ساخت یک دنیای جدید و تبدیل آن از یک دنیای تخیلی به یک دنیای باورپذیر از چالشهای نویسندگانی است که میخواهند داستان تخیلی بنویسند.
ساختن دنیا اساس کارهای مورد علاقه گیکهاست؛ تا آنجا که در سال ۲۰۱۳، چارلی جین آندرس، نویسنده علمی تخیلی، آن را «بخش ضروری هر داستان تخیلی» و «مایه حیات داستانسراییهای فانتزی و تخیلی» نامید. برای جلب توجه گیکها، هنرمندان فانتزینویس امروز نه تنها موظفند فیلم، رمان یا کمیک بسازند، بلکه باید فرهنگ، زبان، مناظر، تاریخ، اساطیر، زمینهای جایگزین درندشت و جاهای عجیب دیگر را هم خلق کنند که آنقدر بااطمینان ساخته شدهاند که به اندازه دنیای خودمان باورپذیرند. اما دنیا ساختن به هیچ وجه یک مفهوم جدید نیست. مدتها پیش از هری پاتر و جنگ ستارگان، فیلسوفها و دانشمندان تمرین عاقلانهای از آن را خلق کرده بودند، نوعی آزمایش که در آن برای تست مفاهیم انتزاعی یک جهان تخیلی ابداع میکردند.
در اواخر دهه ۱۸۵۰، یک نسخه خیالپردازانه از این تمرین از فلسفه و علم جدا شد و به علمی فانتزی تبدیل شد، بعد ادبیات علمی تخیلی مدرن، که نتیجه آن را میشد در کارهایی نظیر «پختستان: رمان بُعدهای بسیار» ادوین ابوت ابوت دید.
پیش از لوکاس، معروفترین جهانساز احتمالا جی.آر.آر تالکین بود که در سخنرانی ۱۹۳۹ خود «درباره قصههای پریان» این روال را تحسین کرد. آنجا او ادبیات تخیلی را تعریف و از آن دفاع کرد و آن را داستانهایی درباره قلمرویی دیگر خواند –دنیاهای ثانویه که نویسنده و خواننده از طریق آن درگیر یک بازی تخیلی و زبانی میشوند. این داستانها واقعیات را به گونهای غیر از آنچه ما میبینیم خلق میکنند. قلمرویی افسونشده که در آن خورشید ممکن است به جای زرد، سبز باشد.
تالکین در زمینههای عملی از کار خود دفاع کرد و ادعا کرد که این به ما اجازه میدهد تا برداشتمان از واقعیت را تازه کنیم. اساسا خواندن آثار تخیلی اجازه میدهد کمی از زندگی روزمره فاصله بگیریم و به تعطیلات ذهنی برویم. تالکین معتقد بود که برای تجربه موفق این قضیه، برای اینکه سرزمین پریان جادویش را عملی کند، دنیای ثانویه باید آنقدر باورپذیر باشد که کاملا ما را طلسم کند، و نویسنده به آن انسجام درونی از واقعیت بدهد.
از طریق دنیاسازی، گیکها تعبیر تازهای از پدیدههای فوق طبیعی دارند و آنها را محصول قوانین طبیعی جایگزین میدانند که خودشان در معرض کشف و مستندسازی از طریق ابزار علم و منطق هستند. و میگویند در دنیاسازی هیچ چیز فوق طبیعی وجود ندارد و آنها تنها ترتیب متفاوتی از روند طبیعیاند.
برای فیلسوفان و دانشمندان و برای تالکین، دنیاسازی یک کارکرد عملی داشت و بعضی هنوز از آن به همین شیوه استفاده میکنند. اما امروز بسیاری به دلایل صرفا هنری یا صرفا به خاطر سرگرمکننده بودن آن درگیر دنیاسازی میشوند. انسانها همیشه احساس میکنند که ناگزیرند چیزهایی را تصور کنند که واقعی نیستند و بعد افسانههای پیچیدهای را پیرامون آنها ابداع کنند.
مانترای گیکها میتواند همانند شعار مجموعه «پروندههای ایکس» باشد: «میخواهم باور کنم.» چیزی که بازی آنها را جذاب و چالشبرانگیز میکند، تنش ذاتی در تبدیل چیزهای غیرواقعی به واقعی است. نهنگ آبی چه شکلی است؟ میتوانید بروید ببینید. اما یک اژدها چه شکلی است؟ از آنجایی که اژدها وجود ندارد و هرگز وجود نخواهد داشت، انسان باید جواب را تصور کند. چالش موجود برای گیکها تولید یک تصویر یا فیلم است که به اندازه نهنگ آبی قانعکننده باشد.
*گیک به افراد با رفتارهای عجیب و غریب گفته میشود که خوره ریاضی، رایانه، بازی، کتاب، داستان تخیلی و ... باشند.
نظرات