در نشست نقدوبررسی «برادر انگلستان» مطرح شد:
میرشکاک: جز هدایت و آل احمد نویسندهای سراغ ندارم که بیخ ایرانی داشته باشد
یوسفعلی میرشکاک گفت: به شخصه به جز هدایت و آلاحمد نویسندهای سراغ ندارم که بیخ ایرانی داشته باشد و نتوان آن را از ایران کَند. بقیه نویسندهها نظیرهنویس رمانهای فرنگی هستند.
در ابتدای جلسه علیرضا قزوه قسمتهایی از کتاب را برای حاضرین خواند و در ادامه یوسفعلی میرشکاک، شاعر و نویسنده سخنرانی خود را با خواندن سوره والعصر آغاز کرد و گفت: من تابهحال قزوه را بهعنوان شاعر میشناختم و از این بعد به عنوان نویسنده هم میشناسم. قزوه با اولین رمان خود نفس جمعی مردم این سرزمین را به جهان و جهانیان شناسانده است. من با رمانهای مزینانی و امیرخانی به رماننویسی امیدوار شدم و نفر سوم این جمع هم علیرضا قزوه با رمان «برادر انگلستان» است. در جواب کسانی که از من میپرسند چرا این رمان را ارزشمند میدانی جواب میدهم به دلیل تنهایی راوی، قطار و سرزمین هایی که قطار از آنها میگذرد. قطار برادر انگلستان بهمثابه آخرین قطاری است که از سرزمین عجایب میگذرد. قطار همانطور که پیش میرود ایستگاه و ریل را هم با خود جمع میکند و میبرد.
علیرضا قزوه
وی افزود: با خواندن رمان قزوه نفس راحتی کشیدم. سطر به سطر رمان قزوه رمز و اشاره است و از معدود رمانهایی است که آن را میتوان در هر ژانری طبقهبندی کرد. رمان قزوه دارای نقدی رندانه است و خیلیها را از اندیشیدن به مسائل جزئی و کلی آسوده خواهد کرد. در این رمان، داستان مدام جریان دارد و عالم تفضیل در آن انقطاع ندارد چون بازتابی از جهان بیرون است که از نفس نویسنده عبور میکند. من معتقدم تاریخ به پایان رسیده و جزء محالات است که ما بتوانیم تولیدکننده باشیم. قطار مدتهاست که رفته و انسان جهان سومی چون دیر بهراه افتاده تا ابد مصرفکننده میماند. اما همه چیز را میتوان از غرب وارد کرد به جز رماننویس. من به شخصه به جز هدایت و آلاحمد نویسندهای سراغ ندارم که بیخ ایرانی داشته باشد و نتوان آن را از ایران کَند. بقیه نویسندهها نظیرهنویس رمانهای فرنگی هستند. کتاب امیرخانی و مزینانی به این دلیل خوانده میشود که هویت ایرانی در نثر و کاراکترها و شخصیتهایش موجود است. نویسنده اگر موضوعی را که میخواهد در رمان مطرح کند نشناسد به مشکل برمیخورد.
یوسفعلی میرشکاک
سپس کاظم مزینانی، نویسنده، با شعری که برای رمان سروده بود سخنان خود را آغاز کرد و گفت: علیرضا قزوه دنیای حریرگون شعر را رها کرده و برای گفتن رازهای نگفتهاش پا به عرصه رمان میگذارد. نویسندگان ما مانند ایشیگورو که نزد دیوید لاج دوره نویسندهای خلاق گذرانده بود، آموزش خلاق ندیدهاند و داستانهایشان بیشتر حسی است. شعر معشوقه است و داستان مثل زنی عقدی با مهریه سنگین است. اما نسبت به معشوقه مسئولیت عاطفی داریم نه حقوقی. از پربسامدترین شخصیتهای شعر ساقی است اما هیچوقت کسی از مشخصات ظاهری ساقی چیزی نمیپرسد. در شعر تصویر و عکس میبینیم اما از عمل داستانی خبری نیست.
وی سپس به کاربرد عناصر داستان در رمان قزوه پرداخت و فضاسازی رمان را تحلیل کرد و گفت: نویسنده از بیشترین عناصر داستانی بهره برده و از لحاظ به کارگیری نثر، لحن مناسب با فضا، درونمایه، طنز، لحن گاه روانپریشانه و گاه طنازانه و استفاده فرهنگ عامه در برخی از دیالوگها به تناسب موقعیت رمان، اثری قابل تامل است. بهنظر من این رمان مجموعهای از داستانهای کوتاه در فرایندی ناخودآگاه است. شیوه روایت رمان تقطیع شده و با پرشهای زمانی زیادی جلو میرود. کاستی بزرگ این رمان از اینجاست که بهنظر من داستاننویس باید جامعهشناس و روانشناس باشد و به کالبدشکافی واقعیت بپردازد. نویسنده باید در عرصه پدیدههای اجتماعی صاحب نگاه شخصی باشد تا ماندگاری اثر خود را تثبیت کند. در اینجا برای نقد رمان «برادر انگلستان» میتوان از نقد ساختارگرایانه باختین استفاده کرد.
محمدکاظم مزینانی
سپس محمدرضا شرفی خبوشان گفت: قزوه به عنوان یک شاعر انقلابی با این رمان همه شاعران را به نثر دعوت کرده و وارد حیطه رمان شده که این اتفاق معناداری برای ادبیات پس از انقلاب ماست. ما دچار وضعیت پیچیدهای هستیم که تنها در قالب رمان میتوان وارد تفسیر و تحلیل و بازنمایی آن شد. به نظرم اولین پیام رمان «برادر انگلستان» همین است و برای ادبیات داستانی ما دستاورد خوبی محسوب میشود.
وی افزود: برخلاف نظر عدهای شاعر از روایت جدا نیست. شاعر هم راوی است و تکنیکهای روایت را در شعر هم به کار میبرد. ما روایت داستان را اخذ نکردهایم شکل و ماهیت «برادر انگلستان» از تجربیات شعری برآمده است. مانیفست قزوه در یکی از جملات کتاب به عینه آمده است: «حس میکنم دارم به سبک ادبی تازهای میرسم.» بهنظر من قزوه رمان مینویسد و آرمانهای انقلابیاش را فریاد میزند. «برادر انگلستان» رمانی امروزی است و در عین حال از آرمانهایش دست نمیکشد.
محمدرضا شرفی خبوشان
در ادامه نشست مزینانی به علیرضا قزوه توصیه کرد برای رماننوشتن شخصیتهای جامعه را بهتر ببیند. وی سپس به تفاوتهای زبان در شعر و رمان پرداخت و گفت: بهنظر باختین زبان در رمان و داستان چندآوایی و زبان در شعر اساسا تکآواست.
مزینانی از لحن یکسان تمام شخصیتهای رمان انتقاد کرد و آن را با روشنفکران غربی که به همه لحنها صدای خاصی میدهند مقایسه کرد.
در انتهای جلسه رئیس مرکز اسلامی لندن، سیدسلمان صفوی توضیحاتی درباره رمان «برادر انگلستان» ایراد کرد و گفت: این جلسه نشاندهنده بحران هویت ایرانی است برخلاف نظر برادر میرشکاک که میگویند این داستان هیچ وامدار غرب نیست مخالفم و همچنین با اعمالکردن نظرات باختین در این رمان با برادر مزینانی موافق نیستم. از قضا تخصص من باختین است که از آن برای تحلیل مثنوی استفاده کردهام. آنچه که برادر مزینانی در رابطه با باختین باید بدان توجه میکردند این است که الان دوره پستمدرنیته است و نظریه باختین درباره نقد شعر از اساس در رابطه با شعر ایران اشتباه است. نمونه برجسته شعرهای ایرانی مثنوی مولوی و شاهنامه فردوسی هستند که در آنها اساس کار داستان برپایه مونولوگ نیست و برپایه دیالوگ است.
وی افزود: مسئله بعدی نسبت ما و غرب است. 22 سال است در انگلستان هستم و مشکل دنیای امروز ما مشکل خودی و غیرخودی است. تا ما نگاه جهانی نداشته باشیم نمیتوانیم مشکل جهانی را حل کنیم. کار قزوه این بوده که به زبان رمان که نسبت به شعر وجه بینالمللیتری دارد مسئله جهانی را بیان کند. باید مرزها را برداریم. همهمان خانواده زمین هستیم و سرنوشت ما به هم بستگی دارد. چه بخواهیم و چه نخواهیم بسیاری از مطالب را از غرب میگیریم و خواهیم گرفت. اصولا دیالوگ بین فرهنگها امری مثبت است و نباید برای اخذکردن و گرفتن وجهی منفی قائل شویم. حسن کار قزوه هم این است که تکنیکهای مدرن داستاننویسی را در کارش استفاده کرده است. از نظر من ژانر این داستان اجتماعی است و باید بین ژانر و زبان تفاوت قائل شویم. زبان متن در داستان غیر از ژانر متن تعریف میشود. زبان داستان تأویلی و اسطورهای است و در چارچوب زبانشناسی باید متن را تحلیل کنیم تا متوجه ارجاعات آن بشویم و در بهکارگیری این زمان قزوه بسیار موفق ظاهر شده است.
سید سلمان صفوی
وی افزود: این کتاب جهت سرگرمی نوشته نشده و برای اندیشیدن است. نویسنده در این رمان نشان داده است که در حوزه تأویل و اسطورهشناسی مطالعات خوبی کرده است. تفاوت کار قزوه با نویسندهای مانند میرچا الیاده این است که در اینجا کار قزوه همراه با تخیل شده و داستان بهوجود آورده اما کار میرچا الیاده صرفا اسطورهشناسی است.
صفوی در انتها گفت: پیشنهاد من برای رمانهای بعد علیرضا قزوه این است که فراز و فرودها را قویتر کند و برای این رمان خاص که نامش «برادر انگلستان» است بهتر میبود از لوکیشن انگلستان، متروها، تاکسی سیاه و باجه تلفنهای قرمز که نماد این کشور هستند بیشتر استفاده میشد.
نظرات