سمینار بازخوانی «خدمات متقابل اسلام و ایران» نقد روایت مطهری از ناسیونالیسم ایرانی عنوان آخرین برنامهای بود که در 29 فرودینماه سال جاری، بهانهای شد برای بررسی یکی از آثار مهم شهید مطهری و نقد آراء و نظراتش. سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که دبیری این همایش یک روزه رو بر عهده داشت، در گفتوگویی با خبرگزاری ایبنا، به بهانه سالروز درگذشت شهید مطهری و بزرگداشت روز معلم، به بررسی نظرات شهید مطهری به ویژه در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» پرداخته است. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
نسبت بین ایران و اسلام موضوعی است که در ایران هیچگاه کم اهمیت نشده و هر از چندگاهی به بهانهای دوباره این بحث میان طرفداران رابطه بین اسلام و ایران و مخالفانش در بر میگیرد. از سوی دیگر شما در همایش «خدمات متقابل اسلام و ایران»، این کتاب شهید مطهری را یکی از آثار کلاسیکی دانستید که در حوزه مطالعات ناسیونالیسم مورد غفلت قرار گرفته و باید بیشتر بررسی شود. چه استدلالی برای این ادعایتان دارید؟
در ابتدا باید به این موضوع پرداخته شود که ناسیونالیست چیست و چه شاخصههایی دارد؟ همچنین باید به این سوال پاسخ داد که کلاسیک به چه معناست و چرا فکر میکنیم اثری کلاسیک است؟ نخست باید بگویم که این کتاب فقط اثری نیست که شهید مطهری آن را در اواخر دهه 40 تدوین کرده و در سال 1357 منتشر شده باشد. بلکه این کتاب متعلق به یک جریان، ژانر و گفتمان است که در حوزه مطالعات درباره مفهوم ایرانیت، اسلام، هویت ملی، رابطه هویت ملی با دین، مذهب و ... مطرح میشود.
برخی کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را تاثیرگذار نمیدانند، چرا که فکر میکنند این اثر عکسالعملی به کتاب «دو قرن سکوت» نوشته زرینکوب است و آن را به یک اقدام واکنشی تقلیل میدهند در حالی که اگر کسی این کتاب را مطالعه کند البته نه آنگونه که شاهرخ مسکوب بیان کرده است متوجه خلاف این موضوع میشود. همانطور که میدانید مسکوب میگوید شهید مطهری مانند علمای دینی دیگر مانند علامه مجلسی که متعلق به 500 سال پیش است، مفهوم ملیت را قبول ندارد. این سخن نشان میدهد که مسکوب فارغ از دیدگاه انتقادی با این اثر یا مخالفت با آن نتوانسته تعاملاتی با آن داشته باشد. چون اساساً مگر 500 سال قبل گفتمان هویت ملی در ایران وجود داشته است؟ یا هزار سال پیش که غزالی وجود داشته و مسکوب آن را به عنوان الگوی شهید مطهری مطرح میکند بحث هویت ایرانی مطرح بوده است؟
باید توجه داشت که مفهوم ناسیونالیسم بعد از انقلاب فرانسه و مباحثی که در رمانتیسمهای آلمانی مطرح شد، به تدریج وارد جهان شد، بنابراین افرادی مانند مسکوب که این کتاب را با خوانشی اروپامدارانه یا رویکردهای رمانتیستی نسبت به مفهوم هویت مطالعه کردند، نمیتوانند موضع درستی نسبت به این اثر داشته باشند. به دلیل همین نگاه است که کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را واکنشی به کتاب «دو قرن سکوت» میدانند و معتقدند مطهری مفهوم هویت ملی را نفهمیده است. این در حالی است که شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» خوانش خود را از ناسیونالیسم، اسلام و نسبت این دو با یکدیگر مطرح میکند و آن را در کتاب خود شرح میدهد.
پرسش دیگر این است که کلاسیک چیست؟ ممکن است من نوعی با مطهری و خوانش وی مخالف باشم اما باید اذعان کرد که این اثر یک جریانی را در ایران ایجاد کرد و در واقع به عنوان یک امر اجتماعی در جامعه ایران تاثیرگذار بود. کتابهای کلاسیک دارای الگوهای ذهنی و چهارچوبهای مفهومی هستند و این کتاب نیز مانند کتاب «بازشناسی هویت ایرانی اسلامی» نوشته دکتر شریعتی و «دو قرن سکوت» نوشته عبدالحسین زرین کوب جریانسازی کرد. در جامعه ایرانی نیز هنوز برخی تضاد را بین ایرانیت و اسلام مطرح کنند اما باید این موضوع ریشهیابی شود که به چه ژانری برمیگردد؟
درباره انواع این ژانرها توضیح میدهید؟
یک ژانر به اثر شهید مطهری، دیگری به کتاب دو قرن سکوت و ژانر سوم هم به کتاب دکتر شریعتی برمیگردد. بدین معنی که از کتاب دو قرن سکوت نگرشی پدیده آمده که متعلق به خوانشی از باستانگرایی و نوباستانگرایی است و سردمداران آن هم افرادی مانند علامه قزوینی در دوره مشروطه است که بعدها با افرادی مانند افشار، تقیزاده و ایرج میرزا ادامه پیدا کرد. در دوره معاصر نیز افرادی چون سید جواد طباطبایی، آرامش دوستدار، داریوش همایون و ... رهبران فکری این الگو هستند. اما ژانر بعدی که امروزه الگوی اسلامی ـ ایرانی را در سطح بالای حکومتی و در شعارهایی چون الگوی اسلامی ـ ایرانی، ایرانی ـ اسلامی و یا توسعه اسلامی ـ ایرانی مطرح میکنند برگرفته از نگاهی است که در کتاب «بازشناسی هویت ایرانی اسلامی» شریعتی بیان میشود.
ژانر سوم هم که به دنبال طرح رابطه دیالکتیکی بین اسلام و ایران است از نگاهی برمی آید که شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» بیان میکند و سعی دارد تا در زیست جهان ایرانی خوانشی را طرح کند که دیگر یک طرفش اسلام یا ایران نیست! در این خوانش رگههایی از مولفههای ایران باستان، هخامنشیان، ساسانیان و ... وجود دارد و اساسا جایگاه اسلام نیز در همین رده برای خودآگاهی ایرانیان مطرح میشود.
بنابراین ممکن است من با خوانش شهید مطهری مخالف باشم اما این بدین معنا نیست که «خدمات متقابل اسلام و ایران» را اثری کلاسیک ندانم. همانگونه که میدانید در حوزه علوم اجتماعی تا 60 سال مارکس را نظریهپرداز نمیدانستند و حتی پارسونز در کتاب «ساختار» خود که در سال 1939 میلادی آن را نوشت از مارکس به عنوان نظریهپرداز نام نمیبرد اما امروز ما میدانیم که مارکس، وبر و دورکیم بنیانگذاران پاردایم جامعهشناسی هستند. پس در اینجا معلوم میشود که کلاسیک بودن یک اثر به نفی یا اثبات ما بر نمیگردد! چون آثار کلاسیک جریانساز بوده و مولفههای ذهنی و چهارچوبهای مفهومی ایجاد میکند.
گفته میشود که شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» از ایرانیت حرف میزند تا جایی که به اسلام صدمهای نزند و بر آن تحمیل نشود، نظر شما چیست؟
باید ببینیم فهم ایران و یا اسلام در اینجا چیست؟ ما هنوز در علت مخالفت با شهید مطهری سردرگم هستیم در حالی که این اثر توانسته یک چهارچوب مفهومی و ذهنی برای افکار عمومی در ایران ایجاد کند. مفهوم ایران تنها به مثابه یک جغرافیا، زیست جهان و تمدن نیست.
شهید مطهری در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» میگوید عدهای به دنبال این هستند که ایران را به زرتشتیگری و نه دین زرتشت! بچسبانند. این افراد معتقدند زرتشتیگری اصل است و اسلام اصالت ندارد و در واقع چون زرتشت برای ایرانیان است، اصالت دارد در حالیکه اسلام چیزی است که از بیرون به ما نسبت داده شده است. در پاسخ به این افراد باید گفت که اگر هر چیزی را که از بیرون میآید متعلق به ایران ندانیم آنگاه دچار تضاد و دگماتیسم میشویم چراکه آن وقت میتوانیم این موضوع را مطرح کنیم که به طور مثال مزدک و مانی مگر از کجا آمده است؟!
پس برای اینکه اصالت چیزی را مشخص کنیم، باید معیار داشته باشیم و این برای ما راهگشا میشود. طی 200 سال اخیر یکی از دغدغههای اصلی ما همواره این بوده که نسبتمان را با غرب مشخص کنیم، چون میگوییم هر آنچه برای غرب است از آن ما نیست. شهید مطهری در اینجا بیان میکند آیا دموکراسی که در غرب به وجود آمده و تاریخچهای دارد نمیتواند برای ما باشد و فقط از آن اروپاست و سلطنت استبدادی برای ماست؟! بنابراین برای اینکه بتوانیم هویت را از نگاه مطهری درک کنیم باید معیار داشته باشیم تا اسلام و ایران را تعریف کنیم.
از چه رویکردهایی میتوان مفهوم ایران را شرح داد تا بر اساس آن دیدگاه شهید مطهری را بازخوانی کرد؟
ایران در مطالعات فلسفی و متافیزیکال شاید با چهار الگوی اصلی تا قبل از مدرنیته مطرح باشد؛ نخست الگوی خرد هلنی که عقل محور است. دیگری الگوی هندی که شهود محور است. سومین الگو چینی است که برمبنای عملگرایی حرکت میکند و آخرین الگو سامی، عبری، عربی و ... است که وحی محور است. حال اینجا باید گفت که در جامعه ایرانی ترکیبی از الگوی خرد هلنی، هندی، چینی و سامی، عبری، عربی وجود دارد. اگر چه ایران به لحاظ جغرافیایی در منطقه خاصی قرار گرفته اما میتوان در آن رگههایی از عقلگرایی ذهنی و شهودمحوری هندیها را دید. یکی از قلههای این حوزه ملاصدراست که گرایش وحی محورانه دارد. در نهایت باید گفت هر زمان جامعه ایرانی تنوع بیشتری از این الگوها را داشته پیشرفت کرده است اما هر گاه یکی از این الگوها به دیگری اجازه ظهور نداده، مشکلات بسیاری به وجود آمده است.
شهید مطهری در کجای این الگو قرار میگیرد؟
همانگونه که گفتم تقلیل نگاه شهید مطهری به یک رویکرد اشتباه است چراکه از نگاه شهید مطهری اسلام هم با ایرانیت عجین شده است. او زمانی که این کتاب را مینویسد در سنت فلسفی ایران یک فیلسوف است. اگر کسی بخواهد کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را تحلیل کند باید شرح منظومه یا سایر آثار او را مطالعه کرده باشد. به هر حال شهید مطهری فیلسوفی است که در عرفان هم قلم میزده و چون به گرایش عقلی و شهودی تسلط دارد اینگونه سخن میگوید. او معتقد است امروز باید از جریان نومعتزله با توجه به رویکردشان به عقل سخن گفت. همچنین باید گرایش شهودی را مد نظر داشت. شهید مطهری وارد نظریات عملی هم میشود و در حوزه اقتصاد، گرایش عملگرایانه خود را متبلور میکند. بازخوانی از احکام مستحدثه شامل رابطه ایران و اسلام، سنت و تجدد و ... در همین حوزه معنا میشود.
با این نگاه میبینیم که مطهری یک پروژه است و اگرچه بیوگرافی دارد اما زندگی او را باید در قالب یک پروژه دید! مطهری را باید با افرادی چون ویلیام جیمز، امانوئل کانت و نیچه دید! شاید برخی بگویند این مقایسه درست نیست اما من معتقدم او جریانی را در جامعه اسلام و ایران ایجاد کرد اما نظراتش چندان مطرح نشد. چون ما تفسیر مطهری و بازخوانی از او را به شرقشناسان سپردیم و خودمان درباره او کار نکردیم.
نکته جالبی که درباره زیر سایه قرار گرفتن نظریات شهید مطهری میتوان مطرح کرد، این است که پس از انقلاب اسلامی آن قدر که به گفتمان شریعتی در ایران توجه شده، شهید مطهری مد نظر نبوده است. چرا؟
اشکال به نوع خوانش از شهید مطهری برمیگردد چون اغلب در ایران او را ذیل نگاه حاکمیتی میدانند و معتقدند او ایدئولوگ نظام جمهوری اسلامی است و چون بعد از انقلاب اسلامی افتراق بین مردم و حکومت هم در برهههایی وجود داشته این موجب در سایه قرار گرفتن شهید مطهری شده است، در حالی که اگر کسی حتی شهید مطهری را بازخوانی انتقادی هم کند میبیند که او به طور مثال درباره روحانیت از شریعتی که اسلام منهای روحانیت را بیان میکند نگاه بسیار رادیکالتری دارد و خوانش او در این باره به علامه حکیمی نزدیک میشود.
روحانیت شیعه بعد از سالها به عنوان نهاد سر برآورده و در زیست جهان شیعی دارای قدرت بوده و سرمایه سمبلیکی را داشته است. شهید مطهری در آثار خود موانع این سرمایه را نقد کرده است. به طور مثال این موانع را با ذکر مثالی از جامعه الازهر و مقایسه ما با آنها بیان میکند. اینکه اگر جامعه الازهر خود را ذیل حکومت معرفی کرده دچار چه گرفتاریهایی شده است. پس اگر کسی بخواهد مطهری را بفهمد باید از خوانش خود حاکمیتزدایی کند.
ضربه دیگری که شهید مطهری خورده از زوایه آکادمی بوده است. خوانش سروش از شهید مطهری با وجود اینکه در راستای دفاع از او بوده اما عملا به او ضربه زده است. سروش در دهه 70 بیان میکند که شهید مطهری متعلق به دوران خودش است و چهارچوبهای مفهومی که درباره او بیان میکند بسیار محدود است. پس در این رویکرد نیز باید برای بازخوانی شهید مطهری سروشزدایی کنیم تا دچار محدویت نشویم. امروز بسیاری از افرادی که مطهری را نقد میکنند ذیل انگارههای سروش هستند و میگویند مطهری متکلم است و ذیل سنت سخن میگوید و در چهارچوب این کلیشهها مطهری را نقد میکنند که سروش در واقع در دهه 70 کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» آنها را ساخته است. جامعه آکادمیک هم حرف سروش را وحی منزل دانست و با این نگاه مطهری را نقد کرد.
این اقدام سروش درست همان خوانشی بود که از شریعتی داشت و او را کارامد برای دورانی میدانست و معتقد بود اکنون باید از گفتمان سروش سخن گفت. بنابراین اگر کسی بخواهد مطهری را در عرصه آکادمی و عمومی ارزیابی کند و نقاط افتراق و اشتراک آن را با مفاهیمی چون ایرانیت، اسلام، جهان مدرن، و ... بسنجد باید در این دو رویکرد فکر نکند. چراکه در غیر این صورت مفهوم ایرانیت به طور مثال مانند درختی میشود که باید شاخ و برگهای اضافه آن را مانند اسلام، تشیع، زبان ترکی و ... زد. این نگاه همان چیزی بود که شهید مطهری با آن مخالف بود.
نظر شما