حکمتالله ملاصالحی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد
حضور تاریخمند انسان را نسبت به امر متعال میتوان فهمید
کتاب «انسان تاریخی و تاریخ متعالی» تازهترین اثر حکمتالله ملاصالحی است. این کتاب شامل مجموعهای از مقالات او در مجله سوره اندیشه با موضوع تاریخ متعالی و حضور تاریخمند انسان در جهان است. ساختار کتاب شامل سه فصل انسان، عصر کنونی، از تاریخ حال تا تاریخ متعال، است که ساختار فکری نویسنده را در بر میگیرد.
تاریخمندی انسان را چگونه تعریف میکنید؟
یک روز بهاری به اتفاق همسر در مسیری که در کوچه باغهای یکی از روستاهای زیبای طالقان که زادگاه بنده هم هست، قدم میزدیم؛ اندکی جلوتر که رفتم درگوشه باغی، زیر درختی کهن و گشن، سگی زیبا تولههایش را در آغوش گرفته بود و شیر میداد و مینواخت. صحنهای فوقالعاده زیبا و دلنشین و شیرین بود. یک لحظه سئوالی در ذهنم جرقه زد و پرید و از همسر پرسیدم؛ این سگ زیبا و این تولههای زیباتر از خودش که میگویند «کوچک زیباست» درجهان چه میکنند؟! چگونه در جهان هستند؟ اصلا" میدانند که هستند؟
پاسخ همسر این بود اینها با طبیعت و طبیعتشان یکی هستند. یعنی فروبسته در جغرافیای طبیعی و در طبیعت جانوریشان هستند. هیچگاه از طبیعتشان بیرون نمیآیند. نمیتوانند که بیرون بیایند. مرزها و جغرافیای بودنشان در جهان از پیش طراحی، مهندسی و معین شده است. نه میتوانند از نحوه بودن خود در جهان طرح پرسش دراندازند و نه از ابزارهای لازم در افکندن طرح چنین پرسش یا پرسشهایی برخوردارند.
انسان بودن و نحوه بودن و حضور انسان در جهان از این جنس نیست. انسان هستندهای است گشوده بهروی خویش به معنی الاخص و بهروی هستی به معنی الاعم. انسان هستندهای است سازنده و آفریننده. فراخوانده شده است تا عالم انسانی خویش را با امکانات و موهبتهای وجودی خویش پیافکنده و بنیاد نهد. تاریخمندی انسان به همین معنا و صد معنای دیگر است. انسان هستندهای است که میداند که هست. از چگونگی و چرایی و معنای بودن خویش در جهان طرح پرسش درمیاندازد. نه تنها تاریخ و حضور تاریخمند خویش را در جهان به رشته تحریر در میآورد و مینگارد، تاریخ طبیعت و جهان را نیز او مینگارد. انسان تنها هستندهای است تاریخمند. طبیعت تاریخ ندارد. تاریخ طبیعت را انسان مینگارد. با اندیشه و خرد و آگاهی خویش. پروانگان و حشرات و پشرات و بوزینگان حیات وحش هم در جهان هستند لیکن نه آنگونه که آدمیان.
امر متعال را در زندگی انسان امروز چگونه میشود، تعریف کرد؟
به لحاظ نظری چونان یک مسئله و ابژه بیرونی، آنقدر وصفها و تعریفهای نظری و علمی و فلسفی و معرفتشناختی متعدد و رنگارنگ و موافق و مخالف هم مورخان و فیلسوفان و عالمان انسان و تاریخ و فرهنگ و اجتماع و روان و رفتار دوره جدید در معنای امر متعال پیشنهاد کردهاند و ارائه دادهاند که انسان دچار سرگیجه میشود. مثلا" اینکه امر متعال، همان امر ماورایی و متافیزیک و امر سرمدی و یا عطش انسان بهسوی امرسرمدی و جاودانگی است؛ این وصفها و تعریفها همه یکسر ماهیتی نظری دارند و درحصار مفاهیم و بازیهای زبان مفهومی بشری ما قالببندی شدهاند.
در زندگی انسان روزگار ما بهویژه انسان عالم مدرن به همین معنا مطرح است. لیکن در فرهنگها و جوامع گذشته، انسان درنسبت با امر متعال میزیست. درنسبت با امرمتعال در جهان حضور داشت. امر متعال در همه سپهرهای فرهنگ و زندگی و روان و رفتار و حضوری زنده و عمیق و تعیینکننده داشت. به زندگی او به نحوه بودن و حضور او درجهان تروّح و تطهّر و کمال و زیبایی میبخشید. تاریخ و حضور تاریخمند او در جهان جلوهای بود از امر متعال. از مراتب معتالیتر وجود. چنین تجلیاتی را درهنر او در مناسک و شعائر آیینی او در شعر و ادبیات و موسیقی و معماری او میدیدید و میزیستید.
آیا تاریخ متعالی یک امر انتزاعی است؟
در دوره جدید امر متعال انتزاعی و سرد و خشک و بی روح چونان ابژه شناخت، تعریف و فهمیده میشود. در فرهنگها، جوامع به اصطلاح سنتی البته تسامحا" سنتی چنین نبود. امرمعتال زنده و بهشهود زیسته و تجربه میشد. به حضور انسان درجهان عمق و معنا میبخشید. رشتههای اتصال معنوی انسان با ذات سرمدیاش مستحکم بود. آموزهها و مناسک دینی و مشاهدات و مکاشفات عرفانی، نقشی موثر و سهمی بهسزا در بیدار نگاه داشتن انسان به سرچشمه وجودی و سرمدنی و روحانی او نقشی موثر داشتند.
ارتباط تاریخمندی انسان با امرمتعال چگونه است؟
چنین ارتباطی همیشه بوده است. انسان از ریشه و بنیاد هستندهای است تعالیجو. روی به کعبه و قبله امر متعال دارد. تاریخ و حضور تاریخمند انسان را در نسبت با امر متعال میتوان عمیق و وثیقتر فهمید. انکار چنین نسبتی به معنای عدم وجود آن نیست. آنکه نمیبیند ناتوانی و ناکامی او از دیدن رنگها و شکلها و صورتها به معنای نبودن آنها نیست. آنکه پردههای گوش و هوشش ناتوان و ناکام از شنیدن موسیقی و سمفونی و آهنگ خوش صوتها و صداهاست. بهمعنای این نیست که جهان ما تهی از نغمهها و ملودیها و آهنگها و موسیقی زیبا و خوش و دلنشین زندگی است. اگر آن نغمهها و ملودیها در زیرلایههای وجود ما در لایههای بکر روح ما آشیانه نمیداشت صورتهای بیرونی آنرا هیچگاه و هرگز نمیتوانستیم بیآفرینیم.
حضرت مولوی را ببینید:
این صور دارد زبی صورت وجود / چیست پس برموجد خویشش جحود
خود ازو یابد ظهور انکار او / نیست غیر عکس خود این کاراو
صورت دیوار وسقف هرمکان / سایهی اندیشهی معماردان
گرچه خود اندر محل افتکار / نیست سنگ وچوب وخشتی آشکار
فاعل مطلق یقین بی صورت است / صورت اندر دست اوچون آلت است
نسبت تاریخ شرق و غرب چگونه است؟
با دوپاره کردن وحدت بنیادین و پیکروار انسان به منطقه شرقی و غربی موافق نیستم. هرگونه دوران و مقولهبندی جریان سیال و پیوسته تاریخ آدمی ماهیتی ابزاری دارد و تلاشی است که ذهن و فکر و عقل میکند تا به فهم و معرفت منظری قابل قبول ومدلل و معلل تراز روند و رویدادها و تحولاتی که در بستر و جریان سیال و پیوسته تاریخ بشری بهوقوع پیوسته دست یاید. تاریخ جهان را که نمیتوان به تاریخ شرق و غرب و آسیا و اروپا محصور کرد. قاره عظیم تاریخ بومیان آمریکا و آفریقا و اقیانوسیه بخشهای دیگری از پیکر تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما هستند.
ما ایرانیان در قاره آسیا به لحاظ جغرافیایی قرار گرفتهایم لیکن تاریخ ما آهنگ و حرکتی غربی داشته است تا آسیایی. با آتن سقراط و افلاطون و ارسطو بیشتر احساس خویشاوندی میکنم تا با چین و پکن کنفوسیوس. پیامهای متعالی زرتشت در یونان بیشتر شنیده شد تا در چین و خاور دور. تداخلهای تاریخی و تلاقیهای فرهنگی بده بستانهای مدنی و معنوی ما با منطقههای شرقی و غربی و شمالی و جنوبی چنان گسترده و فراخ بوده است که هرگونه تنگ نظری میتواند معرف و منظر ما را مخدوش و معوج کند. راه ابریشم تنها راه تجارت و جابهجایی کالاها و اقتصاد و معیشت نبود. راه داد و ستد مدنی و معنوی میان فرهنگها هم بود. اشتراک لفظی و معنوی میان واژههای سیلک(ابریشم) و سلک و سلوک و سالک آنقدرهم تصادفی نیست.
چرا به تالیف این کتاب همت گماشتید؟ پرسشهای بنیادی شما چه بود؟
همه مباحث کتاب از صدر تا ذیل، برمدار همین سئوال شما میگردد و میچرخد.
نظر شما