میگل ابنسور در کتاب «دموکراسی علیه دولت: مارکس و لحظه ماکیاولین» به اتکای خوانشی بدیع از مارکس، سعی در تبیین معنا و محدودههای دموکراسی به مثابه نیرویی دارد که به هیچ وجه نه با نظام نمایندگی قدر مشترکی دارد و نه حتی با نسخههای آگونیستی، رادیکال و تضادآمیزی که درون محدودههای دولت در پی حل و فصل مسائل هستند.
مخاطبان در این کتاب در عناوینی چون یوتوپیای دولت عقلانی، فراست سیاسی، از نقطه عطف سال 1843 تا نقادی سیاست، فرضیه خوانش، چهار خصیصه دموکراسی راستین و دموکراسی راستین و مدرنیته میتوانند با مطالب این کتاب آشنا شوند.
میگل ابنسور در کتاب حاضر به اتکای خوانشی بدیع از مارکس، سعی در تبیین معنا و محدودههای دموکراسی به مثابه نیرویی دارد که به هیچ وجه نه با نظام نمایندگی قدر مشترکی دارد و نه حتی با نسخههای آگونیستی، رادیکال و تضاد آمیزی که درون محدودههای دولت در پی حل و فصل مسائل هستند.
آنچنان که مترجمان کتاب در مقدمه اثر بیان میکنند: «باید دقت کنیم که خوانش ابنسور را با قسمی آنارشیسم ضد دولتی و گریزان از هر گونه ساختار و نهادی اشتباه نگیریم. ابنسور به مدد خوانش مزبور، با بریدن از نظریههای تدریجی گرایانه، دموکراسی را حتی، همچون برخی روایتهای رادیکال فراشدی در حال رشد و نمو نمیداند که دولت را به سمت زوال هدایت میکند؛ بلکه با شناسایی و فعالسازی مجدد لحظهای ماکیاولین در مارکس، آن را به برپا کردن طوفان و شورشی ناشی از تضاد مربوط میداند که مبتنی است بر ایستاری رزمنده علیه دولت.
در چنین فضایی است که دموکراسی در قامت مبارزهای بی امان میان شکل دولت و حیات زنده در حال جوش و خروش دموس رخ مینماید. در این پیکار درون ماندگار جامعه، دولت معرف میلی است به ایستایی، ثابت و تمامیت خواهی و شکلی که در پی آن است نه تنها قلمرو سیاسی که تمامی قلمروهای دیگر زندگی بشر را ذیل فرمان خویش درآورد و در حالی که دموکراسی به عکس با اتکا به منبع عمل دموس دولت را به جایگاه راستین آن، به مثابه لحظهای صرف از حیات سیاسی خویش فرو میکشد. بدین سان است که «دموکراسی نااهلی» لوفور تحت لوای «دموکراسی شورشی» ابنسور معنای دقیقتر و صحیحتری پیدا میکند؛ چرا که دموکراسی یا علیه دولت به صورتی پایدار مبارزه میکند یا نقابی است دروغین بر چهره دشمنان آن.»
ابنسور در کتاب برای متمایز ساختن رویکرد خویش از هر گونه معجزه باوری سیاسی و در پاسخ به برخی از انتقادات، برای تاکید بر ضرورت و اهمیت این ماندگاری و تداوم مبارزه دموکراسی، به درستی بر اهمیت مسئله نهاد انگشت میگذارد و به آن نقش برناگذشتنی و تعیینکننده در جنبش آشوبناک و پویای دموکراسی میبخشد. جدا از بحث خاص و مشروحی که وی به ساختاری قانونگذار ـ اجرایی همچون کمون پاریس در سال 1871 اختصاص میدهد، ابنسور برای تمامی قوانین، نهاد و سازمانهایی که امکان پایداری و تداوم را برای دموکراسی شورشی فراهم سازند اهمیت بسیاری قایل است.
لزوم صیانت از نیروی زنده و پویای دموکراسی ابنسور را یاری میدهد تا به مسئله نهاد بپردازد و نشان دهد که برخلاف انتقادات علیه تز «دموکراسی شورشی» وی، دموکراسی هیچ گونه منافات ذاتی و ناگزیری با نهاد ندارد. دموکراسی شورشی اتفاقا نه تنها الزاما با نهاد مشکلی ندارد بلکه آغوش خویش را به روی هر نهادی میگشاید که برای آن امکان حیاتی ماندگارتر و پویاتری را بیرون از شکل خفهکننده دولت امکانپذیر سازد. نمونه برجسته چنین امری را میتوان با اشاره به قانون اساسی سال 1793 جمهوری فرانسه نشان داد که شورش مردم را حقی مشروع میدانست و امکان میداد دموس همواره و دایم علیه دولت به صحنه سیاست یورش آوردند.
بنابر آنچه در مقدمه کتاب آمده است: «دموکراسی علیه دولت با نفی تمایزات سست بنیانی چون گسست معرفتشناختی میان به اصطلاح مارکس جوان و پیر مدعی وجود بعدی است مکتوم، کمتر بحث شده اما ماندگار در تمامی آثار مارکس که هیچ گاه وی را به حال خویش رها نمیکند: قسمی «لحظه ماکیاولین» که محدود نمیشود به رویکرد رئالیستی مارکس به سیاست، بلکه بسی مهمتر از آن در پرتو آرای کلود لوفور بر میگردد به ارجحیت و تعیینکنندگی امر سیاسی نزد مارکس و تبعیت وی از تضاد و تقابل درونماندگاری که ماکیاولی در بن و اساس هر شهر بشریای تشخیص میدهد.
تضادی درونی، همیشگی و آغازین که لوفور از آن به «شقاق آغازین امر اجتماعی» تعبیر میکند. چنین نگرشی به درستی مارکس در کنار ماکیاولی قرار میدهد که با هوشمندی تمام بر دو میل طبع بنیادین شهر بشری انگشت میگذارد: میل بزرگان به سلطه و میل عامه مردم به تن ندادن به سلطه یا میل به رهایی.»
کتاب «دموکراسی علیه دولت: مارکس و لحظه ماکیاولین» نوشته میگل ابنسور به ترجمه فواد حبیبی و امین کرمی با شمارگان هزار و 100 نسخه در 296 صفحه به بهای 21 هزار تومان از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است.
نظر شما