد گرفته‌ای ادامه تحصیل داده‌ای  خانواده تشکیل داده‌ای و ......باورم نمی شه تو این دنیا قبل از این از چیزی ترسیده باشی...... و پروانه همان بعد از ظهر رانندگی را یاد می‌گیرد.»

 در واقع رمان بکمن آیینه‌ای تمام‌نما از جامعه سوئد است؛ جامعه‌ای که با احترام به مردم و مهاجران سعی می‌کند با تزریق تکثر فرهنگی و بالاخره امید به زندگی ایده دولت رفاه را با تمام نقدها و مشکلاتی که به همراه دارد همچنان زنده نگه دارد .

چیزی که رمان بکمن را اثری خواندنی و همه‌پسند می‌کند. نگرش او به تقابل و دیالکتیک سازنده‌ای‌ست که بین یاس و امید در جریان است و انگیزه درخشانی از یافتن نقاط روشن در جهانی که رو به تاریکی و یأس می‌رود.
 

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • بکمن ۱۱:۳۷ - ۱۳۹۷/۰۴/۱۱
    بالاش بنویسد رپرتاژ آگهی نشر چشمه
    • ۱۱:۵۰ - ۱۳۹۷/۰۴/۱۱
      یکی از بهترین ترجمه های این رمان است
    • ۱۴:۳۰ - ۱۳۹۷/۰۴/۱۱
      اگر این طور باشد هیچ وقت هیچ کسی نباید نقد رمان بنویسد چون بالاخره هر کتابی را یک انتشاراتی منتشر می کند
    • ۱۷:۰۱ - ۱۳۹۷/۰۴/۱۱
      یکی از بهترین نشرهای ایرانه. شما برو ترجمه‌های نون دار بخون

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها