سارا اسماعیلی در یادداشتی نگاهی به مجموعه شعر «پیانو برای گوش ونگوگ»، اثر محمد گنابادی داشته است.
«صبح
به کشدارترین جمعهی خارج از معمولِ انتظار
صدایت را
جایی در سرم پیچاند»
جهانبینی شاعر استعاری و فلسفی است، و این پیچیدگیهای جهانبینی و زیست شاعر به شاعرانههایی با مضامین متعدد و تصاویر متعدد ختم میشود. به گونهای که در هر سطر از شعرش یک تصویر و مضمون منفک میتوان دید. شاعر با استفاده از استعاره و ترکیبسازی و ساختار، آشناییزدایی خلق میکند و سطرهایش با آشنازدایی حرکت میکنند. هر چند آشنازدایی هدف شعر نیست و صرفا یک شگرد محسوب میشود.
یاکوبسن، از آشناییزدایی بهعنوان «بیگانهسازی» یاد میکند. فرمالیست بزرگ روسی «ویکتور شکلوفسکی» از آن در شعرهایش بهره میبرد و سهراب سپهری از همان شیوه استفاده میکند و همچنین از سبک هندی بهره میگیرد.
محمد گنابادی در آشناییزداییهایش، بیش از آنکه به سمت ایهام برود، به سمت خارج کردن و تغییر کاربرد واژههای معمول و تغییر فرم و ساختار نحوی جملات خبری معمول و تبدیل آن به جملات ادبی و شاعرانه میرود. ذهن گنابادی و دریافت شعریاش به سبک هندی نزدیک است! میتوان گفت او مدرن میسراید اما چندان با جریان شعری دهه معاصرش همگام نمیشود.
«وضعیتم خطرناک است و تلفاتم سنگین
به اندازهی بمبگذاری در سینما آزادی/ وقتی جدایی/ در حال اکران است
خطرناک است/شکل صندلیهای سینما/ مثل توطئهی فامیلی
در چشمهایی که از پشت قاشقها در حال پاییدنت هستند
از دور میزی که روی من پهن میشود!»
سطرها در محور افقی دارای روایت هستند و هر کدام تصویری در خود دارند. در بسیاری از این سطرها، تصاویر ذهنی شاعر به عینیت و اجرا رسیدهاند اما در بسیاری دیگر برای لمس تصویر ذهنی شاعر، توسط مخاطب، به رمزگشایی بیشتری نیاز است. هرچند کلید واژهها در سطر وجود داشته باشند.
«وقتی سایهای در پادرمیانی مرگ/ جای گلوله را پنهان کرده بود
بی آنکه اسلحهای شلیک شود/ شهر مردد ترس بود و انکار
و کوچهای که نامش را از یاد برده بود»
در شعر بالا تشخص با ظرافت به مرگ و شهر و کوچه بخشیده شده است. جملات توصیفی و توضیحی کنار هم قرار گرفتهاند و شعری چند لایه با ارجاعات برون متنی سروده شده است. در شعر اتفاقی افتاده که هر مخاطب با دریافت و ارجاعات به دادههای ذهنی خود، میتواند آن را لمس کند. اما یک فضای انتزاعیتر و قویتر ساخته نشده تا مخاطب در آن گام بنهد و آن فضا را تجربه کند.
شاید شاعر به عمد فضاسازیهای ملموسی در شعرش ایجاد نمیکند و ذهن مخاطب را در فضاسازی باز میگذارد. که البته این کار ریسک بالایی دارد که میتواند مخاطب کم حوصله را کلافه کند و از فضاسازی منصرف شود.
در سطرهای بعدی این شعر، شاعر رندانه از فضای مرگ و هراسهایش فاصله میگیرد و با معشوقهای صحبت میکند که فارغاش میکند از آنچه که دارد اتفاق میافتد.
«قسم به چشمهایت/ قسم به قرار از وقت خندهای که بر لبت گذشت
اما چشمهایت/ گیر تمام راههای نرفتهام بود! هست ...»
و در پایان بندیاین شعر به زیبایی میگوید:
«پنجره را باز میکنم به هوای مرگ/ نام تو شرارت پنجره را / به تاخیر میاندازد»
شعرهای محمد گنابادی باید چندبار خوانی شود. برای دریافت ذهیتهایش و کدهایی که آگاهانه و ناآگاهانه از ذهنش وارد شعر شده، با هر بار خوانش میتوان چیزهای تازه تری کشف کرد. وقتی از یک فضا، به فضای دیگری میرود، آگاهانه است. ارجاعات درون متنی و برون متنی گواه این امر است. تغییر فضایش یک روایت در لایه زیرین دارد و پیش برنده شعر است.
گاه سطرها در محور عمودی، انسجام خود را از دست میدهند و با فقدان روایت مواجه میشوند. شاعر در این موارد، برای پوشش این فقدان از تصویر دادنهای متعدد در لابهلای سطرها استفاده میکند و ما گاه با تزاحم تصویری مواجه میشویم.
اغلب تقطیع سطرها، در این مجموعه شعر، در سکتهها یا ایجاد مکث درخوانش، صورت نگرفته است. بلکه تقطیع موضوعی و معنایی است. هر سطر یک موضوع و طرح را به طور واحد در خود نگه داشته است.
«همیشه یک بالشت در تختخواب دونفره بدون استفاده میماند
وقتی که قرار است تمام فشنگها را در جیب سمت راست بگذاری و
خندههایت را / ماهیگیران در طوفانیترین وضعیت تورهایشان صید کنند»
در سه سطر بالا اما، در نظر اول، مراعات نظیر وجود ندارد. اما تغییرات فضا و تصویر در این سه سطر، یک جریان قوی را روایت میکنند و فضاها کهکشانوار، جهانی را خلق میکنند. سطرها درد انسان امروزی و مدرن را نشان میدهند و فراتر از آن، انتزاعی میشوند و حس همذاتپنداری بهوجود میآورند. در سطر سوم، آشناییزدایی به خوبی اجرا شده است و انسانی که براثر خودکشی در دریا افتاده، و بیرون کشیده شدنش با تور ماهیگیران، در ذهن متبادر میشود.
«جزیرهای از شیب بال هواپیما
تنهاتر میکند مردی را پشت میز کارش
روی کش داری حوصلهی کاناپه/ در بیدارمرگی شبانه
وقتی ساقهای تو/ شنهای متمایلتر به جنوب را
میسوزاند در جیغ منقار مرغهای شکارچی»
دو سطر ابتدایی شعر فوق، درخشان هستند. شعر با یک کشف خوب شروع شده، به خوبی اجرا شده و به عینیت رسیده است. در سطرهای بعدی، میتوان کاناپه و شببیداری پرمخاطره مرد را دید. تصاویر سطرهای پایینی از لحاظ فرم با دو سطر ابتدایی متفاوتاند. صفت و موصوف تصویر را تحت الشعاع قرار داده است. بیدارمرگی البته ترکیب هوشمندانه و ظریفی است که حال مرد را به خوبی توصیف میکند و دو سطر آخر، در اینکه در ذهن مرد اتفاق افتاده و یا در واقعیت سفر زن به آن جزیره، مبهم گذاشته شده است و خیالانگیزی بیشتر به شعر بخشیده است. شعر بالا، دارای فرم یکسان، در محور عمودی نیست. شعر میتوانست یک دست دارای فرم زبانی باشد یا فرم تصویری. ساختار یا ذهنی پیش برود یا عینی. شاعر اگر به جای استفاده از ترکیبسازی در دو سطر میانی، از تصویر سازی ( مانند دو سطر آغازین) و کشف بهره میبرد، شعر تا انتها میتوانست به همان میزان سطرهای ابتدایی، درخشان اجرا شود.
اینکه اشعار مجموعه شعر «پیانو برای گوش ونگوگ» از محمد گنابادی چقدر پتانسیل مانایی و ماندگار شدن در اذهان را داشته باشند، با توجه به اینکه کشفها گاه در بین ترکیبها و سطرهای حرفی محو میشوند، به ذهن و ذهنیت مخاطبین گنابادی بستگی دارد. مخاطبینی که اغلب به خواندن اشعار کوتاه و هر آنچه که تصویر و معنا را سهلتر انتقال دهند، تمایل دارند. مخاطبی که دغدغهها و فضای ذهنیاش با ما متفاوت است و هر آنچه را که آمادهتر است بیشتر دوست دارد.
گنابادی زبان را خوب میشناسد و زبان شعرش نرم است. اما ترجیح داده از کارکردهای دیگر زبان استفاده نکند و به جای بهره بردن از ایهام و فرم روایی، همان را که مد نظرش بوده گفته است و البته باید متذکر شد که با این وجود سطرها تک لایه و سطحی نیستند. فرم شعر در این مجموعه، فرم زبانی است. ساختار شعر، تحت تاثیر همین فرم زبانی شعر است. تا جایی که گاه مخاطب دلش میخواهد، نیمی از واژههای سطر را کنار بگذارد، و بتواند تصویر را واضحتر ببیند و لمس کند. چرا که ترکیبسازیها و فرم زبانی، دیگر المانهای شعر را کمرنگ میکند «شقیقهام همیشه تو را درد میکند!»
زبان شعر، زبان به روز و یک دستی است. مگر در یکی دو شعر از اشعار که گنابادی آگاهانه در فضا و واژههای صوفی مآبانه، از چند واژه کهن مانند طره و طفره و سماع استفاده کرده است.
مرگ! بیش از هر واژه دیگری در شعرهای این مجموعه استفاده شده است. شخصیتپردازی، در بسیاری از شعرها به چشم میخورد. روایت در فضایی با شخصیتهای واقعی اتفاق میافتد و مخاطب را با خود همراه میکند.
«مابقی را تاریخ سرگرم بزرگ کردن موشکهای کاغذی کلاس بود
موشکهای دیپلمه/ کنکوری شدند/ شهاب 3 شدند
آرش! برای قربانی چله میکشی؟»
در سه سطر بالا، سالها زندگی نهفته شده است و زندگی شخص یا اشخاصی که تحتتاثیر و در شرایط جنگ زندگی میکنند، و سرنوشت احتمالیشان، گنجانده شده است. در بعضی از سطرهای اشعار مجموعه، افعال میتوانند به قرینه حذف شوند. برای آهنگ درونی که مد نظر شاعرش بوده، در بسیاری از شعرها، پشت سرهم، از افعال شبیه به هم، استفاده شده که غیر ضروری است.
«رنگهای نامتعارف شهر در تنم درد میکند/ گریههای کودکانهای در تنم درد میکند/ در تنم درد میکند در تنم درد میکشد و/ جغرافیای ناجور پنجشنبهی تهران/ در تنم درد میکند ...»
در نهایت اما، همین افعال در شکل گرفتن ساختار شعرهایش نقش دارند، و حس همذاتپنداری را در مخاطب، بیشتر میکنند. در پایان، باید منتظر ماند و روند حرکت محمد گنابادی را در شعر دید و بیشتر از او خواند و شنید.
نظر شما