داستانهای مجموعه «کت ولیعهدی» را میتوان از سه منظر مورد نقد و بررسی قرار داد:
کنشگری شخصیتها و تصویر خشونت که پیوندی آشکار با نهاد قدرت دارد و مقایسهای درون داستانی (روایت تفاوت دو داستان سمندر و بهار).
کنشگری شخصیتها
در داستان پسرعموها، وحید با همراهی پسرعموهایش فرشید و فرشاد و فرید، به شعارنویسی و شرکت در تظاهرات ضدنظام مشغولند. این موضوع برای شخصیتها نوعی ابراز وجود و تاکید بر این موضوع است که بزرگ شدهاند. دو خانوادهای که در داستان شاهد آن هستیم تفاوتهای تربیتی فاحشی با یکدیگر دارند. عمو عزیز پسران خود و حتی همسرش را کتک میزند. ناسزا میگوید و بهگونهای احساس ترس و وحشت را در دل اعضای خانوادهاش ایجاد میکند. از آن طرف، پدر و مادر وحید افرادی هستند که با وجود نگرانی بسیار برای فرزندشان هیچگاه او را کتک نمیزنند. مراقب رفتوآمدهای وحید هستند و تنها کاری که میکنند صحبت کردن است.
پدرِ وحید نیز در غائله نهضت ملی شدن نفت و کودتای بیست و هشت مرداد حضور فعال داشته و سرخورده از آن زمان وقتی فرزندش میگوید ما میخواهیم راه شما را ادامه بدهیم میگوید:
گفتوگوی پدر و مادر وحید با او، نمایشگر تحلیل بخشی از افراد جامعه در آن زمان (پیش از انقلاب) است. نحوه برخورد خشن عزیز نیز بیانگر شیوه تربیتی حاکم در آن سالها و پدرسالاری خانواده سنتی است. به نظر میرسد عزیز بهعنوان پدر خانواده در حال دفاع از باقیمانده اقتدار خود در خانواده است. اعضای خانوادهاش به دستورات او و شاه دوستیاش بهایی نمیدهند. درست نقطه مقابل او هستند و او با کتکزدن و ایجاد وحشت برای فرزندانش میخواهد سلطه خود را در خانواده حفظ کند و از طرفی نگران فرزندان خود نیز هست. پسرعموها نمونه موفقی است که با تصویرسازیهای زنده، موقعیت دو خانواده را در مقابله با تحرکات بیرونی نظام حاکم نمایش میدهد.
درواقع میتوان بهشکلی نمادین شخصیتهای اصلی داستان پسرعموها را به فضای حاکم بر آن روزها نسبت داد. عزیز نماینده اقتداری رو به زوال است. پدر و مادر راوی نماینده افرادی هستند که هنوز اعتماد لازم را برای تغییر در نظام حاکم نپذیرفتهاند و راوی و پسرعموهایش نماینده افراد انقلابی جامعه هستند.
داستان در دو نمای اول و دوم روایت شده است. به نظر میرسد داستان میتوانست در هر صحنه تازه، نمای دیگری داشته باشد. تقسیمبندی کلی روایت داستان پسرعموها به این شکل است: نمای اول: منزل عمو و به نمایش گذاشتن فضای صمیمی بین پسرعموها و محبت زن عمو و حضور عمو عزیز بهعنوان شخصیتی که مخاطب را آگاه میکند که این شخصیت با بقیه متفاوت است. نمای دوم: روایت اعضای خانواده وحید و آشنایی مخاطب با نحوه برخورد متفاوت این خانواده با پسرشان که به نوعی فعال سیاسی شده است. نمای سوم: صحنه تظاهرات است. این صحنه به زیبایی تصویر شده است. مخاطبی که در آن روزها نبوده میتواند تا حدودی با حال و هوای تظاهرات آشنا شود:
«جمعیت زیادی در خیابان جمعشده و همه شعار مرگ بر شاه میدهند. من و فرید و فرشاد و فرشید هم هستیم. جلوی جلو، آن اولهای صف. پا میکوبیم و مشت گره میکنیم. صدای شعارهایمان خیابان را به لرزه درآورده است. عکسهای امامخمینی و آیتالله طالقانی و سیدجمالالدین اسدآبادی و دکتر شریعتی را به دست گرفتهایم و یا به سینه چسباندهایم. سرتاسر خیابان پر است از شعارهای انقلابی. روی دیوارها با اسپری نوشته شده: «مسلمان بپا خیز برادرت کشته شد» و «درود بر خمینی بتشکن مرگ بر یزید قانونشکن» و «نصر من الله و فتح قریب مرگ بر این سلطنت پر فریب» و «تا شاه کفن نشود این وطن، وطن نشود» بعضیهایش کار ما چهار نفر است.» (افتخار،1396:22).
در پایان این صحنه به بازوی فرشید تیر میخورد.
نمای چهارم: صحنه بیمارستان و حضور عمو عزیز و زن عمو طوبی تصویر میشود.
نمای پنجم: صحنه آخر نیز تظاهراتی است که پسرعموها با همراهی خانواده انجام میدهند و تنها یک نفر غایب است: عمو عزیز.
به نظر میرسد تیتر نمای اول و دوم که برای دو صحنه اول داستان انتخاب شده است در بقیه نماهای داستان فراموششده است.
در داستان پسرعموها، رویداد اصلی تحرکات پیش از انقلاب است. کنشگران اصلی که در واقع پیش برندگان این تحرکات هستند در دو خانواده معرفی میشوند و در پایان این داستان به کنشگران این رویداد پدر و مادر وحید و زن عمو طوبی نیز اضافه میشوند. این داستان کاملا واقعگرایانه نوشته شده است. اما در نمای آخر خود علاوه بر تصویری واقعی مفهومی نمادین را نیز ارائه میکند. در صحنه آخر داستان، مخاطب حضور حداکثری دو خانواده را در تظاهرات شاهد است. بنابراین میتوان این حضور را نمادی برای پیروزی انقلاب و تمایل برای تغییر دانست.
در داستان آزادی نیز با روند روبه رشدی روبهرو هستیم که میخواهد با سکوت خود و دادن برگههای سفید رای، کنشگری کند. سکوت و رای ندادن به کامبیز افجهای نوعی کنشگری آگاهانه است که در داستان آزادی شاهدش هستیم. در این داستان نیز با نوعی حرکت و جنبش علیه نظام سلطه روبهرو هستیم. نظامی که بدون در نظر گرفتن شایسته سالاری و با در نظر گرفتن روابط، ضوابط را به کلی نادیده میگیرد:
«آقای ناظم داد کشید: زود باشید. رأیهایتان را روی یک تکه کاغذ بنویسید همه به افجهای رای میدهید، شیرفهم شدید؟» (افتخار،1396 :36).
در داستان، مثلث مقاومت و تسلیم و قدرت بهخوبی قابل تشخیص است. درواقع ضلع مقاومت با هدف تغییر و ضلع تسلیم با هدف حفظ وضعیت موجود و ضلع قدرت با هدف تاکید بر سلطه نقشهای اصلی داستان را برعهده دارند. درواقع مثلث مختلفالاضلاع داستان آزادی در پایان داستان شکل دیگری به خود میگیرد.
محمود رضوان بندری که دست بر قضا پدر ندارد و از شاگردان نمونه کلاس است، نماد مقاومت است. او کنشگری است که ضعف و قدرت را با هم در خود دارد. ضعف بهمعنای نداشتن پشتوانه معنوی به نام پدر و قدرت به معنای حس آزادیخواهی. اقبال پور نماد محافظهکاری و تسلیم و حفظ موقعیت است و کامبیز افجهای که بهواسطه شغل پدرش(پدر او سرهنگ ارتش است) از پیش بهعنوان نماینده شاخه دانشآموزی برای حزب رستاخیز انتخاب شده، بخش سلطه است. شخصیت منفعلی که مانند مهرهای جابهجا میشود و نقش میپذیرد. این مثلث با اجرای حجاریان، ناظم دبیرستان، داستانی را روایت میکند که در نهایت با نوعی مقاومت نهفته در ظاهر به پایان میرسد. اما در واقع آغازی است برای مقاومتها و مطالبهگریهای اقشار بزرگتر جامعه. داستان آزادی با حمایت از نماد مقاومت (محمود رضوان بندری) تصویری از جامعه کوچکی را روایت میکند که به شدت زیر سلطه قدرت از پیش تعیینشده لگدمال شده است و میخواهد به نفع تغییری بزرگ، مقاومت کند و این مقاومت جز با وحدت امکانپذیر نیست.
داستان آزادی و پسرعموها دو نهاد مهم و تاثیرگذار در جامعه را به تصویر میکشد. نهاد خانواده و نهاد آموزشی. در نهاد خانواده اقتداری پدرسالارانه برای حفظ موقعیت فعلی وجود دارد و از طرفی در خانواده دیگری بدبینی به انقلاب و در نهاد آموزشی نوعی بیعدالتی وجود دارد. این بیعدالتی ریشه در عدم توجه به ظرفیتهای همگانی است. (همانطور که به حضور محمود رضوان بندری اعتنایی نمیشود) و یکی از خروجیهای مهم این بیعدالتی انباشت خشم و احساس ناامنی است که به نوعی مقاومت در برابر نماد بیعدالتی میانجامد. (دانشآموزان برگههای رای را سفید میدهند. کسی به نماینده از پیش تعیینشده رای نمیدهد جز خودش).
بخش نهایی داستان را با هم مرور میکنیم:
«افجهای فقط یک رای آورده بود و با همان یک رای هم نماینده کلاس و همه دبیرستان شد. بقیه کاغذها سفید سفید بودند. آقای ناظم رنگش سفید شده بود و بیحرکت به ما نگاه میکرد. مثل عکس شاهنشاه آریامهر.» (افتخار،1396 :38).
در هر دو صحنه پایانی دو داستان پسرعموها و آزادی، روند داستان به شکلی است که نوعی وحدت درک میشود. وحدت در تجمع علیه نظام و وحدت در مقابل بیعدالتی آشکار.
در بسیاری از متون تحلیلی و تفسیری درباره انقلاب اسلامی عنوان شده است کلیدواژه اصلی انقلاب، وحدت است و یکی از ویژگیهای بارز آن مردمی بودن است. این کلیدواژه و ویژگی برجسته، بهوضوح در دو داستان اول مجموعه مشاهده میشود.
در داستان «جان» نیز راوی موقعیت خود و پسری امریکایی را در شهر اهواز روایت میکند. راوی آرزو دارد با پسری خارجی آشنا و دوست بشود ولی پسر امریکایی که پیت نام دارد با رفتاری خشونتآمیز به جای پذیرش دوستی با راوی، سگ خود را به جان او میاندازد. رفتار پیت مصداق بارز خشونت روانی علیه راوی است. در واقع خشونتی که خاستگاه آن برتری نژادی است و بهنوعی تبعیض نژادی میانجامد. راوی هیچ حرکت اشتباه و یا برخورد غیردوستانهای انجام نمیدهد و در مقابل تحقیر میشود:
«با احتیاط و کمی خجالت پرسیدم: وقتی برگشتی کشور خودت با هم پن فرند باشیم؟ چه زوری زدم تا شکسته بسته این جمله را ساختم. نگاهش را دوخت به صورتم. اولش خیال کردم دارد به پیشنهادم فکر میکند. منتظر بودم آدرس و شماره تلفنش را دو دستی تقدیمم کند. یک دفعه قلاده سگ را ول کرد و سر سگش داد کشید: جان بگیرش! بدجوری غافلگیر شده بودم. قلبم شروع کرد به درجا زدن. سگ امریکایی انگار هار بود. انگار آدمخوار بود. با دستور پیت به سمتم حملهور شد.» (افتخار،1396 :42).
در این داستان کنشگر اصلی داستان با امیدی واهی دست به عملی میزند که به آگاهی همراه با رنج میرسد. ناگفته نماند که تخیلات راوی نشان از تاثیرگذاری جامعه آن دوران و برجستهکردن سبک زندگی غربی میدهد. (در جایی از داستان راوی اعتراف میکند به سبک خارجیها لباس میپوشید و حتی مدل مویش را به شیوه آنها انتخاب میکرد) اما در پایان داستان این نوع تفکر دچار چالش میشود و آن روی سکه نمایان میشود. شخصیت اصلی داستان در پایان میگوید:
«هنوز هم نمیتوانم آن ماجرا را باور کنم. هیچکس نمیداند که آن روز چه قدر تحقیر شدم، چقدر احساس حقارت کردم.» (افتخار،1396 :44).
در داستان پایانی مجموعه، تحت عنوان «کت ولیعهدی» روایت سادهانگارانه دو نهاد خانواده و مدرسه را شاهد هستیم. در خانواده پدری وجود دارد که تصور میکند با ولیعهد خواندن پسرش اتفاقی میافتد:
«آقام یهخرده اون اولاش به آبجیام گیر داد و شاهدخت شاهدختی کرد؛ منتهای مراتب زودی پشیمون شد و تختهگاز پیچید این ور، طرف من... چی میدونم... شاید با خودش فکر کرده شاهدخت جماعت عاقبت خوشی نداره سلطنت ندارن و خلاصه از این جور فکرای جینگولی! ننه هم که طفلی دربست مطیع و مقلدش بود. همراه آبجیا، اونام باهاش دم گرفتن و تا به خودم اومدم شترق، داغ ولیعهدی رو کوبوندن به پیشونی من و جای رضا رسم السنج شدیم ولیعهد رضا رسم السنج!» (افتخار،1396 :62).
و در مدرسه با جمعی از دانشآموزان روبهرو هستیم که نصف روز زیر آفتاب منتظر دیدن ولیعهد هستند:
«بردنمون خارج شهر. گفتن پیاده شین و صف ببندین. یکی یه شاخه گل داوودی هم با دو تا پرچم کوچیک سه رنگ کاغذی دادن دستمون که براش تکون بدیم و چون هوا گرم بود ما هم با پرچما شروع کردیم به باد زدن خودمون. اولیش سیخ و خشک وایساده بودیم. هی به هم میگفتیم الانه که برسه الانه که برسه و پا به پا میشدیم. شد 10، شد 11 و خبری از اومدنش نشد. آفتاب پهن شده بود عرق راه گرفته بود رو صورتمون... شد 12، شد 1، آفتاب هم صاف فرق سرمون بود...» (افتخار،1396 :68-67).
خشونتی که در این داستان تصویر میشود از نوع خشونت روانی است. دانشآموزانی که در گرما و به انتظار دیدن ولیعهد نشستهاند متوجه میشوند که ولیعهد آنها را قابل ندانسته که پایین و در کنار آنها باشد. او همچون رهبری که بیم ترورش میرود از داخل هلیکوپتر و با فاصلهای بعید از مردم برایشان دست تکان میدهد. شاید در خودآگاه دانشآموزان فهم این خشونت بهطور تئوریک رقم نخورد اما در ناخودآگاه آنها خشمی تلنبار شده بهسمت راوی داستان نشانه میرود. حالا که ولیعهد در دسترس نیست کسی که خود را ولیعهد میداند میتواند آماج حملات آنها باشد.
در واقع این داستان نیز در صحنه پایانی بهصورتی نمادین، اعتراض جمعی را نسبت به ولیعهد نشان میدهد:
«نشستم زمین. بلندم کردن. آقا مدیر فکر کرد دعوا شده اومد سوامون کنه زورش نرسید. نزدنم. شروع کردن به در آوردن لباسام. کت و شلوار کفش و پیراهن سفید تترون. همه رو از تنم دراوردن. و پرت کردن رو خاک. خاکای کنار جاده و لگدشون کردن. با پاهاشون می رفتن رو لباسام. حرصشون که وانشست ولم کردن. با شورت و زیرپیرهن عین سگ کتک خورده چارچنگولی نشسته بودم روی زمین. نگاهم چسبیده بود به کت ولیعهدی!» (افتخار،1396 :71).
در پایان داستان شاهد حجم انبوهی از خشم دانشآموزان هستیم. این خشم ریشه در بیاعتنایی و نادیده گرفتنشان توسط افراد نظام حاکم است. آیا پذیرش این وضعیت در جامعه بزرگتر آن روزها امکانپذیر بود؟
در چهار داستانی که به آنها اشاره شد دو نوع آگاهی وجود دارد:
نخست: در داستان پسرعموها و آزادی، نوجوانان یک صدا مقاومت میکنند. در داستان پسرعموها با نوشتن شعار روی دیوارها و شرکت در تظاهرات و در داستان آزادی با برگههای سفید رای. کلیدواژه اصلی بیداری و مقاومت است که به نوعی آگاهی حاصل از فشارهای بیرونی میانجامد. درواقع آگاهی نوع اول در پیوند با مقاومت رقم میخورد.
دوم: در داستان جان و کت ولیعهدی، خوش خیالی باطلی وجود دارد. در داستان جان، راوی تمایل بسیار دارد که مثل امریکاییها باشد و از هم کلام شدن با آنها احساس خوشبختی میکند و در داستان کت ولیعهدی، آرزوی خام دیدن ولیعهد وجود دارد. در این دو داستان بعد از روبهرو شدن با وضعیتی که تصور میشود بهترین وضعیت است(دوستی با جوانی امریکایی و دیدن ولیعهد) تحقیر و بیزاری رقم میخورد. شخصیتهای این دو داستان بعد از تجربه روبهرو شدن با حادثه اصلی داستان، دیگر مثل سابق نمیاندیشند. به نوعی آگاهی همراه با رنج رسیدهاند که لکهای سیاه را در ذهن و روانشان ایجاد کرده است. این آگاهی پیش مرحله ورود به مقاومت و تمایل به تغییر است.
در نهایت هر دو دسته، آمادگی مقابله با وضعیتی را که تجربه کردهاند به شکلی تازه خواهند داشت. انقلاب و نتیجه آن گواه این مدعاست.
خشونت و پیوند آن با نهاد قدرت(خشونت روانی و هدفمند و ساختاری)
موضوع دیگری که در ارتباط با تحلیل داستانها میتوان به آن اشاره کرد خشونتی است که اعمال میشود.
خشونت در مجموعه داستانهای کت ولیعهدی پدیدهای کاملا اجتماعی است که در ساختارهای اجتماعی کاملا آشکار است. پیش از آنکه به گواه اثر وارد انواع خشونتهای موردنظر بشویم، میبایست منظور خود را از خشونت و در ادامه انواع خشونت را بیان کنیم:
«گلز و استراوس، خشونت را رفتاری با قصد آشکار(یا رفتاری با قصد پوشیده اما قابل درک) برای واردکردن آسیب بدنی به فرد دیگر تعریف کردهاند...مگارژی محقق دیگری که در زمینه خشونت کار میکند معتقد است که تعریف او در برگیرنده انواع دیگر خشونت(مخصوصا خشونتهای روانی) نیز میباشد. او از خشونت بهعنوان شکل افراطی رفتار پرخاشگرانه نام میبرد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی میشود».(اعزازی،۱۳۸۹ :۱۹۴)
انواع خشونت
از دید گالتونگ خشونت را میتوان بهصورت زیر طبقهبندی کرد:
خشونت هدفمند در مقابل خشونت بیهدف.
خشونت آشکار در مقابل خشونت پنهان.
خشونت فردی در مقابل خشونت ساختاری.
خشونت فیزیکی در مقابل خشونت روانی.
خشونت معطوف به قربانی در مقابل خشونت بدون قربانی.
در خشونت فردی معمولا فرد عامل خشونت شناخته میشود و مشخص است رفتار خشن معطوف به قربانی است و بهصورت آشکار اعمال میشود و باعث واردشدن صدمات بدنی یا انواع دیگر صدمات به فرد میگردد. در صورتی که خشونتهای ساختاری معمولا به صورت پنهان صورت میگیرند و نمیتوان فرد خاصی را بهعنوان عامل خشونت در نظر گرفت و اعمال خشونت برخلاف خشونت فردی بهصورت غیرمستقیم است. تظاهرات خارجی خشونت ساختاری را تنها میتوان به شکل تقسیم نابرابر اقتدار و تقسیم نابرابر شانسهای زندگی مشاهده کرد نه به صورت صدمات بدنی. هر دو خشونت (فردی و ساختاری) بر روی یکدیگر تاثیر متقابل دارند و یکدیگر را تقویت میکنند. هدف هر دو نوع خشونت تاثیرگذاری بر افراد به منظور کاستن از امکان تحقق تواناییهای بالقوه فرد است. به گفته گالتونیک با نهادینه کردن خشونت ساختاری و درونی کردن خشونت فرهنگی خشونت مستقیم نیز به صورت خشونت نهادینه شده در جامعه وجود خواهد داشت. یعنی به عبارت دیگر آن جایی که فرهنگ خشونت وجود دارد، خشونت نیز امر طبیعی تلقی میشود (جهانبگلو،1384 :93).
در داستان پسرعموها این خشونت در خانواده و در جامعه (از سوی ارتش) اتفاق میافتد. از طرفی عمو عزیز عامل خشونت خانوادگی است و از طرفی نهاد ارتش به عنوان ساختاری قدرتمند در تظاهرات وارد عمل میشود و شروع به تیراندازی میکند. این دو نوع خشونت از نوع ساختاری و هدفمند هستند.
در داستان آزادی نیز خشونتی که حجاریان به عنوان فرد و نظام سلطه بهعنوان ساختار مرجع اعمال میکند دیده میشود. خشونت فردی که عامل آن حجاریان است با نمایش زورگویی و خشونت فیزیکی که علیه رضوان بندری اعمال میشود خود را نشان میدهد. اما خشونت اصلی و نهادینه شده از سوی ساختار قدرت در نظام حاکم است. ساختاری که با بیعدالتی و تبعیضی آشکار، پوسته دموکراسی را که نمادش انتخابات است، کاملا صوری برگزار میکند و اجازه نمیدهد فرد و یا افرادی تازه، وارد مناسبات قدرت بشوند.
در داستان جان نیز خشونت فردی دیده می شود که خاستگاهش پذیرش برتری فرهنگ غربی است. وقتی راوی در آرزوی داشتن دوستی خارجی به سر می برد و سبک زندگیش مانند خارجی هاست هویت ملی خود را فراموش میکند. مسلما از یاد بردن هویت ملی، مصداقی آشکار برای تسلط فرهنگ بیگانه است. در این داستان نمایش تحقیر راوی و خشونت بیدلیل پسر امریکایی، هر مخاطبی را به فکر فرو میبرد.
خشونتی که در داستان کت ولیعهدی وجود دارد نیز خشونت روانی علیه دانشآموزانی است که در پایان داستان خودشان خشونتورزی میکنند.
همانطور که قبلا اشاره شد، خشونت در داستانهای مجموعه کت ولیعهدی، از نوع خشونت روانی و هدفمند و ساختاری است. (البته نمایندگان خشونت فردی نیز در داستانها دیده میشود اما خاستگاه اصلی خشونت در داستانها در جامعه و ساختار آن است که ارتباط تنگاتنگی با نهاد قدرت دارد) مشخصات این نوع خشونت به خوبی در داستانهای پسرعموها و آزادی و کت ولیعهدی مشخص است. همانطور که در تعریف خشونت ساختاری و مصدایقش آمد، میتوانیم در داستان آزادی شاهد تقسیم نابرابر شانسهای زندگی و اقتدار باشیم. به راستی چرا اجازه فرصتهای برابر رقابت و ابراز وجود در جامعه داده نمیشود؟ و در داستان جان شاهد تقسیم نابرابر اقتدار باشیم. به راستی چرا پسری امریکایی در شهر اهواز میتواند بدون هیچ دلیل قانع کنندهای سگش را به سمت پسری اهوازی روانه کند؟ آیا ارتباط برقرار کردن با ایرانیها تا این اندازه برخورنده است؟
در داستان پسرعموها، عمو عزیز و سربازان به عنوان افراد حقیقی نماد خشونت فردی هستند. و ارتش به عنوان نهادی پرقدرت در ساختار نظام نماد خشونت ساختاری است.
در داستان آزادی نیز حجاریان مسئول خشونت فردی است و دستوری که مبنی بر انتخاب از پیش تعیین شده کامبیز افجهای دارد نماد خشونت ساختاری است.
در داستان جان نیز، جان عامل خشونت فردی است و جامعهای که تفکر مبنی بر احترام بیش از اندازه و از بینبردن فرهنگ و هویت ملی را ترویج میدهد نماد خشونت ساختاری است. این خشونت ساختاری در تفکر جان و هر امریکایی دیگر وجود دارد.
در داستان کت ولیعهدی نیز خشونت روانی از جانب ولیعهد علیه دانشآموزان اعمال میشود. نوعی تحقیر و بیاعتنا شمردن افراد شهری کوچک که به انتظار دیدن ولیعهد هستند.
نظریهپردازان انگیزشی، پالایش را به عنوان وسیلهای برای کنترل رفتار پرخاشگرانه پیشنهاد کردهاند. این اصطلاح که در اصل به وسیله فروید عرضه شده است به آزاد کردن انرژی پرخاشگرانه از طریق ابراز هیجانهای پرخاشگرانه یا از طریق شقوق دیگر رفتار اطلاق میشود. نقش پالایش در کاهش دادن رفتار پرخاشگرانه به روشنی بهوسیله دولارد و همکارانش بیان شده است: ابراز هر عمل پرخاشگرانه پالایشی است که انجام اعمال پرخاشگرانه بعدی را کاهش میدهد. به عبارت دیگر مفهوم پالایش چنین میرساند که اگر شما بتوانید با انجام یک عمل پرخاشگرانه خشم خود را از سینه بیرون بریزید، احتمال اینکه در موارد بعدی پرخاشگرانه عمل کنید کاهش مییابد.
در داستان پسرعموها این پالایش در تظاهرات و شعارنویسی نمود دارد. در داستان آزادی با حرکت جمعی دانشآموزان کلاس و تحویل برگههای سفید رای خود را نشان میدهد. در داستان کت ولیعهدی نیز این پالایش حرکت جمعی دانشآموزان در لخت کردن همکلاسیشان و لگدمال کردن لباسهای اعیانیش است. توجه کنید که نکته برجسته و مهم این نوع پالایش در داستانها، جمعی بودن آنهاست. همان وحدت و مردمی بودن که پیش از این به آن اشاره شد.
زمینه خوشبینانهتر کنترل پرخاشگری، به نقش قرینههای مناسب محیطی تاکید میورزد. چون چنین قرینهای در فراخوانی پرخاشگری حائز اهمیتاند و حتی ممکن است شدت انگیزه پرخاشگری را بالا ببرند، از بین بردن چنین قرینههایی باید رفتار پرخاشگرانه را کاهش بدهد. بنابراین ایجاد محرومیت در فراهم بودن سلاحها و محرکهای خشونتبرانگیز دیگر میتواند بهعنوان وسیلهای برای کنترل رفتار پرخاشگرانه مورد استفاده قرار گیرد(کریمی،1389 : 211-213).
بنابر عقیده محققانی همچون (دولارد، دوب و دیگران: 1993) آنهایی که دچار ناکامی میشوند و مورد بیاعتنایی قرار میگیرند یا در معرض تهدید هستند، رفتاری پرخاشگرانه از خود نشان میدهند؛ چراکه در شرایط ناکامکننده پرخاشگری یک پاسخ طبیعی و تقریبا خودکار است. اگر هدف موردنظر فرد با مانع برخورد کند و پاداشهای مورد انتظار به دست نیاید، حالت ناکامی ایجاد میشود؛ حالتی که پرخاشگری را برمیانگیزاند و رفتار خشونتآمیز یا پرخاشگرانه را در پی دارد. رفتارهای اخیر هم میتوانند به سوی منبع ناکامی معطوف شوند و هم به سوی هدفهای دیگری جهت یابند که به گونهای با نخستین منبع ناکامی مرتبطاند. در صورت اول، یعنی وقتی آسیبرساندن به قربانی موردنظر است، از پرخاشگری خصمانه صحبت میشود؛ درحالیکه در صورت دوم که با اصطلاح پرخاشگری ابزاری مشخص شده است، تنها هدف فرد برونریزی پرخاشگری با استفاده از هر روشی است.
ناکامی همواره پرخاشگری را در پی ندارد و رفتار پرخاشگرانه نیز همیشه در موقعیتهای ناکام کننده بروز نمیکنند. تجربیات نشان میدهند که افراد به ناکامی و خشم به گونههای متفاوت پاسخ میدهند و پرخاشگری تنها یکی از پاسخهای احتمالی در برابر ناکامی است و فرد میتواند پاسخهای دیگری مانند کنار کشیدن خود، پاسخ ندادن یا کوشش در تغییر موقعیت با انتخاب راههای مصالحهآمیز را نیز فرا گیرد.
به نظر داستان کت ولیعهدی نظریه ناکامی را تایید کند. چراکه ناکامی در دیدن ولیعهد باعث رفتار خشونت بار دانشآموزان در صحنه پایانی داستان میشود.
برکوویتز با اتخاذ این روی آورد و تاکید بر اهمیت یادگیری و نقش تفاوتهای فردی در پاسخ به شرایط ناکامکننده، نظریه بازنگری شده ناکامی- پرخاشگری را مطرح کرد. یکی از مولفههای اصلی فرضیه بازنگری شده ناکامی- پرخاشگری، مفهوم انتظار است. بنابراین، وقتی رفتاری که یک هدف خاص را دنبال میکند به نتیجه نمیرسد به احتمال زیاد ناکامی به وجود میآید. پس تحقق نیافتن انتظار یا پیشبینی فرد در دستیابی به هدف موردنظر احساس ناکامی را ایجاد میکند. از دیدگاه برکوویتز و همکارانش وقتی ناکامی به پرخاشگری منجر میشود که نخست: موانعی در راه دستیابی به هدف موردنظر به وجود آید. دوم: پیامدهای ناکامی فرد را خشمگین کند. سوم: حالت خشم فرد زمینه یا آمادگی عمل پرخاشگرانه را ایجاد کند. هیچ چیز به اندازه پرخاشگری براساس ناراحتی جسمانی خلق منفی، مورد بیاعتنایی قرار گرفتن و یا ناسزا شنیدن برانگیخته نمیشود. پس عاطفه منفی که براساس رویدادهایی که فرد آنها را ناخوشایند ادراک میکند به وجود میآید، منبع اصلی پرخاشگری است(دادستان، 1389 :181).
این توضیح با روایت داستان کت ولیعهدی همخوانی دارد و مخاطب متوجه فرایند پرخاشگری و دلیل خشونت دانشآموزان علیه نسخه بدلی ولیعهد(رضا رسم السنج) میشوند.
نکته:
در داستان کت ولیعهدی، روایت بهگونهای است که خواننده داستان تصور میکند شخصی راوی را وادار به روایت کرده است. به این معنا که شخصی دیگر سئوالهایی از راوی میپرسد و راوی داستان را با پاسخ دادن به پرسشهای آن شخص روایت میکند. در واقع ساختار روایت مکالمهای است که خواننده سئوالهای طرح شده را از نحوه جواب دادن راوی حدس میزند. مانند شنیدن مکالمه تلفنی دوستمان که فقط صحبتهای او را میشنویم و خبری از صحبتهای شخص آن طرف تلفن نداریم.
«شباهت؟ نه به خدا! نه به حضرت عباس، چه شباهتی؟ زمین تا آسمون با هم فرق داشتیم. شکلا و جسما متضاد بودیم. من نی قلیون و بیگوشت و دنبه. اون توپر، همچی، پر و پیمون...» (افتخار، 1396 :63).
این نوع روایت در ادامه فراموش میشود و دیگر راوی شخص مقابل خود را مخاطب قرار نمیدهد و روایت را از منظر اول شخص و در قالب خاطره بیان میکند. به نظر میرسد نوعی بیدقتی در روایت این داستان اتفاق افتاده است. اما با این وجود به عقیده نگارنده باز هم یکی از داستانهای موفق و تاثیرگذار مجموعه است.
مقایسهای درون داستانی(روایت تفاوت دو داستان سمندر و بهار).
داستان سمندر
این داستان از جهت نحوه روایت و نوع شخصیتپردازی و رویداد اصلی با سایر داستانهای مجموعه متفاوت است.
در ابتدا نمایی کلی از خانوادهای سه نفره پدر و مادر و پسری را میبینم که مشکلات ارتباطی دارند. در ادامه کمی از حال و هوا و تنهایی شخصیت اصلی که نوجوانی تنهاست میخوانیم. این نوجوان در بخش بعدی و نیمه نهایی داستان دوستش را به خانه دعوت میکند و برای او چیزهایی اعتراف میکند. در بخش نهایی داستان، دوست مهربان، شکنجهگر ساواک معرفی میشود! گویا تکه بزرگی از پازل داستان گم شده است. درددلهای شخصیت اصلی چه بوده است؟ میتوان حدس زد که شخصیت اصلی ضدشاه است و دوستش از این موضوع باخبر شده و او را به ساواک لو داده است. قسمتی که از پیرمردی در اتوبوس صحبت میشود شاید ادعای تصویری کوچک از جامعه آن روزها باشد اما به نظر میرسد در ساختار کلی داستان خوش ننشسته است. به نظر میرسد این داستان خاطره گنگی است که در کنار سه داستانی که قبلا درباره آنها صحبت شد نتواسته است عرض اندام کند.
به سه دلیل مشخص سمندر در مقایسه با سایر داستانها موفق عمل نکرده است:
نخست: تصویرهایی که در داستان آورده میشود، کارکرد مشخصی ندارند و در پیشبرد رویدادمحوری داستان نقش تعیینکنندهای ندارند. مثال: تصویر تنهایی پسر و نحوه غذا خوردن او و تصویر پیرمرد ژندهپوشی که کسی همنشینی با او را انتخاب نمیکند. شاید اگر این داستان داستان شخصیت بود و به این کوتاهی روایت نمیشد، آوردن این خرده روایتها میتوانست به تصویرکلی شخصیت بیانجامد. اما داستان، داستان موقعیت است. موقعیت پسری در خانواده و اعتقادات خاصش که گویا در تضاد با خانواده است.
دوم: مخاطب نمیداند درددل شخصیت اصلی با دوستش چیست. نمیداند پیشنهادی که مطرح میشود چیست. خواننده میتواند حدسهایی بزند اما به جهت کوتاهی داستان و کمبود اطلاعات به نظر میرسد ذهنیت شخصیت اصلی برای مخاطب داستان به عینیت بدل نشده است. آوردن خواب و تصویر سمندر در آن، تعبیر خوبی برای جهان داستان است و تا اندازه زیادی به درک وضعیت شخصیت کمک میکند.
صدای بهار
در داستان صدای بهار روایت شاعرانه و کوتاه شده است. اتفاق اصلی داستان، (شلیک گلوله از سمت سربازی به شخصیت داستان) است. راوی که در جایی با گذر زمانی چهارساله، شانزده ساله معرفی میشود وقایع مربوط به باغبانشان مش یدالله و تظاهرات ضد نظام را بسیار شاعرانه روایت میکند:
«همان روز اتفاقی شنیدم باغبان ما از خودش بچهای ندارد. خبر را به گوش حوض رساندم. ماهیها که شنیدند چرخی زدند و بالا آمدند. با باز و بستهکردن دهانشان حباب دلشان را نشانم میدادند.» (افتخار، 1396 :58).
در این داستان، مش یدالله و بوی خوش بهار یک سوی داستان قرار دارد و مواجهه پسر با سربازی که به سمتش گلوله شلیک میکند یک سوی داستان. پیوند این دو، بهار و مرگ میتواند در زیرلایه داستان معنایی عمیق تر بدهد اما داستان به دو دلیل توان تقویت معنایی دیگر را ندارد:
نخست: روایت داستان بدون جزیینگاری است و گذر زمانی چهارساله در آن مفقود است که گویا تنها به انتظار گذشته است! (با تاکید به این موضوع که اگر این انتظار نمادی برای رسیدن به نتیجه انقلاب باشد در داستان به تصویر کشیده نشده است).
دوم: داستان فاقد شخصیتپردازی و پیرنگ قوی است. مشیدالله تیپی تکرار شده است که نتوانسته است نماد بهار باشد. روایت صدای بهار گویا روایت کوتاه شدهای است که مقاطع کوتاهی از زندگی راوی را بیان میکند و این مقاطع رابطه علی و معلولی قوی با هم ندارند.
شاید مشیدالله نماد بهار باشد. شاید داستان صدای بهار تلاش کرده است یادآوری کند برای رسیدن بهار، خون جوانانی ریخته شده است. اما همان طور که اشاره شد، داستان صدای بهار، نتوانسته است در القای این معانی موفق عمل کند.
در صدای بهار با گفتن مرگ بر شاه شخصیتی میمیرد و در داستان سمندر اعتمادی بیجا باعث میشود شخصیت اصلی به زندان بیافتد. در این دو داستان نیز با خشونت روبهرو هستیم. خشونتی روانی (در داستان سمندر) که به خشونت فیزیکی بدل میشود و حد اعلای خشونت فیزیکی در صدای بهار. صدای بهار تنها داستانی است که با لحنی شاعرانه موقعیت دردناک مرگ را تصویر میکند.
نکتهای در ارتباط با تصویرگری
به نظر میرسد در برخی متنهای مصور، با در نظر گرفتن رده بندی سنی، تصویر کارکردی مشخص داشته باشد.
آیا تصویرگر، تصویری خاص و خلاقانه ارائه داده است؟ آیا در جهت غنا بخشی به معنای داستانها با تصویر خود چیزی به متن اضافه کرده است؟
به نظر میرسد در متن داستانها تصویر کارکرد خلاقانهای ندارد (این عدم خلاقیت را نمیتوان تماما به واقعگرایانه بودن داستانها نسبت داد) و چیزی بیش از متن نمیگوید. حتی در برخی قسمتها با متن ناهمخوانی دارد. بهطور مثال در داستان پسرعموها قسمتی که وحید وارد خانه میشود پدر و مادرش را میبیند. تصویری که از ظاهر خواب آلود مادر داده میشود با تصویری که تصویرگر ارائه داده است متفاوت است:
«بابا با چهره درهم و مامان پشتسرش با چشمهای پفکرده و موهای پریشان کشیکم را میکشند!» (افتخار،1396 :15)
در داستان صدای بهار نیز در صحنه پایانی داستان، توصیف راوی با تصویرِ تصویرگر متفاوت است:
«سرم را از میان لنگه در دادم بیرون. تنهام تو بود.» (افتخار،1396 :60).
نتیجهگیری
نخست: داستانهای کت ولیعهدی از کنشگری نوجوانان در پیش از انقلاب روایت میکند.
دوم: در داستانها خشونت روانی و خشونت هدفمند و ساختاری دیده میشود.
سوم: در داستان پسرعموها و آزادی، دو نهاد خانواده و آموزش به خوبی ترسیم شده است.
چهارم: وحدت کلیدواژه اصلی انقلاب، در دو داستان پسرعموها و آزادی به خوبی در تجمع حداکثری دو خانواده در تظاهرات و مقاومت دانشآموزان یک کلاس علیه نامزد از پیش تعیینشده، به تصویر کشیده شده است.
پنجم: داستان جان، به خوبی نوجوانی دلباخته غرب را نشان میدهد که فرهنگ خود را فراموش کرده است.
ششم: در داستانهای پسرعموها، آزادی، جان و کت ولیعهدی، دو نوع آگاهی وجود دارد. آگاهی همراه با رنج و آگاهی همراه با مقاومت که پیش شرط مطالبه وضعیتی جدید است.
هفتم: انباشت خشم و ناامنی در داستانهای پسرعموها و آزادی و جان و کت ولیعهدی به خوبی دیده میشود.
هشتم: داستان پسرعموها میتوانست در پنج نما روایت شود اما نویسنده تنها نمای اول و دوم داستان را عنوان کرده است.
نهم: در داستان کت ولیعهدی گویا نحوه روایت در ابتدا و ادامه و انتهای داستان متفاوت است.
دهم: داستان سمندر به شکل خاطرهای گنگ از موقعیت و وضعیت شخصیت اصلی داستان است.
یازدهم: داستان صدای بهار با لحنی شاعرانه رویدادی مرگ بار را روایت میکند.
دوازدهم: داستانهای مجموعه کت ولیعهدی تصویر تازهای از مقابله نوجوانان آن زمان با قدرت حاکم را به تصویر کشیده است.
سیزدهم: داستانهای مجموعه کت ولیعهدی در عین روایت واقعگرایانه خود، کارکردی نمادین نیز دارند.
چهاردهم: درونمایه اصلی داستانها(مقاومت به اشکال مختلف و ترسیم چرایی تحرکات سیاسی علیه نظام)تجربه زیسته نسل انقلاب را به نمایش میگذارد.
پانزدهم: تصویرگری داستانها خلاقانه و در جهت اضافه کردن حسی به متن اصلی نیست.
مجموعه داستان کت ولیعهدی در 72صفحه و با تصویرگری مجیدصابری نژاد، به قیمت 10000تومان، در زمستان سال 1396 از سوی انتشارات بهنشر منتشر شده است.
کتابنامه
دادستان، پریرخ(1389). روانشناسی جنایی، تهران: سمت.
کریمی، یوسف (1389). روانشناسی اجتماعی، تهران: انتشارات پیام نور.
اعزازی، شهلا. (1389 )جامعهشناسی خانواده، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.
جهانبگلو، رامین(1384)ایران در جستجوی مدرنیته، تهران: نشر مرکز.
افتخار، رفیع(1396). کت ولیعهدی، تهران: بهنشر.
نظر شما