دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۰:۴۶
مشرف: نقد ادبی در کشورما نظریه زده شده است

مریم مشرف معتقد است: نقد ادبی در کشورما نظریه‌زده شده است و متاسفانه در حوزه نظریه کمی سطحی عمل کرده‌ایم و ناگزیر دچار افراط شده‌ایم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نظریات گوناگونی در حوزه نقد ادبی مطرح است و آنچه همیشه در بین اهالی ادبیات مساله بوده، استفاده مستمر و مداوم از نظریه‌های غربی برای تحلیل آثار فارسی است. مریم مشرف، نویسنده، استاد دانشگاه و عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی است که در حوزه ادبیات معاصر و نقد ادبی نیز پژوهش‌هایی دارد. کتاب «سبک و زبان در نقد ادبی» تالیف رابرت فاولر با ترجمه مشرف از سوی نشر سخن منتشر شده و نامزد سي‌وپنجمين دوره جايزه كتاب سال در گروه ادبیات است. برای کاوش در تفاوت رویکرد غرب در نقد آثار ادبی با نقدی که امروز در جامعه ما وجود دارد و ویژگی‌های این کتاب با این نویسنده گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که در ادامه آن را می‌خوانید.

کتاب «سبک و زبان در نقد ادبی» تالیف رابرت فاولر با ترجمه شما نامزد جایزه کتاب سال در گروه نقد  شده است، لطفا ابتدا مختصری درباره سبک نقد فاولر در این کتاب توضیح دهید.
حوزه نقد فاولر زبان است و از منظر زبان‌شناختی وارد نقد می‌شود. فاولر معتقد است زبان سازوکارهای اجتماعی را می‌سازد. تفکر و جدال‌های ایدئولوژیک ما همه از سازه‌های زبانی پدید می‌آید. بهترین دریچه برای شناخت ساختار اجتماع زبان است. فاولر با نقد زبانشناختی و اجتماعی آثار جورج اورول کار خود را آغاز کرد و به منظر زبان‌شناسی اجتماعی رسید. وی به تدریج دیدگاه‌های خود را تکمیل کرد و سازوکار جالبی برای نقد زبان‌شناختی اجتماعی تدوین کرد. فاولر از منتقدان سیستم آموزشی غرب است. او در مقام یک معلم و مدرس ادبیات سال‌های سال از نزدیک با این سیستم آشنا بود و کاستی‌های آن را می‌شناخت.  متوجه شد و فهمید که اوتوریته یا اقتدار آن‌ها را شکل داده است. فاولر در سال‌های دانشجویی و تدریس به مساله تاثیر زبان در جامعه و ساختارهای اجتماعی پرداخت و عصاره این معرفت زبان‌شناختی را که به دست ‌آورده بود، در این کتاب جمع‌آوری کرد.

علت انتخاب این کتاب برای ترجمه چه بود؟
علت انتخاب من فقدان کتابی بود که پیوستگی تمام نظریه‌های ادبی در آن دیده شود. در فلسفه مدرن، زبان به عنوان چیزی بیش از یک وسیله ارتباطی مطرح شد. از آن پس به تاثیر زبان بر ساختارهای ذهنی و اجتماعی پرداخته شد که در آثار اندیشمندانی مانند سوسور، هالیدی، ورف و.. تمام کسانی که به نقش زبان در ساختار اجتماعی نگاه کردند، دیده می‌شود و در این کتاب مجموعه آن‌ها به صورت نظام‌مند مطرح می‌شوند. تک‌تک نظریه‌ها در این کتاب بحث می شوند و برای کسی که قصد آموختن دارد این کتاب الگوی عملی خوبی محسوب می‌شود. این کتاب آنقدر کامل هست که می‌تواند به عنوان  یک کتاب درسی استفاده شود.

مخاطبان این کتاب چه کسانی هستند آیا مجموعه درس‌گفتارهای این کتاب تنها برای  فقط قشر روشنفکر جامعه قابل استفاده است؟
مخاطبان کتاب کسانی هستند که رویکرد جدی‌تری به نقد دارند. علاقه‌مندان به ادبیات و نقد ادبیات و حتا کسانی که خواننده رمان و شعر هستند، وقتی از این پنجره به منظره ادبیات نگاه کنند، چیزهایی را می‌بینند که قبلا ندیده‌اند. من پیشتر در کتابم «شیوه نامهٔ نقد ادبی» کوشیده بودم  شیوه‌های نقد عملی شعر و داستان را معرفی  کنم اما در آنجا به سراغ نظریه‌ها نرفتم. کتاب فاولر ترکیبی از  تئوری و عمل است.

فقدان نقد به هر دلیلی که باشد آسیب‌هایی به دنبال دارد و وجودش باعث ارتقا ادبیات می‌شود. به نظر شما مهم‌ترین آسیبی که فقدان نقد موثر به ادبیات وارد می کند چیست؟
نقد به معنی سنجیدن و ارزیابی است. طبیعتا فقدان  نقد در هر زمینه‌ای که باشد، ارزشیابی را مختل می‌کند و جامعه معیارهای خود را برای ارزیابی گم می‌کند. هر چند عقیده دارم خرد اجتماعی خود محک مهمی در تعیین  ارزش آثار است. به  این  معنی که جامعه در  نهایت آثار ارجمند خویش را نگه می‌دارد و بقیه را کنار می‌نهد ولی وجود ابزارهای انتقادی این  روند را شتاب  بیشتری می‌بخشد و از تعصب مصون نگه می‌دارد. اینکه  اشاره کردید  فقدان نقد، اگر  منظور این باشد که منتقدان  برجسته نداریم من  موافق نیستم. هرچند نقد راه ناهمواری داشته است. نقد دانشگاهی که به وجود آمد کمی اوضاع نقد مساعدتر شد و کسانی مانند فروزانفر، همایی، اسلامی ندوشن، زرین‌کوب، شفیعی کدکنی و پورنامداریان این راه را هموار کردند. درباره نقد ضعیف هم باید بگویم در کل دنیا عده‌ای هم به صورت غیرحرفه‌ای به این امور می‌پردازند و نمی‌شود خرده گرفت. به هر  حال فعالیت‌های  فرهنگی در سطوح مختلفی انجام می‌شود و این تنوع و گوناگونی امر بدی نیست. اصلا بد نیست. جامعه خودش آن‌ها را ارزش‌گذاری می‌کند. جایی برای نگرانی نیست. نگرانی از بابت کم کتاب خواندن است. با کتاب است که فهم بالاتر می‌رود و معرفت و افق دید وسیع‌تر می‌شود. باید کتاب بیشتری خوانده بشود تا نقد ادبی جایگاه خودش را بیابد.

نقد جنبه‌های مختلفی دارد و هر منتقدی از منظر رشته‌ای که به آن اشراف دارد، متون ادبی را نقد می کند، به عنوان مثال یک مورخ از منظر تاریخی، جامعه‌شناس از منظر جامعه‌شناسی و ... تا چه حد با این رویه موافقید و و اینکه به نظر شما از چه منظری بهتر می‌توان ادبیات را نقد کرد؟
زبان حلقهٔ اشتراک تمام این دیدگاه‌هاست. با نگاه عمیق به زبان هم جامعه را درک می‌کنیم هم روح و روان آدمی و هم فرهنگ را. شما از هر منظری که بخواهید  در ادبیات  و فرهنگ مطالعه‌ای اساسی انجام دهید  از بررسی شگردهای زبانی  و راهکارهای  زبانی ناگزیر هستید.  زبان ابزارهای خوبی برای معرفی جامعه و آسیب‌های اجتماعی در اختیار ما قرار می‌دهد. از منظر روان‌شناسی هم ناگزیریم از راه کاوش عمیق زبان آثار وارد بشویم. از منظر زیبایی‌شناسی هم که به آثار ادبی نگاه می‌کنیم، برای تحلیل قدرت آن‌ها در تسخیر روح و ذهن باز باید به زبان نگاه کنیم. حتا کاستی‌های اخلاقی و ارزش‌های دینی را باید در حوزه زبان بررسی کرد و این مسائل را با بکارگیری زبان در راستای اهداف این حوزه به کار برد. به نظر من در نقد ادبی منظر زبانی از همه قوی‌تر است.

بیشتر کتاب هایی که در حوزه نقد منتشر می شوند، حاصل ترجمه‌اند و نکته قابل توجه هم این است که جریان داستان کوتاه امروز هم تا حد زیادی تحت تاثیر ترجمه‌هاست. به نظر شیوه تحلیل متون غرب تا چه حد می تواند برای تحلیل متون ادبی ایرانی کاربرد داشته باشد و لزوم به کارگیری شیوه نقدی که منحصر به آثار ایرانی باشد تا چه حد ضروری است؟
نقد ادبی در کشورما نظریه زده شده است. متاسفانه در حوزه نظریه  کمی سطحی  عمل کردیم  و ناگزیر دچار افراط شده‌ایم. در بیشتر کنفرانس‌های ایران‌شناسی و مرتبط با جوامع فارسی‌زبان که من در خارج از ایران شرکت کردم، بیشتر پنل‌ها مربوط به ریشه‌های ادبیات  کلاسیک فارسی است یا متن پژوهی است یا نسخه شناسی، یا پیرامون آثار  کلاسیک و آثار  مهم فارسی. و بین شان یک یا دو مقاله مرتبط با نظریه ادبی موجود است. همانطور که اشاره کردید اگر ترجمه خوب صورت بگیرد آشنایی با نظریه عمیق باشد می‌توان استفاده‌های بسیار  زیادی  از آن برد.  عاقلانی  در جهان اندیشه حضور داشته‌اند و ماحصل عمر خود را به ما ارزانی  داشته‌اند مثل فاولر.  مشکل این است  که از آن  درست استفاده  شود. اگر  مترجم خودش درست متوجه مطلب نشده باشد موضوع را نفهمیده باشد، نمی‌تواند  به درستی منتقل کند  و می‌شود راه  فضل فروشی. من  در  این  کتاب جدا  بدون  فضل فروشی و مرعوب کردن خواننده کوشیدم به ساده ترین زبانی که امکان  داشت با  حفظ امانت اثر این  راه را  در پیش  بگیرم. سوالی که فارسی‌پژوهان غرب دارند این است که نظریه ادبی زبان فارسی چیست؟ ما  در این زمینه باید  بیشتر  کار  کنیم.  نه اینکه آثار غربی را  نخوانیم و نشناسیم ولی باید  نظریهٔ  خودمان را  به وجود بیاوریم. باید نظریه خودمان را ایجاد کنیم. باید ببینیم ما چگونه به ادبیات نگاه می‌کنیم. به عنوان مثال اگر ادبیات نمایشی در  گذشته برای آن‌ها مهمتر است، در  فارسی تأکید بیشتر بر  ادبیات اخلاقی بوده است نمی‌توان به صورت  تقلیدی این تقسیم‌بندی‌ها را  صورت داد. من در کتاب «جستارهایی در ادبیات تعلیمی ایران» به این مساله پرداخته‌ام و مجموعه رویکردهایی را که در ادبیات فارسی به  این موضوع پرداخته‌اند یعنی دیدگاه شاعران و نویسندگان ایران را در خصوص آنچه به نیک‌بختی جامعه منتهی می‌شود، مطرح کرده‌ام. رویکردهایی که هدف از آن نیکبختی مردم است. باید  از منظر خودمان به سبک و زبان نگاه کنیم مانند کاری که ملک‌الشعرای بهار در کتاب سبک‌شناسی کرد. قدمای ما صاحب نظریه  بودند.  آنها چه در شعر و چه در  ترسل و نویسندگی دارای نظریه  بودند و انواعی در  نثر داشتند  مثلا نامه‌نویسی،  تاریخ‌نویسی یا  سلطانیات و زندگینامه نویسی برای هرکدام دستورالعمل‌هایی داشتند و از بچگی  دبیر تربیت می‌کردند. در  شعر هم همینطور دارای شیوه‌ها و نظریه‌هایی بودند در  همان صورت  قدمایی اصلا باری به  هر جهت نبودند. در  عصر حاضر ما نظریه‌ٔ  خودمان  را گم کردیم. باید  نظریهٔ  خودمان را پیدا کنیم.  اما برای رسیدن به  این  نظریهٔ  بومی ناگزیر از  شناخت و  مطالعهٔ  بسیار هستیم.  مطالعهٔ بسیار  زیاد.
 
 

 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها