سیروس ذکاء در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
ژید داستایوفسکی را نویسنده روانشناس میداند/مخاطب این کتاب روشنفکران هستند
سیروس ذکاء میگوید: این کتاب به درد طبقه روشنفکر میخورد و مخاطب آن اهل قلم هستند. البته خواننده عادی هم میتواند آن را بخواند اما باید برای درک مسائل روانی آن درک عمیقی داشت که مختص طبقه روشنفکر است.
درباره مباحثی که در کتاب «داستایوفسکی » درباره این نویسنده شهیر روسی مطرح شده به اختصار توضیح دهید و بفرمایید که چه شد تصمیم به ترجمه این کتاب گرفتید؟
همانطور که درمقدمه این کتاب مفصل توضیح دادهام؛ این کتاب نسبتا قدیمی است اما ترجمهای از آن موجود نبود. آندره ژید چیزهایی را که درباره داستایوفسکی تهیه کرده بود و تمام یادداشتهای خود را درباره او جمعآوری کرد و به صورت کتاب درآورد. آندره ژید بعد از انتشار کتاب «نامههای داستایفسکی» مقالات مفصلی درباره این نویسنده بزرگ روسی نوشت و سپس بعد از مدتی تمام یادداشتهای خود را درباره این نویسنده به صورت کتابی درآورد که این کتاب ترجمه همان است. پیشنهاد ترجمه را خودم به آقای کریمی در بنگاه نشر ناهید دادم و ایشان هم پذیرفت. چاپ اول این کتاب حدود شش سال پیش بود و اخیرا تجدید چاپ شده است. من از آندره ژید کتابهای دیگری هم مانند «مائدههای زمینی»، »دخمههای واتیکان» و... را ترجمه کردهام که البته به چهل سال پیش بر میگردد. البته مرحوم هنرمندی سالها پیش قسمتهایی از کتاب «داستایفسکی» را ترجمه و منتشر کرده بود اما این کتاب هیچوقت به صورت کامل و به این گونهای که من ترجمه کردهام، ترجمه و منتشر نشده بود.
این کتاب به خوانندگان برای فهم پیش زمینه داستایفسکی برای خلق رمانهایی چون برادران کارامازوف و دیگر آثار او چه کمکی میکند؟
صد در صد کمک میکند. البته درباره داستایفسکی کتاب کم به فارسی ترجمه نشده اما آندره ژید به این دلیل که خودش هم نویسنده است مدتها درباره داستایوفسکی فکر کرده و یادداشت برداشته و خودش هم نویسنده بزرگی است بنابراین اظهار نظر شخصی مانند ژید بسیار ارزشمندتر از کسانی است که فقط صرفا نقد کتاب مینویسند و مطالعه این کتاب قطعا در فهم آثار داستایفسکی موثر خواهد بود .
به نظر شما مخاطبان این اثر بیشتر خوانندگان آثار آندره ژید هستند یا داستایفسکی؟
هر دو. برای اینکه ژید میگوید: دلیل نوشتن این کتاب این است که فکر میکردم با داستایفسکی شباهتهایی دارم و روی این شباهت هم در کتاب تاکید میکند و دلایل این شباهت را تشریح میکند و این مساله را در خلال مسائلی که خودش مطرح میکند و همچنین در نقطه نظرات داستایفسکی، توضیح میدهد. این کتاب از این جهت بسیار خاص است.
مهمترین فایده خواندن چنین کتابهایی برای یک خواننده حرفهای چه میتواند باشد و لزوم انتشار چنین کتابهایی که خواننده با طرز فکر نویسنده و مسائلی که باعث خلق آثار شاخص آن نویسندگان شدهاند، چیست ؟
البته داستایفسکی در ایران نویسنده شناختهشدهای است. اما راجع به آن کتابهایش تفسیر و تحلیل زیادی منتشر نشده است و ژید داستایفسکی را نویسنده بزرگی میداند. چند مساله در زندگی داستایفسکی بود که دارای اهمیت زیادی است. این نویسنده مبتلا به صرع بود و گاهی مورد حمله قرار میگرفت. ژید به این مساله واقف بود و درباره آن در این کتاب نوشته است. دوم اینکه داستایفسکی اعتقاد به یک نوع مسیحیتی داشت که نه شبیه کاتولیسیسم بود و نه پروتستانتیسم. با کاتولیکها بد بود و اعتقاد داشت که آنها در گفتههای عیسی قلب و تحریف کردهاند و به گفته خودش در انجیل : «من به دنبال حرفهای بیشیله پیله عیسی هستم» و به نوعی میتوان گفت که به مسیحیتی شبیه ارتدوکسهای روسیه اعتقاد داشت که ژید آن را در این کتاب تشریح کرده است. به اعتقاد ژید او نویسندهای روانشناس است که مردم را خوب میشناسد و به تشریح این ویژگیها میپردازد. به نظر من این کتاب به درد طبقه روشنفکر میخورد و مخاطب آن اهل قلم هستند. البته خواننده عادی هم میتواند آن را بخواند اما باید برای درک مسائل روانی آن درک عمیقی داشت که مختص طبقه روشنفکر است.
اولویت شما برای ترجمه چیست بیشتر نویسنده اثر اهمیت دارد یا موضوع کتاب و بیشتر از چه نویسنده ای ترجمه میکنید؟
زمانی که جوان بودم نظرم این بود که چیزهایی که دلم میخواهد ترجمه کنم که به دلیل مشغله زیاد بسیاری از آنها را نتوانستم ترجمه کنم و عمر گذشت. برخی اوقات هم با پیشنهاداتی مواجه میشوم که کتابهایی را برای ترجمه معرفی میکنند. اگر مطابق میل و سلیقهام باشد ترجمه آنها را میپذیرم. بیشترین آثاری که ترجمه کردهام از آندره مالرو، نویسنده فرانسوی بوده است. کتابهایی مانند «سرنوشت بشر» و ضد خاطرات که به عنوان «آینه اوهام » چاپ شد. اما فرصت چندانی برای من نیست که دنبال هوسها و سلیقههای خودم بروم. البته با این سن و سال قوای ذهنیام کم شده و حسرت میخورم که کاش بیشتر ترجمه میکردم و به تمام کسانی که علاقهمند بودم بیشتر میپرداختم مانند ژید و مالرو و داستایفسکی.
شما علاوه بر ترجمه در مطبوعات نیز فعال بودهاید و سابقه روزنامهنگاری نیز داشتهاید. در چه زمینهای بیشتر قلم میزدید؟
من از زمان آقای دکتر خانلری سردبیر مجله سخن که قبل از انقلاب چاپ میشد، مطلب مینوشتم. مجله سخن مجله معتبری بود که در آن ترجمههایی از مسائل هنری مانند سینما و نقاشی از من چاپ میشد. من نزدیک به ده سال با آن مجله همکاری داشتم که هنوز برخی از آن مقالات و مطالب در دسترس است. در آن زمان از این مطالب کم بود. امروز جوانها از سینما و نقاشی و موسیقی بسیار مینویسند و شاید برای امروز خواندنی نباشد اما به نسبت زمان خودش کار جدیدی بود چون در آن زمان از اینگونه مطالب زیاد منتشر نمیشد.
در حال حاضر چه کاری در دست ترجمه دارید؟
در حال حاضر مشغول ترجمه کتابی از آندره ژید هستم . اسم این کتاب «سمفونی پاستورال» است. این عنوان را برایش انتخاب کردم چون معنی موسیقایی آن حفظ میشود که اسم سمفونی ششم بتهوون است. این رمان داستان کشیشی است که با دختر کوری رابطه پیدا و به نوعی او را تربیت میکند اما پایان کتاب بسیار تراژیک است و دختر کور دست به خودکشی میزند. در زبانهای لاتین نام کتاب کاملا مفهوم است. یکی از آن معانی، ستایش از نغمههای طبیعت و پاستور به معنای کشیش است و به عبارت دیگر به مردان روحانی کلیسا پاستور میگویند. به همین دلیل همان تیتر فرانسوی را انتخاب کردم که سمفونی پاستورال است.
نظر شما