همزمان با سالروز تولد صادق هدایت در گفت وگو با ایبنا مطرح شد:
بهارلو: «علویهخانم» و «توپ مرواری» دو روایت نو و فولکلوریکاند
محمد بهارلو میگوید: «علویه خانم»، بعداز «توپ مرواری»، دشوارترین کتاب هدایت از حیث دریافت درست اصطلاحات و مثلها و کنایات زبان فارسی است؛ بهویژه که تقریبا تمام کتاب به سیاق زبان گفتار و به صورت «شکسته» و با لهجه مردم تهران در اواخر قاجار و اوایل زمان پهلوی نوشته شده است.
آقای بهارلو شما بر پایه چه شواهدی میگویید که نسخههای چاپشده «علویه خانم» و «توپ مرواری»، که در طول چند دهه اخیر بارها تجدید چاپ شدهاند، اصیل و معتبر نیستند؟
شاید این ادعا قدری اغراقآمیز به نظر برسد، اما واقعیت دارد. دربارۀ «توپ مرواری» تردید چندانی وجود ندارد، زیرا تا قبل از انقلاب متن کامل آن چاپ نشده بود و انتشار آن ممنوع بود. نسخهای هم که در اوایل سال پنجاهوهشت، از سوی «انتشارات 333»، منتشر شد، و با ماشینتحریر آی. بی.ام و بهصورت شتابزده و غیرحرفهای حروفچینی شده بود، غلطهای فراوان داشت، و بعدها در چاپهای گوناگون، و باز براساس همین نسخه، خطاها و لغزشهای دیگری نیز به آن غلطها اضافه شد، و کار را پیچیدهتر کرد.
با اینحساب شما میگویید که هیچ نسخه اصیل و قابلاعتمادی از «توپ مرواری» وجود ندارد؟
تا منظورمان از نسخه اصیل و قابلاعتماد چه باشد. ابتدا بگویم که موضوع فقط به ممیزی کتاب و محدودیتهایی نظیر آن خلاصه نمیشود. در چاپهای گوناگونی هم که از این کتاب در خارج از کشور منتشر شده همان مشکلات کماکان به چشم میخورد. بهرغم اینکه برخی از این چاپها سروشکلی آراسته دارند از سهلانگاریهای ناشر و بیدقتیها و دخالتهای ناروای مصححان در امان نماندهاند. تا آنجا که من دیدهام نسخهای که میتوان به آن اعتماد کرد و بسیاری از اشتباهات و لغزشهای نسخه «انتشارات 333» را اصلاح و پارهای از دشواریهای کتاب را هم برطرف کرده است با تصحیح و توضیح محمد جعفر محجوب، از سوی «انتشارات آرش» در سوئد، منتشر شده است. این نسخه این مزیت را دارد که خوانندگان میتوانند آن را درست بخوانند و درست بفهمند، اما چنانکه خود محجوب هم در مقدمه کتاب اشاره کرده است دستیابی به چاپ قطعی «توپ مرواری» زمانی امکانپذیر خواهد بود که نسخۀ اصلی کتاب، روایت دستنویس هدایت، منتشر شود.
پس این نسخه را هم که محجوب منتشر کرده نمیتوانیم نسخۀ اصلی یا اصیل بدانیم؟
متأسفانه نه. اما گویا قرار است بهزودی روایتی از نسخه خطی کتاب، یعنی دستخط خود هدایت، منتشر شود، و باید امیدوار بود که پس از انتشار آن این مناقشه دورودراز فیصله پیدا کند و بهاصطلاح ختم بهخیر شود.
درباره کتاب «علویه خانم» چی؟ آیا این کتاب هم همان مشکلات «توپ مرواری» را دارد؟
نه، اصولاً «علویه خانم»کتاب سادهتری است و پیچیدگیهای «توپ مرواری» را ندارد؛ بهویژه که در زمان حیات خود هدایت چاپ شده است. البته چاپ این کتاب هم خالی از مناقشه نیست. هدایت «علویه خانم» را احتمالاً در فاصله سالهای 1312 تا 1314 نوشته، اما تاریخ انتشار کتاب، به اعتبار مشخصات چاپ اول آن، 1322 است، و علت این فاصله زمانی میان تاریخ نگارش و چاپ آن دقیقا روشن نیست.
یعنی هیچ توضیحی در این باره وجود ندارد؟
چرا، توضیح مختصری وجود دارد.در دو نامه که هدایت به یان ریپکا، مستشرق چک، و مجتبی مینوی نوشته است به نگارش «علویه خانم» اذعان کرده است، و حتی نسخهای از آن را برای ریپکا فرستاده است. تاریخ این نامهها بهمن 1315 است، یعنی زمانی که هدایت در هند بوده. در دنبالۀ نامه به مینوی مینویسد که وسیله و امکان چاپ «علویه خانم» و دیگر نوشتههایش وجود ندارد، و این، به احتمال قوی، اشارهای است به تعهدی که هدایت در اواخر سال 1313به وزارت معارف و اداره شهربانی داده بوده مبنی بر این که کتابی در ایران منتشر نکند. برای همین در صفحه ابتدای نسخه خطی «بوف کور»، که در همانسال در هند بهصورت محدود چاپ کرده، نوشته: «طبع و فروش در ایران ممنوع است». تفصیل این قضیه قدری طولانی و از بحث ما بیرون است.
پس هدایت به سبب چنین محذوراتی کتاب را تقریباً یکدهه بعداز نگارش آن چاپ و منتشر کرده؟
بله. او این کتاب را در سال 1322با هزینۀ شخصی در چند صد نسخه منتشر میکند، و چنانکه حسن قائمیان، که پس از مرگ هدایت بر چاپ تعدادی از کتابهای او نظارت داشته، نوشته است:«در برخی نسخههای معدود تاریخ اصلی با تراشیدن به 1312 تبدیل شده است. برمن معلوم نیست که این عمل بنا به مصلحتی بوده و صادق از آن مطلع بوده یا نه.» نسخهای هم که من از چاپ اول «علویه خانم» در اختیار دارم این تراشیدگی به چشم میخورد، و 1322 به 1312 تبدیل شده است.
آیا نسخه چاپ اول تفاوتی هم با چاپهای بعدی دارد؟
باید بگویم که «علویه خانم»، بعداز «توپ مرواری»، دشوارترین کتاب هدایت از حیث دریافت درست اصطلاحات و مثلها و کنایات زبان فارسی است؛ بهویژه که تقریبا تمام کتاب به سیاق زبان گفتار و به صورت «شکسته» و با لهجه مردم تهران در اواخر قاجار و اوایل زمان پهلوی نوشته شده است. این کیفیت احتمالا باعث شده که در موقع حروفچینی کتاب خطاها و سهوهایی پیش بیاید و چون در آن زمان در مراکز حروفنگاری و چاپخانههای ایران مقدورات آوانگاری کلمات وجود نداشته است کار را قدری پیچیدهتر کرده است. در نسخهای که من در اختیار دارم، و ظاهرا متعلق به هدایت بوده، او با قلم خودش در حاشیۀ تعدادی از صفحات اصلاحاتی انجام داده است و شاید بتوان گفت که در آن تجدیدنظر کرده است. در روایتهای بعدی کتاب، که بعداز مرگ هدایت از سوی ناشران مختلف منتشر شده، در همهجا آن خطاها و تصحیفها و افتادگیها وجود دارد، و پیداست که هیچکدام آن نسخه تصحیحشده را در اختیار نداشتهاند، و درعینحال بر اثر بدخوانی و سهلانگاری غلطهای تازهای هم به چاپهای جدید راه یافته است.
شاید مهمترین نقدی که به «علویه خانم» وارد باشد حضور خود هدایت به معرکۀ داستان است. آیابه نظر شما دخالت او قضاوت خواننده را تحت تأثیر قرار نمیدهد و نقطه ضعف داستان محسوب نمیشود؟
«علویه خانم» داستانی است متعلق به سنت رئالیستی، و بهاصطلاح پیشامدرن، و چیزی که شما به آن اشاره میکنید تقریباً در همۀ داستانهای قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم و آثار رئالیستهای بزرگ اروپایی دیده میشود. «علویهخانم» را باید اثری متعلق به زمان و «ژانر» خودش قضاوت کرد. چنانکه میدانید «علویه خانم» بر پایه گفتوگو نوشته شده است، و شاید این نخستینبار باشد که سراسر یک داستان نه با زبان ادبی، یا «لفظ قلم»، بلکه به زبان گفتار نوشته شده است، با لفظ و لحن و لهجههای محلی و جنسی و طبقاتی، و ازهمینرو برخی ادبا و «فضلای ریشوسبیلدار» آن را «مبتذل» و «ناتراشیده» و «مستهجن» دانستهاند، و پس از گذشت هشتاد سال هنوز بسیاری از کتابخانهها آن را به خود راه ندادهاند، و در چند دهه اخیر هم هرگز مجوز نشر نگرفته است.
نظر شما این است که داستان را گفتوگوها پیش میبرند نه نویسنده؟
بله، تا حد زیادی. تفاوت این داستان، که درعینحال بلندترین داستان کوتاه هدایت است، با داستانهای دیگر هدایت در این است که جز صدای راوی، که در لحظاتی شنیده میشود و مقید به برخی قراردادهای ادبی یا نویسندگی است، آدمها مقید به هیچ قراردادی نیستند و اغلب همان چیزی را که احساس میکنند بر زبان میآورند. ازهمینرو خواننده احساس میکند که کیفیت گفتوگوی آدمها واقعی است، و انگار در گوشهای از صحنه حضور دارد و صدای مکالمه آنها را اتفاقا میشنود. حال آنکه، چنانکه میدانیم، چیزی «اتفاقی» نیست، و این گفتوگوها سراسر برگزیده و حسابشده است؛ یعنی اثر دست نویسنده است، و به نظر من نقش اصلی هدایت در داستان همین است.
این گفتوگوها دقیقاً چه کیفیتی دارد و اگر ممکن است توضیح بیشتری دربارۀ امتیازهای آن بدهید.
امتیاز دیگر زبان این داستان تفاوت آن با سبکهای ادبی مسلط در آغاز دهه اول قرن شمسی حاضر است. بافت کلی داستان با معیارها و نمونههای نثر ادبی رایج در آن زمان، که مقید به نوعی سنت ادبیِ سفتوسخت و منحط بود، تفاوت آشکاری دارد. این تفاوت هم در زبان راوی و هم در زبان آدمها، بهویژه حفظ تمایز در گفتار زن و مرد، کاملا به چشم میخورد، و درست دریافتن معنای این گفتوگوها که سرشار از اصطلاحات و کنایهها و تلمیحات است، مانند کتاب «توپ مرواری»، از درستخواندن آنها آغاز میشود، و ازهمینرو برای درستخواندنشان، اغلب، نیاز به آوانگاری هست، و گاه از تلفظ درست به معنی و گاه از معنی به تلفظ درست میرسیم.
نظرات