داستانهایی که به واسطه توجهشان به موضوعات اجتماعی و زندگی ملموس روزمرهی آدمهای معمولی قشر متوسط از جمله تنهایی، بیماری، مرگ و جنگ مورد توجه آن قشری از جامعه قرار میگیرند که علت قهرشان از ادبیات را در کائنات جستوجو میکنیم بیآنکه بدانیم داستان در فهم عام پیش از هر چیز واجد روایتگری است، آن هم از فضای رئالیستی و روزمره … مثلاً در داستان «در مکانی مقدس» روایت یک استحاله در شکل و از مجرای آن ماهیت باور مذهبی از منظر یک راوی بیرونی و بیرونافتادگی آدمی که نمیخواهد تسلیم این استحاله شود از دایرهی همرنگی با جماعت به طریقی ملموس و عینی و با زبان تصویرساز به مخاطب منتقل میشود و از این رو مخاطب بهسادگی میتواند خودش را در آینهی داستان همراه با راوی، نشسته به تماشای جامعهای ببیند که غرق در این استحاله او را زندهزنده به مرگ محکوم میکنند. از این دست مثالهای عینی در اغلب داستانهای مجموعه بهوفور یافت میشود، مثل حکایتِ تنهابودگی آدم دم مرگ، اضمحلال انسان در پیری فرتوتکننده، حضیض نسیان، خورهی باور خرافی، استیلای فقر بر انسانبودگی انسان و در مواردی طنز پارادوکسیکالِ واقعیت بیرحم در یک موقعیت کاملاً جدی (مثلاً در داستانهای «تمرین در شبی تاریک»، «خانهی کوچک ما» و «پروانهها»).
شاید ویژگی شاخص این مجموعه این باشد که بیآنکه به ورطهی رمانتیسیسم بیفتد، احساسات مخاطب را در مواجهه با داستانهایش در یک وضعیت چندوجهی عاطفی قرار میدهد. در داستان «پروانهها»، زنی که از سر اتفاق (هوشمندی نویسنده) همنام با دختر همسایه است به همسایهی خود و در غیاب همسرش، گاهوبیگاه، محبت میکند بیآنکه آنها دلیل این محبت را بدانند؛ بعد از حدس و گمانهای کاملاً بیربط در مورد این دلیل متوجه میشویم که زن قصد داشته از خجالت پناهندهشدن به همسایههایش در وضعیتی که خود قبلاً پیشبینیاش کرده است بکاهد و بر ترس خود از تنهایی بیماریاش فائق آید، سپس اوج کنش عاطفی مخاطب و همسایه (راوی) با زن در لحظهای رخ میدهد که او پس از یک حملهی صرع در حال بههوشآمدن است و دقیقاً این لحظه مقارن میشود با بازگشتن همسر همیشه غایب راوی! تقارن آیرونیک این دو رخداد احساسات تحریکشدهی مخاطب را در جهت دلسوزی ناگهان به توقف وامیدارد و وارد سویهی عاطفی دیگری میکند.
در داستان «چه دنیایی بود» مرد موجهی که به نوعی اعتبار یک خانواده و حتی شهری به حساب میآمده در فرآیند یک بیماری اختلال حواس، در موقعیتهایی بهواقع کمیک قرار میگیرد مثل فراموشکردن چگونگی بازکردن در و ساعتها ماندن در توالت بیآنکه دلیل ماندن در آنجا را بداند، موقعیتی که همانقدر خندهآور است که وحشتبار، و در واقع بهواسطهی خندهآوربودنش بهشدت خشونتبار است. اینکه به تعبیر کوندرا (در کتاب هنر رمان) یک وضعیت کمیک خشونتباری ذاتی عریانکنندهتری دارد تا موقعیتی صرفاً تراژیک را در این داستان بهخوبی میتوان تجربه کرد، به طوری که مسخرگی وضعیت شخصیت داستانی و کارهایی که از او سرمیزند نه تنها راویان داستان، بلکه مخاطبان را نیز تا حد ادراکات شدید عاطفی به تماشای فرجام پوچِ انسانِ پوچ در این جهان یکسره بیمعنا مینشاند.
از این دست تقابلها را در اغلب داستانهای این مجموعه میتوان دید و از آن روست که احساسات مخاطب در سیر داستانها اغلب در سطوح متفاوتی که گاه حتی متضاد مینماید درگیر و همراه میشود. در این مقال فرصت پرداختن به همهی آن ظرافتها نیست، اما بهاختصار میتوان گفت که مجموعهی خانه کوچک ما از طریق روایتهایی برآمده از دل روزمرگی قادر است ادراکات و احساساتی چندسویه و در سطوح چندوجهی در مخاطب خود ایجاد کند.
با این همه داستانهایی هم هستند که در آنها از پیچیدگی تقابل سطوح مختلف ادراکی و احساسی در لایههای متضاد به نفع سوژه چشمپوشی شده و از این حیث از یکدستی آنها جلوگیری شده است. مثلاً در داستانهای «اجنهها» یا «طلسم خلق» فضای ذهنی یا توصیفی وهمناک بیشتر مد نظر بوده است تا ایجاد سطوح مختلف ارتباطی میان مفاهیم ادراکی و روایت آنها بیشتر به خلق احساسات آنی و مشترک میپردازد.
در پایان میتوان گفت، با وجود تفاوتهای داستانهای این مجموعه از حیث پیچیدگی سوژهها و مفاهیم که گاه در داستانهایی از قبیل «به داری بگو خیلی نامردی» شبیه یک تصویر اکسپرسیونیستی از یک واقعیت دور و مبهم تأثیری آنی به جا میگذارد و در داستانهایی از قبیل «چه دنیایی بود» تصویر بسطیافتهای از یک موقعیت انسانی را عمیقاً به چالش میکشد، دستکم از حیث زبان مجموعهای یکدست است.
منبع: سایت 51
نظر شما