فضای کتاب «استهبان در صدای باد و خاک گم بود» توامان طنز و تراژدی است و تنوع این فضاها در ساختار داستانها وجود دارد.
«استهبان در صدای باد و خاک گم بود» مجموعه چهار داستان بلند است. نام کتاب نیز از داستان اول گرفته شده و باقی داستانها هم به نامهای «تو میخوای جنگ راه بندازی»، «چه کسی به در میکوبد» و «یه موجود دلبخواه» هستند. این سه داستان هریک دو شخصیت دارد که مباحثی مثل جنگ، خانواده، روابط پدر و پسرها و همچنین تقابل سنت و مدرنیته را در خودشان دارند.
شاید متفاوتترین داستان مجموعه به لحاظ تعداد شخصیتها «استهبان در صدای باد و خاک گم بود» است. داستانی با کاراکترهای زیاد و فضای روایتی خاص این فضا. داستان در یک قبرستان میگذرد و ماجرای یک خانواده است که همگی در قبرستانی در شهرستان استهبان خاک شدهاند. این داستان ماجرای یک شب آنهاست که در قبرستان میگذرد. درگیریهای خانوادگی، خوشیها و دلتنگیها جانمایه روایت این داستان است. این داستان تنها داستان این مجموعه است که شخصیتها نام مشخصی دارند.
«تو میخوای جنگ راه بندازی» همانطور که از نامش پیداست موضوع جنگ را بررسی کرده و جنگ را از دو منظر خانواده و همچنین کشورها با هم پیش برده است. در این داستان زن و مردی را میبینیم که در این جنگ مشغول مبارزه برای زندگی روزمره خود هستند. زندگیای که توام است با فشارهای روحی و روانی، آلودگی هوا و درگیریهای فردی و اجتماعی.
داستان «چه کسی به در میکوبد» در حقیقت یک داستان برگرفته از شعر شمس لنگرودی است. این شعر با همین جمله چه کسی به در میکوبد آغاز میشود و ماجرای پدر و پسری را روایت میکند که از همان ابتدا موضوع پدرکشی و فرزندکشی را در قالب فضای بین سنت و مدرنیته مرور میکنند.
و اما داستان پایانی کتاب «یه موجود دلبخواه» نیز ماجرای زن و مردی را روایت میکند که بر سر داشتن یا نداشتن بچه با یکدیگر وارد جدال میشوند و ماجراهای بامزهای هم برای آنها اتفاق میافتد.
این کتاب در روزهای پایانی اسفند ماه سال 1396 توسط نشر هونار و در هزار نسخه و 119 صفحه منتشر شده است.
از بهاءالدین مرشدی پیشتر کتابهای «ماهی که توتفرنگیها سرخ میشوند»، «رویای این پاریسی دیوانه»، «مراثی یک روایت ساده» و همچنین «پنج داستان از کتاب معجزه» منتشر شده است.
نظر شما