شنیدهها حاکی از آن است که بعد از گذشت سالها بالاخره اثر «ایرانه خانم» در سال 97 عرضه خواهد شد؛ توضیحی درباره این اثر به ما بدهید؟
«ایرانه خانم» یک اثر سمفونیک است که برای ارکستر سمفونیک، سازهای ملی و آواز نوشته شده و در یک جمله تاریخ ایران به روایت موسیقی است. در این اثر من با توجه به معیارهای زیباییشناسانه زیست محیطی کانتی موسیقی کلاسیک، موسیقی دستگاهی، موسیقی فولکلور و اتمسفرهایی از موسیقی پاپیولار را ترکیب کردهام. از طرفی دیگر رویکرد من در «ایرانه خانم» متوجه موضوع هویت است، یک تلاش برای شناسایی و رویت هویت ایرانی و همزمان جستوجو برای درک عالم طبیعت. اثر هنری باید خصوصیتی دوگانه داشته باشد، در عین جهانی بودن، ملی و بومی باشد. این رمز اغلب آثار هنری بزرگ جهان است. من هویت را بهعنوان یک امر انفعالی نگاه نکردم. توجه میرزا ملکم خان و تقیزادهها به خود، در برابر غرب و چگونگی رفتار با آن، زاده همین اهمیت مساله هویت است. در راه رسیدن به خصلتهای تازهای از هویت من باید به دو شالوده و ستون اصلی- زبان و تاریخ-رجوع میکردم. دولتهای ملی در قرن چهارم هجری برای تقویت هویت و حس ملی از تمام شاعران و نویسندگان و مردمِ دانا خواستند تا به زبان فارسی بنویسند و بسرایند تا زبان فارسی باقی بماند و از هجوم زبان عربی در امان بماند. حالا درباره موسیقی ما دقیقا در همان چاله و بحران گرفتار شدهایم و برای بیداری این حس ملی من تمام تلاشام را خواهم کرد. «ایرانه خانم» ثمره همین تلاشهاست.
هدف پیمان سلطانی برای انتشار این اثر چیست و چه تفکری را دنبال میکند؟
اینکه یک اثر موسیقیایی خلق شود و در عین اینکه میتواند هم زمان دو جریان ذاتی و ابزاری را پیش ببرد و بتواند در گسترهای جهانی با علایق و ذائقههای شنیداری متفاوت شنیده شود و لذت ببخشد، در عین اینکه هویت قومی، بومی و جغرافیاییاش را نیز حفظ میکند هدف اصلی من بوده است. این مهمترین مساله جوامع توسعه یافته با هنر در دوران کنونی است. موضوع هویت و بازگشت.
شما چندین سال روی این اثر کار کردید؛ شروع این کار به چه سالی برمیگردد؟
«ایرانه خانم» سال 1378 یعنی حدود 19 سال پیش نوشته شده است، سال 1389 مجددا آن را ویرایش کردم و چند ماه بعد هم با ارکستر سمفونیک ناسیونال چک و اسلواکی کار را ضبط کردم. رهبری ارکستر به عهده آقای علی رهبری بود. این اثر بر اساس اشعار دکتر رضا براهنی نوشته شده؛ البته ده درصد اشعار از شاعران کلاسیک مانند نظامی، حافط، مولوی، سعدی، فردوسی، خیام، و ... است. مدت زمان اثر حدود 160 دقیقه است و 53 خواننده در آن به عنوان سولیست آواز خواندهاند.
بحث اصلی ما در این مصاحبه کاری است که روی شعرهای رضا براهنی انجام شده که بدون شک کار بسیار سخت و دشواری بوده است؛ چرا برای این کار به سراغ اشعار رضا براهنی رفتید؟
دلایل بسیار زیادی برای این انتخاب وجود دارد و شاید لازم باشد ساعتها درباره این موضوع صحبت کرد؛ اما خلاصه ماجرا این است که من به دنبال یک اتفاق و یک بیان معاصر و مدرن از تاریخ ایران بودم تا ترکیبی از موسیقی و شعر را با زبان موسیقی روایت کنم و بهترین کار این بود که سراغ مدرنترین شاعر ایرانی بروم. دکتر براهنی یکی از همان اتفاقهاست.
من فکر میکنم که یکی از سختترین کارها انتخاب اشعار بوده است. انتخاب اشعار چگونه انجام شد؟
بخش عمدهای از شعرها از کتاب «خطاب به پروانهها» دکتر براهنی است، اسم اثر را هم از یکی از آثار استاد گرفتم که سال 77 سروده و در مجله «بایا» چاپ شده بود. البته از دورههای مختلف شاعرانگی ایشان هم شعرهایی را برگزیدم.
در صحبتهای خود به مدرن بودن تفکر و شعرهای رضا براهنی اشاره کردید. منظور شما از شعرهای مدرن رضا براهنی چیست و چرا او را مدرنترین شاعر ایرانی میدانید؟
دکتر براهنی دو، سه دوره شاعری دارد. ایشان یک دوره شاعر نیمایی بودند و با این فضای فکری شعرهایشان را سرودند؛ بعد هم تجربههای دیگری از شیوههای شاعری دورانشان داشتند. اما از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 اشعاری را سرودند با فضایی پلیفونیک و صوتی. همچنین ساحت دیگری از ساخت زبان و ترکیب اوزان. در اشعار دکتر براهنی ما تنها با بازیهای زبانی روبهرو نیستیم همچنین دوباره فرمالیسم را تکرار نمیکنیم. در شعر معاصر، دیگر ما همزمان نمیتوانیم با ویژگیهای سبکی، بلاغی و نحوی از صناعاتی چون وزن، رکن، آواهای بیرونی و درونی، استعاره، ترکیب ارکان روبهرو شویم. من به دنبال شاعری میگشتم که گذشته، حال و آینده را یک جا داشته باشد. شاعران برجسته بیشماری در ایران وجود دارند اما یکیشان نقش عاطفی زبان را برجسته میکند، یکی اساس اشعارش را بر ایهام استوار میکند، یکی به دنبال خصیصههای معنایی است و دیگری نوعی گفتمان توام با معانی تلویحی را جستوجو میکند. من همه اینها را یکجا میخواستم و به جز براهنی کس دیگری را نمیشناسم که اشعارش دارای چنین ویژگیهای چند وجهی باشد. در سال 74 مقالهای را نیز درباره اشعار کتاب «خطاب به پروانهها»ی ایشان نوشتم و مفصل در آن به موضوع چندصدایی پرداختم، اما به طور خلاصه باید بگویم که این نوع از آثار دکتر براهنی، شعرهایی صوتی است که در سطرهایی بلند با ترکیبی از اوزان مختلف به وجود آمدهاند. سی سال از زمان سرودن این اشعار میگذرد و تازه عدهای از شاعران پیر و جوان میکوشند تا تئوریهای اشکلوفسکی و باختین را به شعرهایشان تزریق کنند. با این حال شعرهاشان باز هم بوی کهنهگی و تقلید را میدهد. البته این بحث به معنای انکار اشعار شاعران برجسته هم عصرم نیست.
این اثر بعد از انتشار به صورت زنده در ایران هم اجرا خواهد شد؟
به احتمال بسیار زیاد این اثر زمستان امسال در داخل و خارج از کشور منتشر خواهد شد. در فکر اجرا نیز هستم و ترجیح میدهم بعد از انتشار این اتفاق بیافتد و همینطور فکر میکنم که ترکیبی از یک ارکستر سمفونیک داخلی و خارجی برای اجرای این کار مناسب باشد. تقاضا و پیشبینی من این است که با توجه به اینکه ضبط کار به رهبری آقای علی رهبری انجام شده است، توسط خود ایشان نیز در ایران اجرا شود. در کل اولویت اول من آقای رهبری هستند و اگر ایشان شرایط همکاری را نداشته باشند آن وقت فکر دیگری خواهم کرد.
شما تجربه کار روی آثار کلاسیک و مدرن را دارید. آیا تفاوتی میان کار کردن روی آثار کلاسیک و مدرن وجود دارد؟ در کل دنیای این دو شعر چقدر متفاوت است و کدام کار دشواریهای بیشتری دارد؟
بحث سختی و آسانی نیست. ما با دو گونه شعری و دو برخورد متفاوت روبهرو هستیم؛ چرا که نحو زبان، ساختار و قرائت شعری متفاوت است. قواعد و ساختهای ذهنی این دورهها با یکدیگر فرق میکند. تصاویر در ذهن شاعر کهن، نمادین و ساختگی است و نظام این تصور خیالی یا واقعی برای شاعر معاصر به سبب گذشت زمان و تفاوتهای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی دورانشان بسیار متفاوت خواهد بود. جدا از اینکه ساخت زبان و بیان نگارش نیز بسیار تغییر کرده است. شاعر معاصر میخواهد به ترکیب دیگری از اوزان دست پیدا کند. من دیدهام که موزیسینهایی در ایران تلاش کردهاند که شعرهای نو بعد از نیما را با موسیقی بیامیزند اما متاسفانه با همان تصوری که از شعر کلاسیک دارند این کار را انجام میدهند. در واقع تفاوتی میان قرائت شاعرانه شعر کلاسیک و شعر مدرن برایشان وجود ندارد، باید به فهم دیگری از ریتم، موسیقی درونی و بیرونی اشعار رسید و به مضمون و ساحت زبان توجه متفاوتی داشت.
من کسی را متهم نمیکنم؛ البته کسی را تایید هم نمیکنم. من از فضای فعلی موسیقی ایران گریزان هستم؛ چراکه به ندرت بسته موسیقایی به دست ما میرسد که خوشایند باشد و نظرمان را هم جلب کند؛ این در حالی است که من با ریزبینی و دقت بالا جزئیات و اتفاقات را دنبال میکنم. درصد بسیار بالایی از تولیدات موسیقی طبل تو خالی است. موسیقی یک پدیده شمایلی است و ما مقلد جنبههایی از این دنیای فراموسیقاییِ انسانی هستیم و این ارتباط را از طریق ارجاع به همان دنیای انسانی به دست میآوریم. اما این دنیایی که ساختهایم آلوده است. ما حتی از بسیاری مسائل حقوق شهروندی مغفول ماندهایم. وضعیت بحرانی موسیقی امروز دلایل متعدد دارد، بحرانهای اجتماعی، تغییر رویکرد فضای اخلاقی و فرهنگی بیاندازه نگرانکننده است. مجریان موسیقیِ ما لزوما موزیسینهای متفکر و اندیشمندی نیستند. یکی از خصیصههای دوران معاصر تکیه بر تحول فرم است که گاهی با حاکمیت هستی شناختی در میآمیزد. تکلیف خالق اثر هنری باید با ابزار بیاناش مشخص شود و در این شرایط است که مفاهیم حسی، مولف را به مبارزه دعوت میکند و در این مبارزههاست که اثر هنری سر باز میزند. برای همین است که غالب شنوندههای آثار موسیقیِ تولید شده در ایران فقط تعداد اندکی ایرانی است. یعنی اثر، تولید نشده به خاک سپرده میشود. به همین دلیل مشکل ما بر سر ظرفیتهای شعر فارسی نیست.
از موسیقی و شعر کمی فاصله بگیریم. شما در حوزه طراحی نیز بسیار فعال هستید و یونیفرمهای آثار نویسندگانی مانند صادق هدایت، جلال آلاحمد، صادق چوبک و صمد بهرنگی کار شماست. یک توضیحی هم درباره کارهای حوزه طراحی خود به ما بدهید؟
رشته تحصیلی من گرافیک بوده و من کار گرافیک، معماری، عکاسی و دکوراسیون داخلی انجام میدهم و سالهاست در تلاشم تا شغلام موسیقی نباشد. وقتی که آدم شغلاش موسیقی میشود، مجبور است که به همه چیز تن دهد؛ مجبور است دست به هر کاری بزند و از آرمانهایش پایین بیاید و این دست به هر کاری زدن و به هر چیزی بله گفتن همان فضاحتی است که موسیقی ما گرفتارش شده. من معاشم را غالبا از طریق گرافیک و شاخههای مرتبط با آن تامین کردهام و به همین دلیل خیلی از دوستانم من را شاعر یا گرافیست یا عکاس میداند. حدود 20 سال است که گرافیست چند انتشارات هستم و این فعالیت همچنان ادامه دارد. با انتشارات ویستار، دریچه، آگرا و جامهدران همکاری مداوم داشتهام.
به عنوان سوال آخر، ایده طرح جلد با مطالعه به دست میآید؟
در بیشتر مواقع قبل از آنکه آثار را طراحی کنم به آن فکر میکنم. این فکر گاهی یک دقیقه و گاهی چند روز طول میکشد. همیشه خودم را مقید به خواندن آثار نمیکنم. گاهی شنیدهها در مورد اثر کفایت میکند و گاهی هم تیتر کافی است. خواندن چند صفحه یا حتی یک پارگراف طرح را در ذهن من شکل دهد. طراحی را یک نشانه میدانم و به شدت مخالف نشانههای شعارگونه و طرحهای مفهومی هستم. البته شیوهها متفاوت است؛ من با ظرافت خاصی به سراغ مفاهیم میروم و از این طریق به مواد مورد نظر دست پیدا میکنم.
عکس از المیرا بابایی
نظر شما