کتاب «تکرار: جستاری در روانشناسی تجربی» نوشته «سورن کیرکگور»، فیلسوف، منتقد و نویسنده دانمارکی را «صالح نجفی» به فارسی برگردانده است. کیرکگور این کتاب را در سال 1843 به همراه کتاب «ترس و لرز» و سه مجموعه از «خطبههای تهذیبکننده» منتشر کرده بود. مترجم بر این باور است که «هر دو کتاب تکرار و ترس و لرز معضلهای اخلاقی را مطرح میکنند، از جنس قیاسی ذوحدین و هر دو در موضوعاتی یکسان کندوکاو میکنند: ایمان یا وفاداری، خسران و رنج و هر دو نشان میدهند که اندیشه عقلمدار قادر به درک جامع هستی انضمامی آدمی نیست. تکرار به توصیف یک نامزدی ناتمام میپردازد؛ اما ترس و لرز قصه ابراهیم و اسحاق عهد عتیق را وارسی میکند.»
در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «تکرار کتابی است کـه کيرکگور در سال 1843 و با نام مستعار کنستانتين کنستانتيوس چاپ کرد. کنستانتين به تحقيق در اين باره میپردازد که آيا تکرار ممکن است يا نه و کتاب شامل تمام آزمونهایی میشود که او بدانها دست میزند تا اين معنی براي او روشن شود. آزمايشهای او در ضمن به بيماري بینام پيوند میخورد که تحت عنوان «مرد جوان» بدو اشاره میشود. مرد جوان از دختر محبوبش درخواست ازدواج کرده است؛ اما يکباره احساس میکند بايد نامزدي را بهم بزند؛ چراکه نظرش عوض شده است. تضاد و تعارضی هست ميان دو شکل از صادق بودن: وفادار بودن به نامزدش و صادق بودن در مورد احساسهاي جديدش. از قضا اين وضعيت به روشنی آينهای است دربرابر تجربه شخصي کيرکگور و رابطهاش با رگينه اولسن. همين شباهت وضعيت مرد جوان به وضعيت خود کيرکگور است که نشان میدهد کنستانتيوس و مرد جوان به احتمال زياد دو شخص جدا نيستند و ما با نوعی تحليل حيات باطن روبهروييم که در آن، يک فرد همزمان نقش بيمار و روانکاو را بازي ميکند. تکرار از مرد جواني حرف میزند که میخواهد از مرحله زيباشناختي به مرحلهی دينی برسد؛ اما در اين کار شکست میخورد و صرفا خود قديمیاش را از نو میآغازد، برخلاف ايوب در کتاب مقدس که سرآخر توانست به تکرار حقيقی نايل شود و هر آنچه را از دست داده بود، از نو به چنگ آورد.»
«تصرف عدوانی: داستانی درباره عشق» توسط سعید مقدم، مترجم ایرانی مقیم شهر گوتنبرگ سوئد، ترجمه و از سوی نشر مرکز منتشر شده است. این اثر تاکنون چندبار تجدید چاپ شده است. نویسنده در تلاش است نشان دهد ذهن انسان تا چه حد درگیر زبان است. شخصیت زن داستان درگیر برداشت نادرستِ خود از زبان است و واقعیت را بر اساس کلمهها تفسیر میکند و در نتیجه در عشق شکست میخورد. نویسنده قصد ندارد مردِ داستان را محکوم کند بلکه به طور مستقیم اعلام میکند این زن داستان است که درگیر تفسیرهای غلط از واقعیت شده است.
نیکولا ماکیاولی یکی از معروفترین استراتژیستهای تاریخ و فیلسوفان سیاسی است. او در کتاب «خیانتها»، درباره خطرات خیانتها، بخشهای مختلف یک ارتش و عناصر حیاتی برای به دست آوردن و حفظ قدرت در روزگار خود سخن میگوید و همچنین توصیههایی درباره روشهای جنگ و حفظ نظم میکند و توضیح میدهد که چرا نباید به معاهداتی که تحت فشار منعقد شدهاند، پایبند ماند.
در بخشی از کتاب خیانتها (On Conspiracies) میخوانید: «افشاء توطئه به دلیل عدم احتیاط و بصیرت لازم زمانی رخ میدهد که بدون احتیاط و هوشیاری لازم در مورد توطئه سخن میگویند و یک خدمتکار یا شخص سومی این قضیه را میشنود. این مسئله برای پسران بروتوس اتفاق افتاده است. زمانی که آنها طرح خود را با پیغامرسانان تارکوئین مطرح میساختند خدمتکاری سخنانشان را شنید و نقشه آنها را فاش کرد و یا این قضیه چنین افشاء میشود که شما قضیه را به دوست پسر یا دوست دختر و یا شخصی سبک سر گفته باشید. این همان کاری است سایرین انجام داد.»
کتاب «استبداد: بیست درس از قرن بیستم» نوشته تیموتی اسنایدر به ترجمه پژمان طهرانیان منتشر شده است. اسنایدر معتقد است، تاریخ تکرار نمیشود ولی درس میدهد. پدران موسس وقتی در مورد قانون اساسی این کشور بحث میکردند از تاریخی که نمیشناختند درس میگرفتند. آنها نگران فروپاشی جمهوری دموکراتیکی که خیالش را در سر میپروراندند، به دموکراسیها و جمهوریهای کهنی میاندیشیدند که سقوط کرده و به امپراطوری و الیگارشی تغییر ماهیت داده بودند.
میدانستند که ارسطو هشدار میداد که نابرابری بیثباتی میآورد و افلاطون بر این باور بود که عوامفریبان از آزادی بیان سوءاستفاده میکنند تا خود را بر سریر استبداد مستقر سازند. پدران موسس برای تاسیس یک جمهوری دموکراتیک بر پایه قانون و استقرار نظام مانند فیلسوفان باستان نام استبداد بر آن نهاده بودند. آنچه آنها در ذهن داشتند تصاحب قدرت توسط یک فرد یا یک گروه، یا زیر پا گذاشتن قانون توسط فرمانروایان به سود خودشان بود. بسیاری از مباحث سیاسی که از آن پس در آمریکا در جریان بوده است به مسئله استبداد درون جامعه آمریکا مربوط است مثلا در مورد بردگان و زنان.
کتابِ «در باب حرف مفت» در اصل، متنِ سخنرانی است که فرانکفورت به سالِ ۱۹۸۵ در دانشگاهِ یِیل ایراد کرد و آنگاه آن را به صورت مقالهای در یک مجلّه دانشگاهیِ نهچندان شناختهشده و، دو سال بعد، در مجموعهای از مقالاتش به چاپ رساند. اما، از قضای روزگار، این سخنرانیِ حالامقالهشده نرمنرمک شهرتی یافت و سرویراستارِ انتشاراتِ پرینستون را بر آن داشت که در سالِ ۲۰۰۵ به فرانکفورت پیشنهادِ کتابشدنش را بدهد. او حتی، برایِ اطمینانِخاطردادن به استاد از بابتِ اقبالِ مخاطبان به اثر، خبرش میدهد که، به واسطه انتشارِ مقاله «در باب حرف مفت»، در میان اهل فن و تاحدی غیرِاهلِفن شهرتی به هم زده. باری، در بابِ حرفِمفت سرانجام در قالبِ کتابچهای از سوی انتشارات پرینستون منتشر میشود و، پس از اندکزمانی، به فروشی حیرتانگیز دست مییابد و به بیش از شانزده زبان ترجمه میشود.
اما فرانکفورت در این اثرِ موجز و عمیق چه میکند؟ او در بخشِ اعظمِ جستار میکوشد از خلالِ بررسیِ مفاهیمی چون شیّادی، نادرستنمایی، دروغگویی، و لافزنی نرمنرمک به ما درکی از مفهومِ حرفِمفت بدهد. برایِ انجامِ این کار، در هر مورد میکوشد شباهتها و تفاوتهایِ مهمِّ هر کدام از این مفاهیم را با حرفِمفت نشان دهد. و در انتهایِ جستار نیز بخشی را به تبیینِ این واقعیّت اختصاص میدهد که در روزگارِ ما حرفِمفت خیلی زیاد است، و بر سه امر تأکید میورزد: نخست، اوضاعواحوالی است که در آن افراد سوق داده میشوند به این که در بابِ اموری سخن بگویند که آگاهیِ چندانی از آن ندارند.
دومین عاملی که سببِ شده است تا ما، از هر سو، چنین آماجِ حرفِمفت قرار گیریم و چهبسا خود نیز دستی در تولیدش داشته باشیم این اعتقادِ رایج است که «مسئولیتِ شهروند در یک نظامِ مردمسالار است که دربارهی هر چیزی، یا دستکم هر چیزی که به ادارهیِ امورِ کشورش ربط دارد، عقیدهای داشته باشد» و سومین عامل را، که در نسبت با دو عاملِ قبلی عمیقتر است، باید در پارهای از آموزههایِ فلسفیِ پساتجدّدگرایانه جست، «در اَشکالِ متنوّعِ شکّاکیّتی که امکانِ هر گونه دسترسیِ قابلِاعتمادِ ما به واقعیتِ عینی را انکار میکند و، بنابراین، امکانِ شناختِ چگونگیِ حقیقیِ چیزها را مردود میشمارد.» در این سیاق، افراد صادقبودن نسبت به خود را در بیرونریختنِ هر چه به ذهن و ضمیرشان میآید میبینند، و روشن است که محصولِ این وضع چیزی جز افزودن بر حجمِ حرفِمفتها نخواهد بود.
کتاب « به سوی مانیفست نو» نوشته تئودور آدورنو - ماکس هورکهایمر است که امیرهوشنگ افتخاریراد آن را ترجمه و نشر چشمه منتشر کرده است. آدورنو در این کتاب میگوید: «باید بار دیگر با نوع انسان همچون قرن هجدهم حرف بزنیم: شما از نظامی حمایت میکنید که شما را به نابودی تهدید میکند. توسل به طبقهی دیگر تأثیر ندارد، زیرا امروزه شـما همگی واقعاً پرولتاریا هسـتید. باید واقعاً دربارهی اینکه چه کسی را مخاطب قرار میدهیم بیندیشیم.»
هورکهایمر نیز بیان میکند که هر چه فرد در شکستن تابو مشتاقتر باشد، آن تابو بیضررتر است. هدفت هر چه خاصتر باشد، تأثیر آن قدرتمندتر است... باید بسیار واقعی نگاه کرد، چنان سنجیده و با ملاحظه عمل کرد که این احسـاس که چیزی ممکن نیست، به وجود نیاید. ما با بیان اینکه عملاً بدتر از قبل هستیم اما سازهایمان را به همان نحو مینوازیم که امروزه باید نواخته شود، باید فقدان حزب را فعلیت بخشیم.
همه ما در زندگی روزمره از اصطلاحات و مفاهیمی استفاده میکنیم که شاید بیآنکه خود متوجه باشیم شأن معرفتی خاصی دارند. وقتی با توجه به افکار و باورها، دیگران، از اطرافیان گرفته تا متفکران و سیاستمداران، را «صادق»، «سختکوش»، «روشنبین»، «ژرفنگر»، «متعصب» یا «کوتهفکر» میخوانیم در حال استفاده از چنین مفاهیم و اصطلاحاتی هستیم. لیندا زگزبسکی در کتاب فضایل ذهن نشان میدهد که این مفاهیم معرفتی بیانگر نگرشهایی در مورد شیوههای فکر کردن و باور داشتن هستند که در اخلاق ریشه دارند، و وقتی بهدرستی فهم میشوند که بر حسب «فضیلتهای فکری» و «رذیلتهای فکری»، یعنی بر اساس نظریه فضیلت، درک و دریافت شوند. به گفته او، معرفتشناسی، در واقع، شاخهای از فلسفه اخلاق است.
کتاب «فضایل ذهن» که نشر کرگدن آن را منتشر کرده، کتابی صرفاً نظری در فلسفه و معرفتشناسی نیست. این کتاب میتواند برای زندگی ما ارزشی عملی هم داشته باشد. پس از مطالعه آن، و با مشاهده مثالهای فراوان و جذابش از ادبیات و سینما، با خود میگوییم چگونه میتوانیم ذهن فضیلتمندتر، منش فکری تحسینبرانگیزتر و باورهای سنجیدهتر و موجهتری داشته باشیم؛ چگونه میتوانیم ارزشهای اخلاقیمان را وارد قلمرو افکار و باورهایمان کنیم؛ و چگونه میتوانیم در مقام فاعل و حامل معرفت اجتماع معرفتیمان را به سوی فضیلتمندتر شدن سوق دهیم. فضایل ذهن ما را فرامیخواند که همچون منش اخلاقیمان، دغدغه منش فکریمان را نیز داشته باشیم.
سیوهشت راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خوردهاید روی جلد کتاب آرتور شوپنهاور خودنمایی میکند. توضیحی بر کتاب «هنر همیشه بر حق بودن» که عرفان ثابتی آن را ترجمه و ققنوس منتشر کرده است. در این کتاب که اثری منحصر به فرد در آثار شوپنهاور است. رهنمودهایی را برای غلبه بر حریف در بحث و مجادله بیان میکند. اگر اهل بحث هستید این کتاب را از دست ندهید.
کتاب «فلسفه در قرن جدید» نوشته جان سرل با ترجمه محمد یوسفی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است. اثر پیش رو مقالههای دو دهه اخیر جان سرل را شامل میشوند که دغدغههای ذهنی او را در سه حوزه نشان میدهند: فلسفه ذهن، فلسفه زبان و چیزی که او، آن را فلسفه اجتماع مینامد. به عنوان مثال، اولین مقاله این کتاب برای نشریه صدمین سال فعالیت انجمن فلسفه آمریکا چاپ شده است. این کتاب ۱۰ فصل یا مقاله دارد که به ترتیب عبارتند از «فلسفه در قرن جدید»، «هستیشناسی اجتماعی: برخی اصول اساسی»، «آزمون تورینگ: پنجاه و پنج سال بعد»، «بیست و یک سال در اتاق چینی»، «آیا مغز یک رایانه دیجیتال است؟»، «توهم پدیدارشناختی»، «خود به منزله مسئله ای در فلسفه و عصب زیست شناسی»، «چرا دوگانه انگار خاصهای نیستم»، «واقعیت و ارزش، "هست" و "باید" و دلایلِ عمل» و «وحدت گزاره».
اثر شایسته تقدیر در سیوپنجمین دوره کتاب سال در بخش فلسفه غرب سال ۹۶ کتاب «نوشتار و تفاوت» بود. این کتاب مجموعهای از نخستین مقالات دریدا است که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد و در میان آثار او جایگاهی ممتاز دارد. دریدا در هر یک از این مقالات، که نوعی سکوی پرتاب شمرده میشوند، بعضی درونمایههای بنیادی و روشهای کلیدی اندیشمندان بزرگ عصر خویش (روسه، فوکو، ژابس، هوسرل، هایدگر، لویناس، ارتو، فروید، باتای، لوی استروس و ...) را مورد سنجش قرار میدهد. از خلال این سنجش، خطوط و عناصر شکلدهنده فضای اندیشه دریدایی اندکاندک چهره مینمایند تا در آثار بعدی او سیمای مشخصتری پیدا کنند. تنوع، غنا و اهمیت مسائل مطرحشده، شیوه پرسشگری و نقد دریدا در این جستارها تولد اندیشمندی را بشارت میداد که برای ماندن آمده بود و تأثیر انکارناپذیرش بر اقلیم فلسفی زمانهاش گواه آن بوده است. کتاب «نوشتار و تفاوت» نوشتهی «ژاک دریدا» را «عبدالکریم رشیدیان» به فارسی برگردانده و نشر نی آن را منتشر کرده است.
«ذهن و همه چیز: طرحوارههایی برای زیستن» عنوان جدیدترین اثر مقصود فراستخواه است که طی مدت کوتاهی به چاپ دوم رسید و نشر کرگدن آن را روانه بازار کرده است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «سرآغاز تمام آغازهایی که در بیرون داریم، آغازی از درون ما و در خود ماست. در ما ظرفیت آغاز هست. بیش از هر موجود دیگر، انسان توانایی آغاز دارد. چرا؟ چون سرشت ذهن آدمی سیال، پویا و تجدید شونده است. ذهن موجودی روان است و میتواند پی در پی با هر تفهم و توجه جدید و با هر التافات نوپدید دوباره شروع شود و خود را تازه کند. این را از کودکی در خود تجربه کردهایم و به حس و حضور دریافتهایم که در ذهن ما چه تداعیها و آغازهای نوین اتفاقات تازهای روی میدهد. به مدد این سیالیت ذهن خویش است که میتوانیم خود را تجدید کنیم.»
«گفتوگوی چهار نفره: حق با منه، تو اشتباه میکنی!» نیز عنوان کتاب دیگری از نشر کرگدن است که با ترجمه کامران شهبازی و سعیده بیان منتشر شده است. تیموتی ویلیاسمن فیلسوف بریتانیایی و استاد فلسفه و منطق در دانشگاه آکسفورد است. حوزههای تخصص او عبارتند از معرفتشناسی، منطق فلسفی، فلسفه زبان و متافیزیک. او در این کتاب گفت و گویی خیالی میان چهار نفر (باب، سارا، زک و رکسانا) ترتیب داده است. باب نماد انسانهای خرافاتی است. سارا فرزند وفادار روشنگری است. زک نماینده نسبیگرایان است. و رکسانا، که شاید نزدیکترین فرد به شخصیت فکری خود ویلیامسن باشد، مدافع تمام عیار عقلانیت منطقی است. این چهار نفر در قطاری با یکدیگر هم صحبت میشوند و درباره طیف گستردهای از موضوعات به ظاهر ساده اما فلسفی، مانند اختلاف نظر، درستی و نادرستی، شناخت، باور، منطق، خطاپذیری، نسبی گرایی، مطلق گرایی، اخلاق، ارزش ها و … بحث میکنند.
«مواجهه با داروین: نخستین برخوردها با نظریه تکامل در شرق مسیحی و اسلامی» عنوان کتابی از عادل زیادات است که اميرمحمد گميني آن را ترجمه و تصحیح کرده است. در این کتاب بیان میشود که نظریه تکامل چگونه توانست اذهان را، از انجمنهای علمی انگلستان تا کوچههای قاهره و کربلا و تهران، متوجه خود کند؟ این نظریه چه عکسالعملهایی میان منادیان ایدئولوژیها و جهانبینیهای مختلف برانگیخت؟ برخی در مواجهه با آن برطبل انکار کوفتند و برخی دیگر همه چیز را در پایش قربانی کردند، گروهی هم که نمیدانستند با آن چه کنند و مانده بودند با دوست مواجهاند یا دشمن از خود پرسیدند: علم جدید را سر آن است که شالوده عقاید کهن را نابود کند یا خود تکیه گاهی است برای احیای حقایق سنتی؟ داستان مواجهه با نظریه تکامل در سرزمینهای اسلامی، به ویژه روایت رویارویی سکولارها و مذهبیان عرب و عجم، اعم از مسیحی و مسلمان، داستانی شنیدنی است: رویارویی فکری افرادی که پس از قرنها بحث و مناظرههای نظری، اعم از بحثهای فرقهای و کلامی، اکنون با چالشی نوین روبهرو شده بودند، چالشی که میراث عظیم افکار قرون میانه را با شبیخونی پیشبینی ناپذیر تهدید میکرد.
«ماتریالیسم دیالکتیکی» نوشته هانری لوفور به ترجمه آیدین ترکمه از سوی انتشارات تیسا روانه بازار نشر شده است. جزماندیشی نیرومند است و میتواند به زورِ اقتدار، دولت و نهادهایش برقرار شود؛ از این گذشته سودمندیهایی هم دارد: ساده است و آموختنش آسان، از مشکلات پیچیده پرهیز میکند، و این دقیقاً هدف و معنای جزماندیشی است؛ جزماندیشی برای هوادارانش همزمان احساس تأیید و امنیتی شدید را به همراه میآورد. لوفور در این کتاب گستره وسیعی از موضوعها و پدیدهها را میکاود: منطق صوری؛ منطق دیالکتیکی؛ بیگانگی و زندگی روزمره؛ کار و سرمایه؛ بهرهکشی؛ پراکسیس وغیره. خواندن این کتاب برای فهم اندیشه دیالکتیکی لوفور که در سرتاسر کارهای بعدی او ــ نقد زندگی روزمره؛ تولید فضا؛ انقلاب شهری؛ ضربآهنگکاوی؛ فضا، زمان و زندگی روزمره و غیره - به کار بسته شده، گریزناپذیر است.
انتقادات او بر مارکس و هگل نیز در این کتاب بسیار آموزنده است. خواندن این کتاب میتواند برای همه آنهایی که دلمشغول تغییر جهان هستند، آموزنده باشد. افزون بر حوزههای اقتصاد سیاسی، جامعهشناسی، جغرافیای انسانی و فلسفه سیاسی، بهویژه آنهایی را مخاطب این کتاب میدانم که دلمشغول مسائل شهری هستند، یعنی برنامهریزان و طراحان شهری. لوفور در کارهایی مانند تولید فضا به شکلی مشخص از اندیشه دیالکتیکی در تحلیل مسائل شهری در سرمایهداری استفاده میکند. در آخر اینکه با درنظرداشتن اندیشه لوفور در این کتاب، امکان هرگونه برخورد فروکاستگرایانه با اندیشه او از میان خواهد رفت.
«در کافه اگزیستانسیالیستی» عنوان کتاب مشهور سارا بیکول، نویسنده موفق انگلیسی است. کتاب مزبور در ابتدای سال ۲۰۱۶ همزمان در اروپا و ایالات متحده به چاپ رسید و تا اکنون، علاوه بر ترجمه فارسی به چند زبان دیگر دنیا، از جمله آلمانی، ایتالیایی و اسپانیایی ترجمه شده است. چند نویسنده نشریه گاردین آن را به عنوان کتاب سال انتخاب کردند. نیویورک تایمز کتاب مزبور را در ردیف ده اثر برگزیده سال ۲۰۱۶ قرار داد و فیلسوف شهیر بریتانیایی نیگل واربرتون در کافه اگزیستانسیالیستی را جزء پنج کتاب برتر سال ۲۰۱۶ در حوزه فلسفه عمومی برگزید.
این کتاب در ایران به ترجمه هوشمند دهقان از سوی انتشارات پیام امروز به چاپ رسیده است. کتاب از کافه بک-دو-گاز پاریس و زایش فلسفهای نوین شروع میشود. جایی که ژان پل سارتر و سیمون دوبوار به همراه رمون آرون گرد میزی نشستهاند و کوکتل زردآلو مینوشند. در این بین آرون به آندو خبر میدهد که در آلمان فیلسوفی با نام ادموند هوسرل فلسفهای آورده که پدیدارشناسی نام دارد و میتواند از همین لیوانهای کوکتل برای شما فلسفهای را استخراج کند. این گفتگو انگیزه میشود تا سارتر به شوق تحصیل پدیدار شناسی راهی آلمان شود...
ژانت مسلین مینویسد: «شاید بهترین توصیف این کتاب را بتوان در عبارتی از خانم بیکول یافت که در آن مینویسد: با خواندن دیدگاه سارتر درباره آزادی، نظر دوبوار درباره مکانیسم بنیادین سرکوب، ویکرد کیرکگور درباره اضطراب، نگاه کامو به عصیان، تفسیر هایدگر از تکنولوژی و بحث مرلوپونتی در مورد علوم شناختی، گویی در حال شنیدن آخرین خبرها هستیم در پایان کتاب اتفاق جالبی رخ میدهد خود نویسنده، خانم بیکول نیز همراه با دگرگونیهای اگزیستانسیالیستی دگرگون میشود. او مینویسد: «سی سال گذشته است و من به نتیجهای خلاف باور سابقم رسیدهام. ایدهها جذّابند، امّا افراد خیلی جذّابترند.»
نظر شما