دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۹:۴۰
برای آموختن حروف الفبا میلیون‌ها تومان پول خرج کردم

علی میرزاجانی، نویسنده هفت کتاب داستانی گفت:‌ حروف الفبا را بلد نیستم اما بی‌سواد هم نیستم. شاید اگر هر آدمی جای من بود، مسیر زندگی‌اش به گونه دیگری رقم می‌خورد اما من تلاش کردم تا به خواسته‌ام برسم. شق‌القمر کردم، نویسنده شدم، چون آرزوی بچگی‌ام بود.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، علی میرزاجانی یکی از آن شخصیت‌های جالب ادبیات است که می‌توان ساعت‌ها پای صحبت‌هایش نشست و درباره موضوعات مختلفی مانند داستان، شعر، سینما، تئاتر و موسیقی با او صحبت کرد. او متولد 1330 است، شغل اصلی‌اش آرایشگری است اما تا امروز هفت عنوان کتاب داستانی منتشر کرده است. نکته جالب توجه این است که حروف الفبا را اصلا بلد نیست اما می‌نویسد. میرزاجانی که بسیار مسلط صحبت می‌کند، معتقد است که خواندن و نوشتن، ملاک باسوادی یا بی‌سواد افراد نیست. گفت‌وگوی‌ای را با این نویسنده داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.
 
چه شد که تصمیم به نوشتن داستان گرفتید؟
من نمی‌توانم بگویم که داستان‌نویس هستم یا نه؛ اما می‌توانم بگویم که مطلقا حروف الفبا را بلد نیستم. به یاد دارم وقتی که به بانک رفتم تا حسابی باز کنم، 10 امضا کردم که هیچ‌کدام شبیه هم نبود. با این حال خوشحالم که توانایی زیادی در خلق قصه دارم و درباره جامعه‌شناسی، عرفان، دین و مسائل سیاسی قصه‌هایی را آفریده‌ام.
 
یعنی داستان‌هایی که شما خلق می‌کنید، موضوعات جانبی دارند؟
بله. برای مثال کتاب «پایان عمر زمین» که به زلزله رودبار می‌پردازد، کاری عرفانی است؛ یا آخرین اثرم به‌نام «خدا را صدا کن»‌ درباره اتفاقاتی است که در ایران، پاکستان و سوئد اتفاق می‌افتد که آن را در حوزه داستان‌های دینی قرار داده‌اند. من تا به امروز هفت کتاب در فضاهای مختلف دارم و هنوز هم به فکر تجربه کردن هستم. من نمی‌توانم بنویسم اما ایده‌های بکر دارم. البته این حرف من نیست و اساتید این حرف‌ها را می‌زنند. برای مثال یکی از کتاب‌های من را محمدصالح علاء پشت‌نویسی کرده است و در آن به تعریف از اثرم پرداخته است. هادی مرزبان، علیرضا رئیسیان و اکبر زنجان‌پور نیز درباره آثار من صحبت کرده‌اند.
 
شما که توانایی خواندن و نوشتن ندارید، پس چطور داستان می‌نویسید؟
خیلی‌ها در رسانه‌ها مطرح کرده‌اند که من خواندن و نوشتن را بلد هستم اما با بی‌سواد جلوه دادن خود قصد بازارگرمی دارم؛ اما باور کنید که این طور نیست. من سال 52 به آقای اکبر زنجان‌پور گفتم که من قصه نوشتن را خیلی دوست دارم و واقعا قصه دارم. پیشنهاد داد که صدایم را ضبط کنم و به این شکل از فراموشی این قصه‌ها جلوگیری کنم. شروع کردم به قصه گفتن و آن‌ها را ضبط کردم. بعدها قصه‌ها را به همسرم دادم و او نیز داستان‌ها را نوشت. من ادبیات را بلد نیستم اما بعد از ویراستاری نمونه‌خوانی را باز خودم انجام می‌دهم؛ چون متوجه ایرادات افراد می‌شوم.
 
در همه این سال‌ها تلاش نکردید تا خواندن و نوشتن را بیاموزید؟
برای آموختن حروف الفبا میلیون‌ها تومان پول خرج کردم؛  زجر می‌کشیدم اما نشد که نشد. به خاطر دارم که چند سال پیش نزد دکتری برای روانکاوی رفتم و در آنجا متوجه شدم که قسمتی از مغزم که مربوط به یادگیری حرف است، غیر فعال است. طبق اطلاعاتی که بعدها به دست آوردم از هر چند هزار نفر یک نفر این مشکل را دارد و قابل حل هم نیست.
 
شما فیلمنامه هم می‌نویسید؟
من کار را با فیلمنامه‌نویسی آغاز کردم اما رفته‌رفته به سمت داستان و قصه کشیده شدم. آقای اکبر خواجویی  کارگردان «پدر سالار» نخستین فیلمنامه من را قبول کرد و حتی مجوز آن را هم گرفت اما ساخته نشد. با این حال سیدعلی نیاکان از روی کتاب «بقایای عشق»‌ من فیلم «شکر تلخ» را ساخت. علاوه بر نویسندگی، کار دیگر من نقاشی است که به سبک جکسون پولاک یعنی جنجال برانگیز نقاشی می‌کنم. چند وقت پیش نیز نمایشگاهی را برگزار کردم که استقبال بسیار خوبی از آن شد.
 
نخستین اثر شما در چه سالی منتشر شد؟
اولین اثرم سال 72 منتشر شد و بعد از آن هر چند سال دست به انتشار یک اثر زدم. البته همه هفت عنوان را در یک پکیج منتشر شده است و افراد می‌توانند، محصول سال‌ها فعالیت من را در این پکیج که  انتشارات هفت‌وادی آن را منتشر کرده است، تهیه کنند.
 
شما آرایشگر بسیار حرفه‌ای هستید، نقاشی می‌کشید و قصه می‌نویسد؛ کدام یک از این کارها از همه سخت‌تر است؟
بعد از موسیقی حرف اول را رمان می‌زند و پرداختن به آن کار سختی است، با این حال به نظر من نویسنده‌ها شق‌القمر نمی‌کنند؛ اما من شق‌القمر کردم. من نویسنده شدم، چون آرزوی بچگی‌ام بوده است. خوب یاد دارم که در بچگی وقتی می‌گفتم دوست دارم در آینده نویسنده شوم، همه به من می‌خندیدند اما من توانستم. یا مدتی می‌گفتم می‌خواهم نقاش شوم و بزرگ‌ترها می‌گفتند که نقاشی ساختمان شغل پردرآمد و خوبی است و به من با این دید نگاه می‌کردند. فکر می‌کنم که عملکردم پیام بسیار خوبی برای افراد تحصیلکرده روزگارمان دارد. واقعا زشت نیست که عده‌ای فلسفه خوانده‌اند اما درباره فلسفه نمی‌توانند بنویسند. هنر خوانده‌اند اما در هنر حرفی برای گفتن ندارند؟
 
شما با حضور در عرصه ادبیات به دنبال چه هدفی می‌گردید؟
من چیزی از کسی نمی‌خواهم اما دوست دارم پیام‌ام به دست مردم برسد. مردم اگر پیام من را دریافت کنند، نگاه‌شان به جهان عوض می‌شود. من حروف الفبا بلد نیستم اما بی‌سواد هم نیستم. شاید اگر هر آدمی جای من بود، مسیر زندگی‌اش به گونه دیگری رقم می‌خورد اما تلاش کردم تا به خواسته‌ام برسم. یک رمز موفقیت دارم و آن این است که مادرم به من چند نصیحت کرد و من به آن‌ها گوش دادم. گفت حرف زدن را از آدم‌های باشعور یاد بگیر و با کسانی که بد صحبت می‌کنند، صحبت نکن. لباس پوشیدن را هم از انسان‌های شیک‌پوش یاد بگیر. من در کوچه و پس‌کوچه‌ها چرخیدم، سیلی‌ها خوردم، با انسان‌ها مختلف نشست و برخاست داشتم و هر چیز خوبی را با تمام وجودم درک کردم و هیچ چیزی را مفت به دست نیاوردم. خیلی‌ها درباره صلح جهانی صحبت کردند اما دغدغه آن را نداشته‌اند. من در یکی از داستان‌هایم به نام شیخ ابوسعید ابوالخیر از زبان یک کودک جنگ را محکوم کرده‌ام و این با تمام داستان‌های موجود متفاوت است زیرا جنگ علمی راه می‌اندازم. من موسیقی بلد نیستم اما تست صدای پسرم که خواننده است را خودم می‌گیرم و کاملا موسیقی را می‌فهمم. علاوه بر آن در سینما و تئاتر نیز چنین دیدگاهی دارم و نظراتم را دوستانم می‌پذیرند. در آخر هم باید یادآور شوم که مادرم نقش بسیار زیادی در موفقیت من داشت و هر چیزی را در قالب داستان برای من تعریف می‌کرد. من از کودکی برای خودم قصه می‌گفتم تا اینکه آن اتفاق ویژه رخ داد و مسیر زندگی‌ام تغییر پیدا کرد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها