دربارهی رمان «ارکیدههای من»، نوشته فرزانه سکوتی در نشر پیدایش
آنقدر مراقبت خواهم بود تا عاشق بشوی...
سکوتی در اولین رمان خود با ساختاری خیالواره در ارتباط فرم با محتوا، مضمونی لطیف و انسانی را پرورانده و از استعارهی تولد راهی به گفتمانی انسانی گشوده است. مخاطب یک امکان بالقوهی وجودی است. جنینی که پلی میانِ ذهن و جسم یک زن برای ارتباط با جهان برقرار میسازد.
ارکیدههای من گفتگوی طولانی با مخاطبی غایب است. از اینرو، با جهانی گاه خوابگونه، خلسهوار و سیال روبرو هستیم که حول یک مرکز مشخص، یعنی همان مخاطبِ غایب میگردد. از این حیث با اثری گفتمانی، فلسفی، پرسشگونه و درونی روبرو هستیم که به رغمِ ساده بودن، پیچیده به نظر میرسد. سکوتی در اولین رمان خود با ساختاری خیالواره در ارتباط فرم با محتوا، مضمونی لطیف و انسانی را پرورانده و از استعارهی تولد راهی به گفتمانی انسانی گشوده است. مخاطب یک امکان بالقوهی وجودی است. جنینی که پلی میانِ ذهن و جسم یک زن برای ارتباط با جهان برقرار میسازد.
موقعیتی که سکوتی به سراغ آن رفته است تجلی یک تعارض معنادار است. تقابل دو جهان ذهن (زن) و عین (فضای واقعی)... دو خط موازی که در کنار هم پیش میروند و مضمونی فلسفی را پیرامون هستی و جهان شکل میدهند. ساختمان ساده و زیبای رمان، چنان این درهم تنیدگی را در آغوش گرفته و قاب کرده است که به دشواری میتوان فاصلهی باریک میان زندگی و جریان خیالانگیز و رویاییِ ذهن زن را از هم تمیز داد.
فرزانه سکوتی، سالها است که مینویسد و ترجمه میکند. ترجمههای او در زمینهی ادبیات نمایشی همواره گواهی بر تسلط او بر زبان و پیچوخمهای آن داشته و دارد. همچنانکه زبان ویژگی برجستهای در اولین رمان او است. شخصیت اصلی، در کشمکش شدیدی قرار ندارد، هرچه هست آشفتگیِ موقتی است که به سرعت در تعادلی زیباشناختی با جهان درونی و بیرونی او قرار میگیرد. تعادلی که در زبانی ریشه دارد که به خوبی از پسِ توصیف فضا و گسترش داستان در موقعیتی که شخصیت در آن قرار گرفته است برآمده.
در مواجهه با رمان ارکیدههای من، هرگز با اثری شبیه دیگر آثار منتشر شده، روبرو نخواهید بود. شخصیت اصلی رمان، زنی است که در صلح کامل با جهان بیرونی خود قرار دارد. تعارضی نیست و آنچه کشمکشهای درونی اثر را شکل میدهد، پیوند میان زن و جنین دختری است که در خود میپرورد. از شکاف میان این تعارض، وجهِ فلسفیِ عمیقی شکل میگیرد. جنین، نمادِ زنی است که پیمایش درونیِ طولانی را آغاز کرده و در پایان این راه، تحولی انتظارش را میکشد.
شیوهی رویایی ما با ارکیدههای من، بیتردید الگوی سفری است که به خردمندی و عشق منتهی میشود. راوی، در قلمرو ذهنی خود انقلابی درونی را تجربه میکند. در سطرهای آغازین رمان، او ورود ناخواستهی خود را به این سفر درونی (موقعیتِ ویژه)، اطلاع میدهد: «... تو هم باید بگذاری درست الان سر و کلهات توی زندگیام پیدا شود؟ ... » (صفحه 8)
اما خیلی زود، تردید و نارضایتیِ ملایم، جای خود را به ترس میدهد. ترسِ زنی که قرار است پای موجودی ناتوان و کوچک را به این جهانِ پرآشوب بکشاند. این آشفتگی را میتوان در زندگی اکنون راوی دید: موقعیت کاریِ تازه، سرگشتگی و بیقراریِ روحی و ...... گویی راوی نیز در آستانهی تولدی دیگر قرار دارد. جنینِ در بطنِ او، پنداری زنی است که قرار است از نو زاده شود و پا در جهانی چنین آشفته بگذارد. پس باید یک بار همهچیز را با دقت و بیرحمانه مرور کند؛ از هرآنچه بیرون هست تا درونِ خودش را. از دور و بر شروع میکند، از محیط کار، از آدمها و آدمها و سردیها و بیمهریها و ترسها و ترسها و دلنگرانیها ... خیلی زود، روحیهی بینظیرش برای صلح، راهی برای برونرفت از سیاهچالهی ناامیدی و ترس پیدا میکند. تصمیم میگیرد ترس را یک بار برای همیشه از خودش دور کند. بله؛ جهان با همهی تیرگیها و تاریکیها آنقدر ها هم جای بدی نیست. میشود چیزهایی پیدا کرد و به آن آویخت، رگههایی از امید و خوشبختیهای کوچک و شاید هم بزرگ ... راوی اینچنین شروع میکند به امیدبخشیدن به دخترک و سعی میکند در آستانهی تولد، همهی آن بهانههای ترسناکی را که خودش را یکعمر چهارمیخ کرده بود، از ذهن و فکر دخترک دور کند. پس به او اطمینان میدهد: «آنقدر مراقبت خواهم بود تا عاشق بشوی...» (صفحه 151)
این رمان در صدوپنجاهودو صفحه، به تازگی از سوی نشر پیدایش منتشر شده و در دسترس است.
نظرات