یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۷
زبان ديگری به جز خشونت و مشت‌های گره‌كرده برای ارتباط با جهان وجود دارد

مهدی رجبی، نویسنده کودک ونوجوان، برای مطالعه نوروزی رمان «بن‌بست» نوشته‌ اِرين جيدلنگ را به مخاطبان پیشنهاد می‌کند و معتقد است در جهانی با اين حجم از خشونت، كه آدم‌ها هر روز از مفاهمه و گفت‌وگو دورتر می‌شوند و راه‌حل‌ مشكلات و اختلاف‌هايشان را در جنگ و خونريزی جست‌وجو مي‌كنند، به شدت به اين شيوه‌ نگاه اصيل و انساني نياز داريم که به جز خشونت و مشت‌های گره‌كرده زبان ديگری هم براي ارتباط با جهان وجود دارد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)-مهدی رجبی: حدود يك دهه و نيم است كه شانس با من يار بوده و رمان‌هاي مطرح نوجوان جهان را كم و بيش رصد مي‌كنم. بعضي‌ها جايزه‌ نيوبري گرفته‌اند و بعضي هم جوايز ادبي مطرح ديگر را. اما به صورت تجربي فهميده‌ام صرف وجود برچسب جايزه‌ نيوبري روي جلد كتاب، حتماً با كتاب شاهكاري طرف نيستم. از ميان مترجمان فراواني كه كتاب‌هاي كودك و نوجوان را ترجمه مي‌كنند كارهاي چند نفر را به شكل جدي دنبال مي‌كنم، ازجمله پروين عليپور، محبوبه‌ نجف‌خاني و كيوان عبيدی آشتيانی. به اعتقاد من اين سه بزرگوار به درك درستی از فرايند انتخاب و ترجمه‌ آثار ادبی رسيده‌اند و معمولاً انتخاب‌هايشان آگاهانه و از روی دانش و مطالعه است.
 
پاييز امسال كتاب «بن‌بست» را با ترجمه‌ کیوان عبیدی آشتياني خواندم و ذوق‌زده شدم. خبري از برچسب نيوبري هم روي كتاب نبود. اما رمان آن‌قدر چند لايه و عميق است كه موقع خواندنش دلم نمي‌آمد تمام شود. ذره‌ذره مي‌خواندم و پيش مي‌رفتم و فكر مي‌كردم نويسنده چقدر نزديك است به نبض جامعه‌اش و چقدر دركش بالاست از مشكلات واقعي نوجوان‌ها. تلفيق چند مضمون و موضوع در يك رمان كار دشواري است.
 
موضوع طلاق، موضوع خشونت، موضوع كودكان مبتلا به سندروم داون، موضوع خانواده‌هايي با ساختار متفاوت فرهنگي. به عنوان يك رمان‌نويس مي‌دانم كه جمع كردن اين مفاهيم در كنار هم و تنيدن‌شان در ساختار رمان به شدت طاقت‌فرسات و نياز به ديدي همه جانبه دارد. دين واشنگتن با مادر جوانش زندگي مي‌كند و حتا گاهي زيبايي و جواني مادرش باعث مي‌شود او از نگاه ديگران به مادرش معذب شود. پدرش آن‌ها را رها كرده و رفته و حالا دين مرد خانه است و اين فشار رواني درست در بحبوحه‌ آتشفشان نوجواني روي او چنگ‌انداز شده. دين هميشه خشمگين است و به واسطه‌ي جثه‌اش اين خشونت را برون‌ريزي مي‌كند و معمولاً اگر پر كسي به پرش بگيرد هديه‌اش به طرف مقابل يك مشت محكم و جانانه است. دست‌هاي دين به حالتي هيستريك و عصبي هميشه آماده‌ مشت شدن‌اند و مي‌لرزند.
 
اين حجم از خشم عنان‌گسيخته او را به يك بمب متحرك تبديل كرده است و اجازه‌ بروز مهرباني ذاتي او را در اجتماع نمي‌دهد. تا اينكه سر و كله‌ بيلي دِي پيدا مي‌شود. پسركي مبتلا به سندروم داون كه دلش دوست مي‌خواهد. پسركي كه بر خلاف باورهاي متداول درباره‌ ضريب هوشي سندروم داوني‌ها، از هوش عاطفي و غريزي فوق‌العاده‌اي برخوردار است. خرابكاري دين در مدرسه و رفتار غلطش با بيلي دِي باعث مي‌شود مسئولين مدرسه به عنوان تنبيه، دين را مجبور كنند هر روز بيلي دي را تا خانه همراهي كند، درست مثل يك باديگارد.
 
اما اين دو موجود كاملاً متفاوت، نقاط مشترك زيادي دارند كه كم‌كم هر دو ازشان با خبر مي‌شوند. هر دو نمي‌دانند پدرشان كجاست و هر دو دنبال پدرشان مي‌گردند. هر دو به نوعي قرباني خشونت شده‌اند و زندگي‌شان مختل شده. تمام اين ماجراها محملي مي‌شود براي همراهي بيلي دي و دين در سفري جاده‌اي. بيلي دي مانند يك فيلسوفِ طناز است و ناخواسته و از روي طينت زلالش، حرف‌هاي عميقي مي‌زند كه دين را زير و رو مي‌كنند.
 
اما هوشمندي نويسنده در اين است كه خواننده هرگز اين حرف‌ها را به شكل اغراق‌آميز دريافت نمي‌كند. ديالوگ‌ها برآمده از موقعيت‌ها هستند و باورپذير. از سويي ديگر دنياي مردانه و خشن بيلي و دين، با حضور دختركي به اسم سيلي (كه هوشمندانه هم وزن نام بيلي است)در هم مي‌ريزد و جادوي عشق مانند تمام آثار كلاسيك جهان قدم در ميدان مي‌گذارد. دين به سيلي علاقه‌مند مي‌شود و آرام‌آرام رگه‌هاي خشن در وجودش مهار مي‌شوند. با وجود اينكه ساختار خانواده‌‌ سيلي با عرف جامعه متفاوت است، او خيلي درست تربيت شده و مهرباني و انسان‌دوستي در ظاهر و باطنش موج مي‌زند. تلاش غم‌انگيز بيلي‌دي براي يافتن پدرش رگه‌هايي معمايي در داستان ايجاد مي‌كند كه ترجيح مي‌دهم با دادن توضيح درباره‌شان، لذت خواندن‌شان را از خواننده‌ها نگيرم.
 
«بن‌بست» يك وضعيت رواني و اجتماعي است و در مقطعي از زندگي ممكن است براي هر انساني پيش بيايد. اما وقتي بن‌بست در دوره‌ نوجواني حاصل مي‌شود پيچيده‌تر مي‌شود. نوجوان‌ها به خاطر تغييرات ناگهاني ترشح هورمون‌ها و نوسانات سريع جسم و خلق و خو، معمولاً در مواجهه با بن‌بست‌ها سر در گم مي‌شوند. عصبيت و پرخاشگري و افسردگي به سراغ‌شان مي‌آيد و اگر كسي همراهي‌شان نكند ممكن است تا پايان عمر از عوارض اين قضيه در زندگي رنج بكشند. اما نويسنده هوشمندانه رمان را به اين سمت هدايت مي‌كند كه بن‌بست پايان راه نيست.
 
حتی در طرح جلد كتاب‌ هم تلاش شده اين مفهوم جا بيفتد. دين و بيلي به يك ديوار بن‌بست رسيده‌اند با تصوير يك جاده. اما به هر حال اينجا نقطه‌ بن‌بست است. نا اميدي در اين لحظه به نوجوان فرمان مي‌دهد كه اينجا آخر راه است. اما اميدواري و تلاش و تقلا براي يافتن راه مي‌گويد پشت ديوار جايي ديگر و دنيايي ديگر وجود دارد. ديوار فقط يك مانع فيزيكي است و مي‌توان با تفكر از آن عبور كرد، درست مثل مقطع نوجواني در زندگي. دين بر خلاف بدن ضعيف و ساده‌دلي كودكانه‌اش كه مشخصه‌ كودكان سندروم داون است، براي دين يك واسطه‌ قدرتمند است. واسطه‌ای كه افق ديد دين را گسترش مي‌دهد.
 
 

در تصوير روي جلد، دين روي شانه‌هاي بيلي ايستاده و آن‌سوي ديوار را نگاه مي‌كند. در واقع تصوير به شكل سمبوليك به بيننده و خواننده مي‌گويد بيلي نيرويي كمكي است براي دين، براي اينكه به درك و مكاشفه برسد. دين مي‌فهمد آن سوي اين بن‌بست، جهان ديگري وجود دارد و سختي‌ها را مي‌شود پشت سر گذاشت. دين كم‌كم مي‌فهمد به جز خشونت و مشت‌هاي گره‌كرده زبان ديگري هم براي ارتباط با جهان وجود دارد. در جهاني با اين حجم از خشونت، در جهاني كه آدم‌ها هر روز از مفاهمه و گفت‌وگو دورتر مي‌شوند و راه‌حل‌ مشكلات و اختلاف‌هايشان را در جنگ و خونريزي جست‌وجو مي‌كنند، به شدت به اين شيوه‌ نگاه اصيل و انساني نياز داريم.
 
پيشنهاد مي‌كنم نوجوان‌ها اين كتاب را بخوانند. چون علاوه بر تمام مسائل محتوايي و انساني‌اي كه در موردشان گفتم، خانم جيدلنگ داستان‌گوي چيره‌دستي است و خوب مي‌داند چطور بايد خواننده‌اش را سرگرم كند. روايت و زبان داستان به شدت جذاب است و مترجم تلاش زيادي براي انتقال لحن نويسنده‌ در زبان اصلي و همچنين ساختن فضا به خرج داده است.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها