انتشارات «شمع و مه» طی 15 سال اخیر در حوزه ترجمه و انتشار آثار ایرانی در انگلستان فعالیت داشته است؛ فعالیتی که با شائبههایی مثل رانت و باندبازی همراه بوده و افشین شحنهتبار به قاطعیت آنها را رد میکند.
برای رسیدن به پاسخ این سوالها، دعوتتان میکنیم به گفتوگو با افشین شحنهتبار؛ مدیر و صاحب امتیاز نشر «شمع و مه» یا همان «Candle & Fog»:
هدفمان از این گفتوگو، شفافسازی رویه کاری شما در گزینش، ترجمه و انتشار آثار ایرانی در خارج از کشور است اما برای شروع، پیشینه کوتاهی از «شمع و مه» و اینکه چطور کار خود را شروع کردید، بدهید.
من کار نشر را در ایران، از دهه 70 شروع کردم اما ایده اصلی من و جمعی که در آن سالها با هم کار میکردیم، از ابتدا فعالیت در سطح بینالملل بود. همیشه احساس میکردیم خلائی در این زمینه وجود دارد و این سوال برایمان مطرح بود که چرا بین کتابهایی که از زبانهای دیگر ترجمه و در ایران منتشر میشوند، با کتابهای معدودی که از فارسی به زبانهای دیگر ترجمه میشوند، تناسب و توازنی وجود ندارد. تا حدی که در کشورهای دیگر هیچ شناختی از نویسندگان ایرانی موجود نیست. این مساله شامل حال نویسندگان سرشناس ما هم میشود؛ به عبارت دیگر برای مخاطبان جهانی، تفاوتی بین نویسندگان سرشناس و غیرسرشناس ایرانی وجود ندارد؛ هیچ کدام را نمیشناسند.
اینوضعیت، یعنی در این زمینه کمکاریهای زیادی صورت گرفته است؛ کمکاریهایی که در وهله اول از سوی ناشران رخ داده زیرا مسئولیت معرفی و بازاریابی کتابها؛ نه به عهده مولف است و نه حتی به عهده دولت؛ بلکه این مسئولیت مستقیما متوجه ناشران است. با همین رویکرد هم کار نشر را شروع کردیم. همچنین در کنار تاسیس انتشارات، برای اولین بار مجلهای با نام «ویوا» راهاندازی کردیم که به زبان انگلیسی منتشر میشد؛ مجلهای که بعدها امتیاز آن را واگذار کردیم و هنوز فعال است.
در ادامه اما با مشکلات مختلفی روبرو شدم؛ هم به دلیل نوع زندگی و رفتوآمدهای مداومم که امکان فعالیت به عنوان یک ناشر ایرانی را برایم سخت میکرد و هم به خاطر بحثهای دیگری مانند عدم عضویت ایران در معاهده کپیرایت و پارهای مصائب سیاسی و امنیتی دیگر که امکان فعالیتم در اروپا و انگلستان را محدود میکرد. این شد که تصمیم گرفتم فعالیتهای بینالمللیام را با شکل و شمایل یک ناشر خارجی دنبال کنم، بنابراین در سال 2003 میلادی نشر Candle & Fog که معنایش همان «شمع و مه» است را در انگلستان تاسیس کردم.
این اقدام چقدر به شما کمک کرد؟
با تاسیس انتشارات در انگلستان، از مزایای قانون کپیرایت برخوردار شدم و دیگر در اروپا و سایر قسمتهای جهان، در حاشیه قرار نمیگرفتم. درحالی که پیش از آن وقتی به عنوان یک ناشر ایرانی قصد حضور و شرکت در مناسبات بینالمللی نشر را داشتم، کمتر جدی گرفته میشدم. البته این تفاوتها، فقط مربوط به ایران نیست و کشورهایی که شرایط مشابهی با ایران دارند نیز در عرصههای بینالمللی با آن مواجهاند. اما با آغاز فعالیت جدید با ماهیت انگلستانی، آن موانع را از پیش رو برداشتم؛ دیگر به آسانی در نمایشگاههای مختلف جهان، در بخش ناشران انگلیسی غرفه گرفتم و... هرچند هرچه جلوتر میرفتم، با موانع تازهای برخورد میکردم.
چهجور موانعی؟
مهمترینشان ضعف ترجمه بود؛ به خاطر اینکه ما مترجمان کاربلد و استانداردی که بتوانند آثار نویسندگان ایرانی را به انگلیسی ترجمه کنند نداشتیم. این درحالی است که برای برگرداندن کتابهایی که مثلا به زبان اسپانیولی منتشر شدهاند، به اندازه کافی مترجم حرفهای وجود دارد. ولی زبان فارسی اینگونه نیست و پیدا کردن مترجمی که بتواند از فارسی به انگلیسی ترجمه کند، کار دشواری است. البته در نظر داشته باشید که ما داریم درباره ترجمه ادبی صحبت میکنیم؛ نه ترجمه مثلا یک گزارش خبری یا یک مقاله علمی.
مساله ترجمه، مساله مهمی است و شما در طول این سالها بیشتر از مترجمانی استفاده کردهاید که زبان مادریشان انگلیسی بوده و در عین حال فارسی میدانند. از چرایی این تصمیم بگویید.
البته با مترجمان ایرانی هم کار میکنیم. مثلا شیما الهی که مترجم کتاب شیوا مقانلو است. اما اینها مواردی استثنا و انگشتشمارند، چراکه کمتر مترجم ایرانی را میتوان یافت که با ظرفیتهای زبانی انگلیسی به طور کامل آشنا باشد و دایره واژگانی به فراخیِ نویسندگان انگلیسی زبان داشته باشد. این مساله باعث شد که بیشتر دنبال مترجمان غیرایرانی آشنا با زبان فارسی باشم که البته آنها هم انگشتشمارند. به هر حال کارم را ادامه دادم و در این مسیر مترجمانی مانند کارولین کراسکری، دُرتا سوآپا و اورسولا ویسه من را همراهی کردند و در طول این سالها همیشه از آنها حمایت کردهام تا به مترجمانی حرفهای تبدیل شوند.
باید این حقیقت را بپذیریم که متاسفانه زبان فارسی در جهان، بسیار تنها است و دو کشور افغانستان و تاجیکستان(فارغ از رسمالخط) هم که با ما همزبان هستند، ساز و کار مناسبی در حوزه نشر و ادبیات ندارند که بتوانند برای جهانی شدن آثار حوزه زبان فارسی، به ما کمک کنند. به عبارت دیگر تنها ایران است که میتواند در راستای معرفی فرهنگ و آثار زبان فارسی کاری بکند.
برخی معتقدند اگر یک نویسنده بهجز زبان مادری خود، زبان دیگری را بداند (منظورم یک زبان زنده است) به مراتب میتواند در عرصههای بینالمللی موفقتر ظاهر شود.
موافقم. متاسفانه یکی از ضعفهایی که غالب نویسندگان ما به آن دچارند و در این موضوع از آن ضربه میخوریم، بلد نبودن زبان (دستِکم انگلیسی) است. این ضعف باعث میشود نتوانند در عرصههای بینالمللی ورود کرده و از آثار خود دفاع کنند. به همین خاطر معتقدم هر نویسنده علاوه بر زبان مادری، باید به یکی از زبانهای زنده دنیا اشراف داشته باشد. ولی به جرئت میتوانم بگویم بیشتر از 90 درصد نویسندگان ما این ظرفیت را ندارند. البته منظورم از طرح این ضرورت، این نیست که نویسندگان ایرانی بتوانند آثار خود را به زبانی زنده بنویسند و یا ترجمه کنند؛ چراکه در اینصورت کار برای آنها بسیار سخت میشود و تنها معدودی وجود خواهند داشت که از عهده این کار برآیند. هرچند اگر یک نویسنده ایرانی، به زبان دیگری هم بنویسد، باز هم به نظر من یک نویسنده ایرانی است.
داشتید موانع را میگفتید. دیگر به چه مانعی برخورد کردید؟
مشکل بعدی که ما در اروپا و انگلستان با آن مواجه بودیم، این بود که آنجا هم ارزش کار تالیفی را بیشتر از کار ترجمهای میدانند و طبیعی بود که این مساله تا حد زیادی مانع از توجه مردم به کتابهای ایرانی شود. از طرف دیگر، کتابها از خاورمیانه و ایران بودند که مخاطبان شناخت چندانی از آنها نداشتند. شاید باورتان نشود؛ اما تصویر بدی که خود ایرانیان مقیم انگلستان برای مردم این کشور از ایران ساخته بودند، باعث میشد که ما را پس بزنند. حالا فکرش را بکنید اثری را با سختیهای فراوان تولید کردهاید که لیبلهای منفی زیادی بر آن خورده است و قرار است در کشوری آنها را معرفی و توزیع کنید که سالانه هزار و 500 اثر داستانی تالیفی(این آمار تنها مربوط به بریتانیا است) برای اولین بار در آن چاپ میشود. تازه قدرت و پشتوانه ناشران بزرگ و حرفهای انگلستان در مقابل با یک نشر نوپا مثل شمع و مه را هم درنظر بگیرید.
یکی دیگر از مشکلات ما، مشکل توزیع کتاب بود؛ چراکه در انگلستان هم مانند ایران، هر ناشری این فرصت را پیدا نمیکند که کتابش را موزعان بزرگ و حرفهای توزیع کنند. مراکز توزیع بزرگ و معتبر انگلستان تنها با ناشرانی قرار داد میبندند که سالانه بیش از 100 عنوان کتاب چاپ کنند، در حالی که میانگین سالانه ما در آن دوره، تنها 4 عنوان و کل کتابهای منتشر شدهمان 10 یا 12 عنوان بود. کار با مراکز توزیع کوچکتر هم مشکلات خودش را دارد؛ نه توزیع خوبی دارند و نه اعتباری هست که مبلغ کتابها را به موقع و کامل پرداخت کنند.
حالا بعد از گذشت 15 سال که موفق به ترجمه و چاپ قریب به 70 اثر ایرانی شدهاید، دست آورد انتشارات شما چیست؟ آیا توانستهاید بر موانعی که به آنها اشاره شد، غلبه کنید؟
باید بگویم باوجود تلاشها و تحمل مصائب، هنوز هم مشکلات و موانع بیشمارند. اینکه مراکز توزیع کتاب در انگلستان، تنها با ناشران بزرگ کار میکنند، مشکلی نیست که حالا برای شمع و مه حل شده باشد. البته میزان مراجعات و تنوع آنها در مراکز فروش مختلف به کتابهای ما، نشان میدهد که توانستهایم در حد بضاعت خود، برای کتابهامان مخاطب پیدا کنیم اما فاصله تا نقطه مطلوب، بسیار زیاد است و متاسفانه این مساله گاهی در قضاوتهای داخلی نادیده گرفته میشود.
زود است که وارد بحث انتقادات بشویم اما درباره نوع قضاوتها بیشتر توضیح دهید.
ببینید؛ در داخل کشور همان توقعاتی از انتشار کتاب در خارج از کشور وجود دارد که در داخل وجود دارد. اما آنهایی که با من همراه میشوند و به خارج از کشور میآیند، روند کار را به خوبی احساس میکنند و به من حق میدهند. به همین خاطر در طول این سالها سعی کردهام نویسندگان را هم به نحوی با خودم همراه کنم.
کتابهای شما بیشتر از چه کانالی فروخته میشوند؟ شبکههای توزیع؟ رویدادها یا از طریق آمازون؟
تقریبا آمیزهای از تمام راهها! البته همچنان بیشترین میزان فروش ما از طرق کمپانی آمازون محقق میشود.
و کدام کتابهاتان پرفروشتر بودهاند؟
پرفروش شدن یک کتاب همیشه امری غیرقابل پیشبینی است و این مساله در عرصههای بینالمللی، به مراتب غیرقابلپیشبینیتر هم میشود. به دلیل اینکه مخاطبان خارجی، هیچ شناختی از ادبیات ایران و نویسندگان ما ندارند؛ بنابراین اگر در ایران سابقه و شهرت یک نویسنده میتواند عاملی برای پیشبینی میزان استقبال از کتابهایش باشد، در خارج از کشور این عامل کاملا بیتاثیر است؛ چراکه آنها را نمیشناسند. اما با این وجود کتاب «خمره» هوشنگ مرادیکرمانی یکی از پرفروشترین کتابهای ما بوده که 4 سال پیش برای اولین بار ترجمه و منتشر شد و اخیرا هم تجدید چاپ شده است. این در حالی است که کتابهای دیگری هم از نویسندگان شناخته شده ایران در نشر شمع و مه منتشر شده ولی چندان مورد استقبال نبودهاند. به همین خاطر نمیتوانم به دلیل روشنی برای پرفروش شدن یک اثر ایرانی در خارج از کشور اشاره کنم.
در پاسخ به یکی از سوالات، به جهانی شدن اشاره کردید. این مقوله و راه و روش رسیدن به آن، یکی از دغدغههای اصلی ادبیات و نشر ایران به شمار میآید که هر کسی از منظری به آن پرداخته است. شما تحقق این دغدغه را در تقید به چه الگو و راهکارهایی میبیند؟
به نظر من در تعریف عبارت «جهانی شدن» انحرافهای متعددی وجود داشته است. مثلا برخی فکر میکنند دریافت جوایز بزرگ جهانی تنها اتفاقی است که میتواند یک اثر را جهانی کند؛ در حالی که این تعریف در جهان هم تعریف درستی نیست. همانطور که پرفروش شدن یک اثر هم به خودیِ خود نمیتواند مبنای جهانی شدن یک اثر تلقی شود. البته این نگاهها نشأت گرفته از اطلاعات غلطی است که بعضاً در ذهن ما ایرانیها وجود دارد؛ مثل این مورد که تیراژ کتابها در خارج از کشور، میلیونی است! در حالی که تعداد کتابهایی که در هر کشور پرفروش میشوند و در شمارگان بالایی به چاپ میرسند، بسیار معدود است و عمده کتابها، شمارگان پایینی دارند؛ همانطور که در ایران نیز استثناهایی وجود دارد و برخی از کتابها بارها تجدید چاپ میشوند و به شمارگان بالایی میرسند و طبعا تعدادشان معدود است.
در انگلستان اگر یک کتاب در مدت زمان کوتاهی هزار جلد فروش داشته باشد، کتاب پرمخاطبی غلمداد میشود. تیراژ نسخههای کاغذی کتاب در انگلستان هم طی سالهای اخیر دچار افت بوده و مساله تیراژهای چندصدنسخهای که در کشور ما به عنوان بحران شناخته میشود، در آنجا امری مرسوم و پذیرفته شده است. البته این را نباید نادیده گرفت که در کشورهای توسعهیافته آمار مطالعه نسخههای الکترونیکی کتاب، تا حدودی پایین بودن شمارگان نسخههای کاغذی را پوشش میدهد؛ آنچنانکه توسعه دستگاهها و گوشیهای هوشمند به شدت روی آمار نشر مکتوب آنها تاثیر گذاشته اما در ایران اینگونه نیست و در حوزه نشر الکرونیک اتفاق خاصی در کشور ما رخ نداده است.
در ادامه بحث جهانی شدن باید بگویم جهانی شدن به نظر من آن است که به اندازه شناخت مخاطبان ایرانی از نویسندگان خارجی، مخاطبان خارجی نیز با ادبیات، آثار و نویسندگان ایرانی آشنا شوند. این توازن است که میتواند ملاک جهانی بودن ادبیات یک کشور باشد و همانطور که گفتم، این توازن هنوز در زمینه آثار و نویسندگان ایرانی در مقابل خارجیهای وجود ندارد. در این مسیر هنوز در ابتدای راه قرار داریم و اقدامات موردی صورت گرفته نیز به همین چند سال اخیر محدود میشود. ولی اگر به جایی برسیم که 500 کتاب ایرانی در اروپا و آمریکا منتشر و خوانده شوند، آنوقت میتوانیم به مساله جهانی شدن بیشتر فکر کنیم. و طبیعتا راحتترین کار برای رسیدن به چنین جایگاهی، ترجمه آثار ایرانی و انتشار و توزیعشان در کشورهای خارجی است.
در مجموع اما باید بگویم جهانی شدن، حاصل یک کار تیمی است و همه باید کمک کنند. من حتی از ناشران بزرگ ایرانی خواستهام دستِ کم سالانه یکی از آثار خوبشان را ترجمه و به زبان دیگری منتشر کنند. اما متاسفانه این همافزایی وجود ندارد و عمده حضورها در نمایشگاههای جهانی نیز به جریانی همسو برای معرفی ادبیات ایران بدل نمیشود.
اما این ما هستیم(مترجمان ایرانی) که سراغ آثار نویسندگان خارجی میرویم و آنها را ترجمه و منتشر میکنیم. اما کاری که شما میکنید این است که خودتان(به عنوان یک ایرانی) با ترجمه و انتشار آثار ایرانی در خارج از کشور، سعی در توسعه مخاطبان آثار ایرانی دارید. به نظرتان این رویکرد ما را به جهانی شدن نزدیک میکند؟
بله. همه همین کار را میکنند؛ منظورم کشورهایی است که مانند ایران، دارای زبانی مهجورند و کسی آثار و نویسندگان آنها را نمیشناسد. برای شروع این پروسه، چارهای جز این نیست و اینکه انتظار داشته باشیم غیرایرانیها خودشان سراغ آثار ایرانی بیایند، آنها را کشف، ترجمه و در کشورشان منتشر کنند، انتظار اشتباه و دور از واقعیتی است. اما وقتی با ترجمه آثار، انتشار آنها، شرکت در رویدادهای فرهنگی و... مدام اسم ایران و ادبیات ایرانی را در جهان مطرح کنیم، رفتهرفته نظرشان به این سو جلب میشود و میتوانیم انتظار داشته باشیم که در آینده، این تمایل در ناشران و مترجمان خارجی نیز ایجاد شود که خودشان سراغ آثار نویسندگان ایرانی بیایند و درصدد ترجمه و انتشار آنها برآیند. بنابراین برخلاف اینکه همیشه گفته میشود نویسندگان و آثار ایرانی شایستگی جهانی شدن را ندارند، من قویاً معتقدم که این شایستگی وجود دارد و تنها باید این شایستگی را در برابر چشم خارجیان نمایان کرد.
اگر قرار باشد این اتفاق بیافتد، طبیعی است که باید آثاری برای ترجمه و انتشار در خارج از کشور انتخاب شوند که شایستگی نمایندگی کردند ادبیات ایران را داشته باشند. گزینش آثار در پروسه کاری شما چگونه رخ میدهد؟
من هم مثل شما معتقدم گزینش بسیار مهم است اما در ادامه آنچه پیشتر گفتم، تشخیص اینکه مخاطبان خارجی به چه نوع آثاری و از چه نویسندگانی تمایل پیدا میکنند، کار سادهای نیست. تجربه نشان داده یک اثر موفق در ایران، الزاما در اروپا مخاطب ندارد و از آن استقبال نمیشود. مثلا آثار هوشنگ گلشیری در ایران طرفداران خاص خودش را دارد و یک اسطوره است، اما شاید در خارج از کشور چندان نظرها را به خود جلب نکند. متقابلا مواردی بوده که در انتخاب و ترجمه آنها، تردید داشتهایم اما بعد از انتشار، مورد استقبال مخاطبان خارجی قرار گرفتهاند. به همین خاطر باید بگویم گزینش در این پروسه، یک کار کاملا تجربی است و مبنای علمی چندانی ندارد؛ یعنی ما باید به قدری با ذائقه مخاطبان خارجی آشنا شویم که در انتخاب آثار ایرانی برای ترجمه، کمترین اشتباه را داشته باشیم.
نکته بعدی این است که نباید انتخابهامان را به تعاریف جناحی و سیاسی و... محدود کنیم. کسانی که من را میشناسند میدانند که من به هیچ وجه خودم را به گروهها و جناحها محدود نمیکنم چراکه برای مخاطب خارجی، خواندن کتابِ خوب مهم است و تعاریف جناحی داخل کشور ما، برای آنها معنی ندارد. با این رویکرد است که من هم سراغ نویسندگان مدرن و امروزی رفتهام، هم نویسندگان مذهبی، هم دفاع مقدسینویسها. تنها چیزی که برای من مهم است، توالی و تداوم کار ترجمه و انتشار آثار خوب ایرانی است. نباید به آنها فرصت داد؛ مانند کاتیوشایی که مدام شلیک میکند! و طبیعتا در این شرایط، شانس بیشتری وجود خواهد داشت که نظر مخاطبان خارجی را به آثار ایرانی جلب کنیم. به نظر من تا وقتی که ما مرزبندیهای داخلی کشورمان را به عرصههای بینالمللی تعمیم دهیم، هرگز موفق نخواهیم بود. دیگر زمان اینکارها گذشته و از نظر من، ایرانی؛ ایرانی است. متاسفانه دستهبندیهای مرسوم، بیشتر از همه به خود ما و ادبیات ما لطمه زده، بنابراین من نه تنها در گزینش کتابها؛ بلکه در برپایی رویدادها و مناسبتها نیز نگاه بیطرفانه را رعایت میکنم. به اعتقاد من کار در بیرون ایران، مثل تیم ملی است؛ همه باید فارغ از اینکه بازیکنان متعلق به چه تیم باشگاهیاند، با نگاه ملی برخورد کنیم.
اینها که گفتید، الگوهای کلی شمع و مه به حساب میآیند. حالا با در نظر گرفتن این موارد، چه ویژگیهای جزئی دیگری را در انتخاب آثار لحاظ میکنید؟ آیا علاقه شخصیتان هم دخیل است؟
طبیعتا علاقه شخصیام را در کارم ملاک قرار میدهم و البته بهتبع ارتباطی که با نویسندگان دارم هم در انتخابهایم بیتاثیر نیست. اما بهطور کلی ترجیحم این است که بیشتر آثار نویسندگان جوان و با انگیزه را انتخاب کنم. اگر بخواهم حرفم را کامل کنم، باید بگویم: نویسندگان جوان و با استعدادی که آثارشان در ایران و در یک دوره خاص درخشیده است. چراکه این سوال همیشه برای مخاطبان خارجی وجود دارد که یک اثر، در کشوری که به آن تعلق دارد چقدر موفق بوده است؟ ما نمونههای زیادی داشتهایم که در کشورهای خارجی دیده نمیشوند، چراکه در ایران نیز نتوانستهاند چندان موفق باشند.
از اینجا به بعد ممکن است سوالها کمی چالشی شوند؛ چراکه به هر حال ترجمه شدن و انتشار یک اثر داستانی در خارج از کشور و عرصههای جهانی، امتیاز قابل توجهی بهشمار میآید. درست است که شما به عنوان یک ناشر خصوصی، حق دارید انتخابهای خاص خودتان را داشته باشید اما بههرحال این امتیاز کافی است تا شائبههایی ایجاد شود.
بله، همینطور است و ما هر چقدر جلوتر برویم، طرح شائبهها و حرفوحدیثها بیشتر میشود. اما اولا باید بگویم من در انتخابها، به تنهایی تصمیم نمیگیرم. ایکاش اینطور بود اما واقعیت این است که عوامل متعددی در انتخاب یک اثر دخیل میشوند. به عنوان مثال بهفرض من به کتاب خوبی بربخورم که پارامترهای اولیه را برای انتخاب دارد و بهنظر بتواند بعد از ترجمه و انتشار، نظر مخاطبان انگلیسی زبان را به خود جلب کند؛ اما تازه در این مرحله باید به این فکر کنم که آیا مترجم مناسبی برای ترجمه آن اثر در اختیار دارم که از پس آن کار برآید یا خیر. من هیچ وقت ترجمه یک اثر را به مترجم، تحمیل نمیکنم و تنها در شرایطی یک اثر ترجمه میشود، که مترجم بتواند با اثر ارتباط برقرار کند. آنهایی که با من کار کردهاند میدانند که انتخاب و ترجمه یک کتاب، کاملا در فضایی دوستانه و صمیمی پیش میرود؛ یعنی من، نویسنده و مترجم در کنار یک دیگر مثل یک خانواده کار میکنیم تا به نتیجه درستتری برسیم.
در مجموع باید بگویم دست من به عنوان یک ناشر کوچک خصوصی که تعداد تولید کتابهای سالانهام از 15 عنوان فراتر نمیرود، چندان باز نیست. میدانم که توان من نسب به تعداد کتابهای خوبی که در طول یک سال و در نشر ایران تولید میشود، بسیار محدود است و به همین خاطر به تناسب توانم حرکت میکنم. ولی متاسفانه به دلیل اینکه تنها شمعومه چنین جایگاهی دارد، همه انتقادات متوجه ما میشود.
بهجز شائبهها و نقدهایی که به شیوه انتخاب کتاب از سوی انتشارات شما وارد میشود، برخی بحث رانتهای دولتی را هم مطرح میکنند. لطفا در اینباره هم شفافسازی کنید.
ببینید؛ من 15 سال است که به شکل کاملا خصوصی و مستقل کار نشر میکنم و شما هم میدانید که کدام یک از مراکز نشر (اعم از دولتی و غیردولتی) در طول این سالها از رانتهای مختلف برخوردار بودهاند! حالا چه به عنوان حمایت و چه به عنوان تسهیلات و... من صراحتا اعلام میکنم که تا کنون هیچ رانتی نداشته و نداریم؛ و ریالی از دولت و وزارت فرهنگ دریافت نکردهام، بهجز مبالغی که سال گذشته و امسال در قالب طرح «گرنت» و درحد بسیار محدود به من تعلق یافته؛ مبلغی به مراتب پایینتر از حمایتهایی که شامل حال خیلیها شده است.
این مبالغ دقیقا چقدر بوده و در چه قالبی به شما پرداخت شده است؟
سال گذشته دفتر مجامع تشکلها و فعالیتهای فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 400 نسخه کتاب را به قیمت 13 میلیون تومان از من خریداری کرد تا این کتابها را در نمایشگاههای مختلف خارجی، به نمایش بگذارد. در سال جاری هم اخیراً 14 میلیون تومان در ازای ترجمه و انتشار آثار ایرانی به زبان انگلیسی، در قالب طرح گرنت برای نشر شمع و مه محاسبه شده است. این دو فقره؛ تنها مبالغی بوده که در طول این 15 سال فعالیت؛ در قالب تعاریف قانونی و مشخص به ما رسیده است.
متاسفانه گرنتی که با رویکرد حمایت از نشر و ادبیات کشور اعمال شده، شائبههایی را ایجاد کرده که با یک کلاغ و چهل کلاغ شدن وقایع از سوی بعضی افراد، مطالب غطلی را به مردم القا میکند. آن هم در شرایطی که مبلغ نهایی در مقابل انبوه هزینههای ترجمه و انتشار و معرفی و بازاریابی و سایر هزینهها، بسیار بسیار ناچیز است. این درحالی است که شایعه کردهاند از فلان ناشر چند ده یا چند صد هزار دلار در قالب این طرح حمایت شده و چه و چه... خودتان میدانید که مبلغ حمایتی برای هر کتاب بین 500 تا هزار دلار درنظر گرفته شده است! در حالی که من اگر بخواهم برای یک کتاب در خارج از کشور، یک مراسم معرفی و رونمایی برگزار کنم؛ تنها 5 هزار یورو باید برای اجاره مکان پرداخت کنم. یا مثلا اگر بخواهم یک منتقد را به آن مراسم ببرم، دستِ کم باید هزار یورا پرداخت کنم. متاسفانه هیچ کس این هزینهها را نمیبیند.
کار نشر در انگلستان بهجز اجاره دفتر و کارهای معمول، چه هزینههایی را دربردارد؟
من در دفتر نشر «شمع و مه» هیچ پرسنلی ندارم. کارها در انگلستان، به اصطلاح انگلیسی «خواهروار» (معادل برادروار در فرهنگ ما) اداره میشوند؛ یعنی یک شرکت محوریت کار را به عهده دارد و موارد مختلف را به شکل مشارکتی با شرکتهای دیگر، پیش میبرد. در حالی که در ایران سیستم کارها به سبک آمریکایی اداره میشوند؛ یعنی از همان ابتدا هر شرکتی پرسنل استخدام میکند. این مساله باعث میشود تا حدودی هزینهها را کاهش دهیم اما باقی هزینهها سرجای خودشان هستند که بیشتر در بخش هزینه توزیع، معرفی و بازاریابی تعریف میشوند.
همه میدانیم که هزینهها در اروپا بسیار بیشتر از داخل کشور است. اما اینطور که شما میگوید، این سوال مطرح میشود که پس شما چطور از پس هزینهها برمیآیید؟
به سختی؛ و هنوز هم در برخی موارد از جیب خرج میکنم. من دفتر کارم در ایران را هم به همین خاطر فروختم؛ چراکه دیگر پولی نداشتم که در انتشارات سرمایهگذاری کنم. به هر حال دایر نگه داشتن دفتر نشر در انگلستان و پرداخت اجاره آن هزینههای زیادی دارد. این توضیح را هم بدهم که در انگلستان یک مرکز نشر باید صاحب دفتر باشد، وگرنه مجوز آن به طور اتوماتیک غیرفعال میشود؛ مثل ایران نیست.
بگذارید مثال دیگری برای شما بیاورم: ما در سال جاری برنامهای که در دانشگاه سوآس لندن داشتیم که با حضور احمد دهقان، هوشنگ مرادیکرمانی و خانم کارولین کراسکری برگزار شد و تمام هزینههای این برنامه به گردن من بود. تنها کمکی که به لحاظ مالی در این برنامه به من شد، از جانب شرکت ایران ایر بود که 30 درصد از مبلغ بلیت هواپیمای آقایان دهقان و مرادیکرمانی (تهران به لندن و برگشت) را به من تخفیف داد. باقی هزینهها؛ اعم از بردن این دو مولف گرامی به ابوظبی برای تهیه ویزا، هزینه اسکانشان در لندن و... بر عهده من بود. این سفر مربوط به مقطعی میشود که مادر من در بیمارستان بستری بود و متاسفانه بر اثر بیمار، فوت کرد.
موضوع بعدی که جای سوال دارد، به قراردادهای شما مربوط میشود. شما با مولف قرارداد میبندید یا با ناشر؟
بستگی دارد به نوع قرارداد مولف با ناشر مادر که همان ناشر داخلی است. به عبارت دیگر اگر مولف در قرارداد خود با ناشر داخلی، حق زبان را هم واگذار کرده باشد، ما برای ترجمه و انتشار آن کتاب باید با ناشر داخلی قرارداد ببندیم. اما اگر این واسپاری انجام نشده باشد، ما باید با خودِ مولف قرارداد ببندیم. در برخی از موارد هم ناچار شدهایم که با هر دو طرف؛ یعنی هم مولف و هم ناشر قرارداد ببندیم.
قیمت کتاب در اروپا، گاهی تا 10 برابرِ قیمت کتاب در ایران است. آیا این مساله در قراردادهاتان با مولف یا ناشر، لحاظ میشود؟
قراردادها تقریبا در همهجای دنیا، مانند ایران بر اساس مبلغ پشتِ جلد کتاب و تیراژ بسته میشوند. با این حساب قراردادهای ایرانی با قرادادهای خارجی تفاوت زیادی ندارد و قراردادهای ما با مولفان یا ناشران نیز همینطور. با این تفاوت که حقالتالیف یا حق رایتی که برای فروشهای داخل کشور پرداخت میکنیم، بر اساس قیمت کتاب در ایران است و آنهایی که در خارج از کشور فروخته میشوند، براساس قیمت ارزی آن. این مساله به ناشر یا مولف طرف قرارداد توضیح داده میشود.
یک تفاوت دیگر هم که بین قراردادهای ایران و کشورهای خارجی وجود دارد این است که در قراردادهای خارجی، امتیاز نشر بر اساس سال واگذار میشود؛ یعنی یک ناشر مجاز میشود که مثلا سه سال، یک کتاب را چاپ کند؛ حالا چه 100 نسخه و چه یک میلیون نسخه، و بعد از سه سال باید قرارداد تمدید شود.
در قراردادهای شما حق مولف یا ناشر چند درصد است؟
بین 10 تا 12 درصد.
و معمولا با چه شمارگانی چاپ میکنید؟
به دلیل هزینههای بالا و عدم اطمینان از میزان استقبال و فروش کتابها، معمولا در نوبت اول بیشتر از 600 یا نهایتاً 700 نسخه از یک کتاب چاپ نمیکنم.
چاپ و تولید کتابها را در ایران انجام میدهید؟
بله. همه همینکار را میکنند؛ حتی ناشران اروپایی و انگلستانی برای چاپ کتابهاشان با شرکتهایی که در کشورهای دیگری مثل لبنان، چین، هند، مالزی و... قرارداد دارند. دلیلش هم این است که در نیروی کار در این کشورها ارزانتر و مالیات تولید، به مراتب کمتر است. به عبارت دیگر چاپ کتاب در انگلستان و به طور کلی اروپا، به صرفه نیست. کتابهای ما هم در ایران چاپ میشوند.
به لحاظ کیفیت، تولیدات ایران تفاوتی با کتابهای سایر کشورها ندارد؟
خیر. کتاب های ما هیچ از کتابهای دیگر کم ندارند. خصوصا از زمانی که استفاده از کاغذ بالک در ایران مرسوم شده، کیفیت کتابهای ایران بسیار مناسب است و نظر مخاطبان خارجی را جلب میکند. تنها تفاوتی که وجود دارد مربوط به کتابهای لوکس و نفیس است که کتابهای ما را شامل نمیشوند.
در بازار نشر ایران، الگوی تقریبا مشخصی وجود دارد که مطابق با آن، حدود 30 درصد از قیمت پشت جلد صرف تولید میشود و هزینه توزیع و بازاریابی آن هم گاهی تا 40 درصد پشت جلد را به خود اختصاص میدهند. در اروپا وضعیت چطور است؟
اتفاقاً پاسخ به این سوال میتواند به برخی تصورات غلط و شایعات نیز پاسخ دهد زیرا بعضی از افراد ناآگاه، تنها با این تفکر که کتاب در اروپا چندین برابر قیمت کتاب در ایران است، تصور میکنند شمع و مه درآمدهای نجومی دارد؛ در صورتی که اصلا اینطور نیست. بگذارید ریز هزینهها را بر اساس قیمت پشت جلد بگویم: کماکان بیشتر فروش ما از طریق آمازون صورت میگیرد و این شرکت جهانی 55 درصد قیمت پشت جلد هر کتاب را به عنوان سهم خود برمیدارد و تنها میماند 45 درصد. البته من سعی میکنم به اصطلاح خشابِ آمازون را پر نکنم و به نسبت فروش، به این شرکت کتاب بدهم چراکه به ازای هر فوت مکعب کتاب، ماهانه باید یک دلار هم هزینه انبارداری بدهیم. به عبارت دیگر اگر کتابهای ارائه شده در زمان مناسب فروش نروند، روزبهروز از سود شما کم خواهد شد. هزینه ارسال محمولههای کتاب هم که جای خود دارد: به ازای هر کیلوگرم بار 4 دلار هزینه ارسال هوایی لحاظ میشود.
ارسال از طریق پست، بهتر نیست؟
به هیچ عنوان؛ چراکه هزینه پست به مراتب بیشتر از ارسال هوایی بار تمام میشود. متاسفانه در ایران شرکت پست هیچ حمایتی از ارسال کتاب به خارج از کشور ندارد؛ در حالی که در همهجای این ملاحظات را درنظر میگیرند. یعنی برای اداره پست ما هیچ تفاوتی ندارد که کتاب ارسال میشود یا گوشتکوب!
داشتید میگفتید... درباره درصد هزینهها از قیمت پشت جلد.
بله... قیمت ارسال کتاب به انبار آمازون که در ایالات آریزونای آمریکا است، میشود چیزی حدود 10 درصد قیمت پشت جلد. یعنی با احتساب کارمزد فروش و البته بدون محاسبه مبلغ انبارداری، 65 درصد از قیمت پشت جلد کتاب تا اینجای کار صرف بخش فروش شد. حالا هزینه تولید کتاب (از حروفچین و صفحهآرا گرفته تا طراح جلد و چاپ و صحافی)، حقالتالیف مولف یا حق رایت ناشر ایرانی، هزینه مترجم، هزینه ویراستار که دستمزدش را نقد میگیرد، هزینههایی که برای معرفی و بازاریابی مصرف میشود (اعم از ترتیب دادن رویدادها و ...) و خوابِ سرمایه را هم حساب کنیم، به حرف من ایمان میآورید که میگویم هنوز هم در برخی موارد از جیب خرج میکنم. به خاطر همین است که کسی در این کار ماندگار نمیشود و منی که به سختی در این حوزه دوام آوردهام، این همه حرف و حدیث پشت سرم است. نکته جالبتر اینکه کسانی به من خرده میگیرند که خودشان بدون رعایت حقوق ناشر و مولف ایرانی، هر کتابی را که بخواهند ترجمه و منتشر میکنند.
چطور؟
ببینید؛ من میتوانم هیچ قراردادی با ناشر و مولف ایرانی نبندم وهر کتابی را که خواستم، به انگلیسی ترجمه و منتشر کنم. هیچ کس هم نمیتواند من را خارج از ایران محکوم کند و مانع فعالیت من شود چراکه ایران عضو معاهده کپی رایت نیست. در طول این سالها هم خیلیها دست به چنین کارهایی زدهاند و همچنان هم این رویه ادامه دارد. اما من به حقوق ناشر و مولف هموطنم احترام میگذارم و هرگز آن را زیر پا نمیگذارم.
یعنی اگر یک ناشر خارجی هم اثر ایرانی را بدون قرارداد، ترجمه و منتشر کند، نمیشود از او شکایت کرد؟
به هیچ وجه. به خاطر اینکه ایران کپی رایت را نپذیرفته است و از طرف دیگر، ناشر خارجی قراردادی با ناشر یا مولف ایرانی ندارد که مجبور به رعایت موارد آن باشد.
با این اوصاف اگر یک ناشر یا مولف ایرانی که امتیاز اثری را به شما واگذار کرده، اثرش را به ناشر دیگری هم واگذار کند، شما امکان پیگیری نخواهید داشت؟
متاسفانه خیر. و اینها همه از مضررات عدم عضویت ایران در معاهده برن و قانون کپیرایت است. البته اگر ترجمه جدید، به ترجمه ما شباهت داشته باشد، در خارج از کشور تا حدی امکان پیگیری وجود دارد.
ممنون از شما به دلیل حوصلهای که به خرج دادید. در پایان؛ اگر حرفی ناگفته باقیمانده، بفرمایید.
من هم از شما برای این فرصت متشکرم. حرف آخرم این است که متاسفانه ما با افرادی که سعی میکنند کار خود را درست انجام دهند و برای موفقیت، سختیهای متعددی را متحمل میشوند، درست برخورد نمیکنیم. تنها در دو حالت است که ممکن است ما قدر چنین افرادی را بدانیم: اول اینکه آن فرد ورشکسته شود و یا اینکه فوت کند. نه تنها زمانی که آن فرد در کشاکش مشکلات برای بقا تلاش میکند، کسی سراغی از او نمیگیرد، بلکه متاسفانه همیشه کسانی هستند که چوب لای چرخشان بگذارند.
نظرات