محسن آزموده، روزنامهنگار در یادداشتی به کتاب «از سرد و گرم روزگار» نوشته احمد زیدآبادی پرداخته است.
بارها گفتهاند و شنیدهایم که تاریخ را ظفرمندان مینویسند، از منظر خود و خواسته یا ناخواسته برای تلقین روایتی از تحولات و رویدادها که به طور منطقی به آنجایی که آنها بدان نائل شدهاند، منجر میشود. تا پیش از این تاریخ را همچنین قدرتمندان مینوشتند، آنها که به واسطه پول و منابع، امکان سلطه گفتمانی را هم دارند و میتوانند باورها و علایق و احساسات خود را با فرهنگ و ابزارهای آن، بازنمایی کنند و گفتاری مسلط و بیخدشه از تاریخ خلق کنند. گویی مبداء و سرانجام همه تحولات خواستهها و منافع ایشان و نیاکانشان بوده و بازیگر اصلی تحولات تاریخی آنها بودهاند.
در روزگار ما اما به واسطه گسترش انکارناپذیر رسانهها و دسترسپذیر شدن بلندگوها این امکان برای «دیگران» هم فراهم شده که گذشته از این که در نظام رخنهناپذیر ساختارهای اجتماعی خراش ایجاد کنند و راهی به صدر بیابند، روایت خود را نیز از تاریخ بیان کنند و کتاب «از سرد و گرم روزگار» نوشته احمد زیدآبادی، بدون شک مصداقی تام و تمام از این امر است. خاطرات کودکی و نوجوانی تا جوانی یک فعال سیاسی و اجتماعی و روزنامهنگاری متعهد که همگان درباره صداقت و صراحت و صمیمت آن اذعان دارند، اما فراسوی این ویژگیها این خاطرات را -که امیدواریم تداوم یابد- میتوان و بایسته است، مثالی گویا برای روایت تاریخ از پایین دانست.
درباره دهههای 1340 و 1350 خورشیدی در ایران کم کتاب و مقاله و گفتار و فیلم و سایر آثار هنری نوشته و تولید نشده است. آثار فراوان تاریخنگارانه، جامعهشناختی با تحلیلهای سیاسی و اقتصادی از منظرهای مختلف و دیدگاههای متفاوت و متعارض درباره این دوره هست. همچنین انبوهی از کتابهای خاطرات، خاطرات شفاهی، فیلم و تصویر و صدای افراد از تجربیات شخصی و فردی. آثار ادبی و هنری زیادی نیز از چشماندازهای گوناگون در اینباره خلق شده است: فیلم و تئاتر و موسیقی و نقاشی و آثار تجسمی و عکس و ...
ویژگی عمده این آثار اما آن است که عموما از منظر بهرهمندان و برخورداران نوشته شده است، خواه آنها که قبلا بهرهمند بودند و حالا روایت نوستالژیک آن را بیان میکنند و خواه کسانی که بعدا برخوردار شدند و از منظر خود به این تحولات مینگرند. مراد از برخورداری و بهرهمندی نیز صرفا مادی و اقتصادی نیست، حتی اشارهمان به قدرت سیاسی نیز نیست، بلکه حتی آنها که به دلایل مختلف به انبارهای سرمایههای فرهنگی دسترسی داشتهاند نیز منظور نظرمان است.
در این میان آنچه مغفول است و کمتر سراغی از آن میتوان گرفت، منظر مردم فرودست و یا آدمهای عادی است، آنها که گرفتاری معیشت بازشان داشته از این که بتوانند در عرصههای اجتماعی حضور یابند و اگر هم ناخواسته و از سر اضطرار و جبر جغرافیایی و تاریخی به این میدانها راه یافتهاند، همچنان بیصدا ماندهاند و تنها در مقام توده بینامی که میآیند و میروند، از آنها یاد میشود و به همین خاطر در بازنماییهایی که برخورداران ارائه میکنند، نشانی فردی و شخصی به جای نمیگذارند و نقشی جز سیاهی لشکر ایفا نمیکنند.
خاطرات زیدآبادی اما گام مهمی در شکستن این سد سدید و روزنهای برای آشکار ساختن تجربه زیسته این نابرخورداران است، آنها که اگر دقیق بنگریم، سازندگان اصلی وقایع و رویدادها بودهاند و هستند. او در این کتاب تجربه شخصیاش را از ایران آن سالهای پرمخاطره روایت میکند. دیدگاه او، منظر یک آدم عادی است، نوجوانی که در میانه دهه «طلایی» 1340 در یکی از روستاهای دور افتاده سیرجان و در خانوادهای فرودست به دنیا آمده و خودش و خانوادهاش با سرد و گرم روزگار دست و پنجه نرم کردهاند. هیچ طرح و برنامه منظم و مشخصی او را به جایی که اکنون ایستاده، رهنمون نشده جز ضرورتهای یک زندگی طبیعی و تلاشی برای بقا و اتفاقا همین دیدگاه است که به این کتاب اهمیتی یکه و یگانه میبخشد.
با خواندن کتاب و از منظر زیدآبادی حیات اجتماعی و خصوصی بخش یا بخشهایی از جامعه آشکار میشود که تا کنون دیده نشدهاند. در این کتاب امیدها و آرزوها و دردها و خوشیهای اکثریتی خاموش به صدا در میآیند که در هیاهوی گفتارهای مسلط و صداهای هیچ امکانی برای آفتابیشدن نمییابند و تنها در پستوی خاطرات شفاهی و گفتههای سینه به سینه، در حوزه عمومی، «ناگفته» باقی میمانند. از این حیث، شاید نوشته زیدآبادی فخامت و سلاست و شیوایی خاطرهنویسیهای یک نویسنده و ادیب را نداشته باشد و نثر روزنامهنگارانه و گاه خودمانیاش برای مخاطبی که عادت به خواندن متنهای «آنچنانی» کرده، غریب بنماید، اما از قضا همین ویژگیهاست که آن را از صدها کتاب خاطراتی که ادبا و نویسندگان و شاعران و سیاستمداران و فعالان نامدار حوزههای سیاست و اقتصاد و فرهنگ متفاوت میکند و صدایی از مردم را به گوش میرساند.
نظرات